eitaa logo
شماره "۱"
143 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
106 ویدیو
3 فایل
برای آنان که روزی میان صفحات کتابی جا ماندند، همان کسانی که این دنیا برایشان کافی نیست. باد حرف‌هات رو به من می‌رسونه🌬: https://daigo.ir/secret/21657559098
مشاهده در ایتا
دانلود
📪 پیام جدید -آخرش همه مونو به کشتن میدی... دخترک یه پس گردنی به پسر میزنه و بعد به اتاقش برمیگرده... -آمم... کلر کیه..؟ اون دختری که من اومده بودم بکشمش اسمش کلر نبودا..؟ هاج و واج هنوز روی زمین نشسته ام... -ها... پس شانس آوردی که اشتباهی حمله کردی... اگه به هدف واقعیت حمله کرده بودی احتمالا الان جنازه ات اینجا بود... نیک با کسی شوخی نداره... -سوفی..؟ کلر..؟ چی میگی..؟ -تو اومده بودی نیکولین رو بکشی... خواهر عزیز دردونه ی نیکلاس رو... ما با هم اومدیم اینجا و خوب میشناسمشون... اگه دستت به نیکولین می‌خورد نیک قشنگ روانی میشد... میخنده... بعد میاد پیشم میشینه... طوری که اومده پیک نیک نه اینکه کنار قاتلی نشسته که در حین ارتکاب جرم دستگیر شده... ۸
📪 پیام جدید -من و نیکو و نیک با هم اومدیم اینجا... اگه کسی به نیکو چپ نگاه کنه نیک روانی میشه... پس همون بهتر که شبی اومدی که هردوشون خونه نبودی و من و کلر به تورت خوردیم... کلر وقتی اومدیم اینجا باهامون آشنا شد... با دقت به حرفاش گوش میدم انگار داره برا یه بچه پنج ساله داستان میگه... منم دارم جدی گوش می‌کنم... -آهااا پس من شب اشتباهی اومد و به جای نیکولین کلر رو گرفتم... و بعدش تو یهو جفت پا پریدی وسط و... -آره نقشه های شرورانه تو خنثی کردم... خودم میدونم قهرمانم تشویق لازم نیست کلر از تو اتاق داد میزنه: ساکت باشید... فردا یه عالمه کار داریم میخام بخوابم... سر تکان میدهم و میگم -خوب اوکی من میرم بعدا میام... -باشه برو به سلامت... نیکو و نیک و مریک سه روز دیگه برمیگردن... میتونی اون موقع بیای ۹
📪 پیام جدید -عاره دمت گرم... فعلا خدانگهدار -خداحافظ داداش منتظرتم بیای ها... خیلی عادی از پله ها میام پایین و از خونه میرم بیرون... به سمت خونه ی خودم حرکت میکنم... و ذهنم مشغول همه چیز است... اینکه چرا مردک میکده دار ازم خواسته این بچه جغله ها رو بکشم... یا این بچه ها چرا اینقدر عجیب بودن... یه جورایی احساس راحتی میکردم کنارشون... به خونه میرسم... دراز میکشم و به سقف خیره میشم... و با خودم فکر میکنم شاید بد نباشه به عنوان یه مشتری برم پیششون... نه یه قاتل... و به داستان های شیرینی فکر میکنم که میتونم بعد از آشنایی با اونا برای لیزا تعریف کنم... تموم شدددد یه خلاصه بگم ازش پیام بعد و تاماممم ۱۰
📪 پیام جدید خلاصه برا واضح تر شدنه چون یکم گنگ مینویسم. ببینید اسم این مرده تئودور عه و یه قاتله و دختری به اسم لیز داشته که میمیره. از وقتی دخترش مرده افسرده شده و بیشتر آدم میکشه. بعد مرد میکده دار بهش میگه بره خونه ی مریک تا نیکو (یکی از اون سه تا جوون. نیکولین خواهر نیکلاس عه و یه پسره دیگم باهاشون که اسم دیگه مغزم کار نکرد براش. نیکلاس همون پسره است که کلر دوسش داره. و پسره که شوخه و اینا همونه که اسم نزاشتم براش.) رو بکشه. میره اونجا و این اتفاقا میوفته (نیک و نیکو به و مریک رفتن خارج از شهر حالا کجا رفتن..؟ همراه میزا رفتن تحقیق درباره مرگ مادر و پرد میزا) و به جای نیکو کلر رو میگیره و کلر و اون یکی پسره هم ولش میکنن که بره. اینم عوض میشه و میاد تو ساید اینا✨ دیگه ببخشید ناجوره یا هرچی🥲🙄
حال نداشتم یکی کن_
خب
خیلی باحال بوددد طنزش خیلی خفن بوددد
از بقیه داستان ها هم استفاده کردی و آدم بدی که خوب شد
چه گوگولیییی
عاشق شخصیت بی اسمه شدم فقط
📪 پیام جدید نمیای تو گپ؟ بحث داغه🤣 عروسی داریمااا ~~ در جریان ها از پشت پرده هستم🤣😅
نه من کلا با هرجور دزد دریایی.. کتاب فیلم انیمه.. همشون… مال منن… البته اشکال نداره به هر حال همکار عزیزم محترمه…