📪 پیام جدید
احساس کسی را دارم که مدام در حال پنهان شدن است. در حال پنهان شدن از هیولایی است که نفس میکشد.... او را بو میکشد. آن هیولا دنبال من است از من چه میخواهد؟نمیدانم !شاید خودم را ؛خاطراتم را. اگر به چنگ هیولا بیفتم نجاتدهندهای برای من است؟و اگر خود را به هیولا پیشکش کنم چه اتفاقی خواهد افتاد؟ اگر تسلیم هیولا شوم چه؟
از جانم میگذرد.... ولی در عوض از من چه خواهد خواست؟دندانهای تیز و برندهاش را در گردنم؛یا شاید سخاوتمند باشد؟در مچم فرو کند. هرچه دارم بنوشد چه خواهم شد؟
از من چه خواهد ماند؟هیولا بو میکشد و به من میرسد .میدانم. ولی اگر من زودتر به او رسیدم چه؟شاید روزی خود را با آن پیشکش کنم؟آیا رحم ومروت به خرج خواهد داد؟یا گرسنهتر از آن است که از طعمه ای ناچیز هم بگذرد؟
اگر بخواهم نزدیکش شوم؛آیا قبلش او را پشت سر خود در مییابم که نفس مرطوب و متعفنش موهای پشت گردنم را سیخ میکند و بیتاب است دندانهای پوسته خود را در گوشت نرم گردنم فرو کند.
هیولا دوستی دارد؟احساسی دارد؟
هیولا به راحتی من را قبول خواهد کرد ؟یا فقط مثل خودش را میپذیرد؟اگر من هم یک هیولا شوم چه؟من رو قبول میکند؟
تموم
#دایگو
