بنده الان خوشحالترین ورژن خودم هستم.
یه جوریه اگه به شما بگم چرا در همین حد بدونید که خیلی خوشحالم و واقعا امیدوارم حواسم پرت نشه چون درس دارم.
این اکانت جدیدمه دارم با این تو کانال هاتون عضو میشم گفتم یه وقت فکر نکنید قبلا نبودم...
https://eitaa.com/station_34/21755
واییی اره😭😭
تقصیر محیا بودد چقدر گفتم با آتنا درگیر نشو😔
آرتمیس (خاله جونم) پادرمیونی کرد😂
هدایت شده از پیوندگاه هستی ها
امشب اردوگاه دورگه ها حال و هوای عجیبی داشت. اطراف دریاچه، پرسی داشت کدوتنبلها رو با ریپتاید تزئین میکرد و براشون دهن و چشم درست میکرد، البته از هر پنج تا کدو سه تا کدو به میشدن...
آنابت با اضطراب نقشهای کشیده بود تا خدایان المپی رو برای جشن به اونجا بکشونن . هرمس اما با شنل نامرئیش و شش کیسه شکلات دزدی از فروشگاههای فانی ها، مشغول پنهان کردن غنائم خودش بین وسایل کایرون توی خورجینش بود .
هادس ته زیرزمین، برای اولین بار تصمیم گرفته بود "لبخند تمرین کنه". نتیجه؟ اسکلت ها تا نیمساعت هر بار که صورتش رو میدیدن، داد میزدن «هادس وحشی شده!» و فرار میکردن.
پرسفونه هم طبق معمول با دخترای آفرودیت گرم گرفته بود و داشتن گریم هالووینی میکشیدن .
تو اواخر شب، دیونیسوس مثل همیشه غرغر کرد که "چرا من باید داور مسابقه لباس باشم؟ من فقط نوشیدنی میخوام!" و بعد از نوشیدن معجون اشتباهی درست شده توسط هفاستوس، ناگهان به جای قضاوت لباسها، با جغدها شروع به بحث فلسفی درباره «ذات واقعی ترس از تاریکی» کرد.
صبح روز بعد، همه هنوز سعی میکردن بفهمن چرا آتشهای جشن سبز شدهبود و چرا آتنا وسط میدان رقابت هالووین، کدوها رو ردیف کردهبود مثل کلاس درس استراتژی! و چرا پری دریایی ها همه لباس زئوسی پوشیده بودن ؟!!
نتیجه؟ هیچکس نفهمید کی برنده شد، ولی ظاهراً پرسی هنوز وسط دریاچه دنبال کدوهای سالم میگرده .
📪 پیام جدید
https://eitaa.com/Nummer_ett/5010
فک کنم همونه...
#little_M
#دایگو
~~~
اونی که گفتی به نظر زیاد ترسناک نمیوم_