eitaa logo
شماره "۱"
151 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
114 ویدیو
4 فایل
برای آنان که روزی میان صفحات کتابی جا ماندند، همان کسانی که این دنیا برایشان کافی نیست. باد حرف‌هات رو به من می‌رسونه🌬: https://daigo.ir/secret/21657559098
مشاهده در ایتا
دانلود
شونه آبی یه شونه نیست. چیزیه که من چند ماه دیگه میفهمم باید دربارش چی بنویسم. (هنوز جلد اولم)
خب... وقت تقدیمی هاست
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
به شهر خرس خوش اومدید، شهری خلق شده توسط فردریک بکمن، درون جنگل های سرد سوئد که رنگ سبز مثل جنگل و خرس‌ها نمادشونه. شهری که هاکی براشون همه چیزه، مردمان سخت‌کوش، شجاع و مغرور. روبه روی اینجا در آن سوی جنگل شهری به نام هِد وجود داره، رنگ قرمز و گاومیش نماد اون‌ها، این دو شهر بر سر تمام مسائل که اصلی ترینشان هاکی است با هم جنگ دارند.
پک‌‌ها، یا دار و دسته و یا هوچی‌ها. مردان خشن به قولی ارازل اوباش، همگی سیاه می‌پوشند، عاشق شهرشون و هاکیشون، در حد تعصب کورکورانه. پاتوقشون یا همون خونشون توی پوست خرسه و همگی از رامونا حرف شنوی دارند. وقتایی که سیاست کاری نمی‌کنه خودشون عدالت رو بر قرار می‌کنن، هوای آلیشا کوچولو رو داشتن، هوای لئو، آنا، مایا، آمات، بنی و خیلی های دیگه. هر جا یه سیاه‌پوش دیدی، اگه از هد هستی بدو فرار کن و اگه از بیورن استادی، خیالت تخت باشه چون جات امنه.
اینا رو باید می‌دونستید....
تث یه دختر نوجوانه که تو خانواده‌ای بزرگ شده که همه قهرمانن، اون همیشه بهترین بوده، بهترین نمره ها بهترین خواهر بزرگ برای سه برادرش و بهترین دختر برای والدینش، پدر آتش نشان و مادر قابله. شخصیت بزرگ تث توی داستان، پشیمونی اون از اینه که توقعات رو از خودش بالا برده و همیشه بهتر از از هم‌سناش بوده، چون وقتی عاشق شد و کاری رو کرد که همه ی نوجوان‌ها می‌کنن، پدر و مادرش جوری برخورد کردند انگار چه کار اشتباهی کرده بود. تث یه دختر خجالتی، باهوش و مهربونه، اون عاشق وکیل شدنه و اهل شهر هد هست. برای رز آبیِ in out if the blue
لئو بعد از اتفاقی که برای مایا، خواهرش افتاد به کلی تغییر کرد. چیزی درون خودش کشف کرد که خشم نام داشت، هجوم آدرنالین و باعث می‌شد با فوران، آروم بشه. کارهای دیوانه بار کرد، عضوی از پک‌ها شد و از هر فرصتی برای فوران کردن استفاده کرد، و وقتی توانایی این کار رو نداشت به بازی کردن روی آورد. شلیک کردن، گرفتن دکمه‌های پلی‌استیشن، فشردن دکمه‌ها، باعث می‌شد آروم بشه. کسی زخم‌های متعدد روی دست‌هاش رو ندید، خشم درونش رو ندید اما اون به خاطر ظلمی که اتفاق افتاد، هر جوری می‌خواست خودش رو ثابت کنه. برای گیمر جهان زیرین از پیوندگاه هستی‌ها
آمات پسر فاطمه‌ست، تو محله فقیر نشین زندگی می‌کنه و سرسام‌ آور‌تربن سرعت روی یخ رو داره. اون اول از همه وارد یخ شد و آخر از همه بیرون آمد، از درد بالا آورد و تا مرز از حال رفتن رفت اما تسلیم نشد چون می‌خواست به جایی برسه چون می‌خواست مادرش رو پس تمام فداکاری‌هایش به زندگی آرومی برسونه. اون با تمام پیامد‌هاش پای شهری که حتی برای خودش نبود موند و از کسی که حقش بود دفاع کرد، با تمام آسیب هایی که بعدش بهش رسید. بار امید های سنگین شهر بر روی شونه‌هاش تقریبا به مرز دیوونگی کشوندتش ولی پس از تمام این‌ها باز هم ادامه داد، تا تونست به جایی برسه. آمات جایی به دنیا اومده بود که هیچ یخی در آن به چشم نمی‌خورد اما روی یخ بهترین شد، شیری میان خرس‌ها برای دختر بزرگه‌ی هادس از پیوندگاه هستی‌ها
مایا دختری عاشق موسیقی و هنره، با اخلاقیات آروم و ملایم و دختری که یک بار عاشق شد. اتفاقی که بعدش افتاد باعث شد دیگر هیچگاه به فکر عاشق شدن نیوفتد و پس از آن بود که تصمیم گرفت زندگی‌اش رو با تلاش برای رسیدن به هدفش جلو ببره. اون مورد قضاوت و توهین‌ها و تحمت‌های بسیاری قرار گرفت، وقتی دختر یک بازیکن هاکی باشی، یاد می‌گیری چگونه زندگی کنی و بجنگی، چه روی یخ چه بیرون آن. مایا در طول زندگی با همه‌ی قضاوت‌ها جنگید و با موسیقی دنیاش رو قشنگ‌تر کرد. برای پریِ عمارت کریستالی