eitaa logo
شماره "۱"
143 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
106 ویدیو
3 فایل
برای آنان که روزی میان صفحات کتابی جا ماندند، همان کسانی که این دنیا برایشان کافی نیست. باد حرف‌هات رو به من می‌رسونه🌬: https://daigo.ir/secret/21657559098
مشاهده در ایتا
دانلود
📪 پیام جدید میخوام بنویسم اما ایده ندارم😑 ~~ می‌تونی از چالش‌ها یا چالش‌های کانال‌های دیگه مثل ایستگاه استفاده کنی. یا از متن‌ها و عکس ها الهام بگیری.
📪 پیام جدید https://eitaa.com/Nummer_ett/5128 منم دارم سر درست کردن پوستر نابود میشمممم ~~~ آخی، چه پوستری هست حالا؟
2.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جهت خالی نموندن اینجا🧴🧼🌊
شماره "۱"
جهت خالی نموندن اینجا🧴🧼🌊
وااای ایننننن تازگی ها دوباره دیدمش هنوزم هم فوق‌العاده‌ست وااای😭😭
https://eitaa.com/picses/948 خودشه😭😭
وقتی دو تا از شخصیت‌ها مورد علاقه‌تون با هم می‌میرن چی کار باید کنید؟
دارم دیوونه میشمممم
*مربوط به داس مرگ نیست*
وااای بیاید دل داریم بدید دارم دیوونه میشم😭
https://eitaa.com/picses/949 بهش فکر کردم ولی باید داس مرگ بخونم ببینم کی می‌میره😓
آه الان عکس در دسترس ندارم، یه دستی می‌رسونید؟ فکر کنم نوشتن بتونه حسمو بهتر کنه🥺🙈
📪 پیام جدید الماس ؛ ماده ای ناب و سخت، سنگی که هیچ چیزی تاب شکستنش را ندارد. اما آن روز، چیزی سخت‌تر از الماس شکست ،قلبی که عشق را باور کرده بود.او، میان سایه‌ کوه ایستاده بود؛ چشمانش چون دریایی، در حال طغیان بود. _من فقط… فقط می‌خواستم عشق را تجربه کنم... در سوی دیگر، مرد سیاه‌پوش با هیبتی چون کابوس، نزدیک شد. لبخندش زهرآگین بود، صدايش همچون وزش باد سرد در گورستان:تو فرق داری، این یک نفرین است. افرادی مثل تو، هرگز طعم عشق را نمی‌چشند... اما سکوت، بر جهان دختر چیره شد. صدای مرد دیگر مفهومی نداشت. دختر خیره به مکانی نامعلوم بود؛ گویی هادِس، خدای مرگ، از او قربانی طلب کرده است.خنجر کوچکش در نور خورشید درخشید، و سپس آرام و بی‌ تردید، در قلب مرد نشست. مرگ بی درنگ از میان سایه‌ها بیرون آمد و مرد را برزمین زد.دختر سر فرو آورد، چشمان باز مرد را بست،چشمانی که دیگر در آن،برق تمسخر لحظاتی پیش نبود.سپس در گوش مرد زمزمه‌ کرد، زمزمه ای خونسرد و سرد: _ آری درست است. افرادی مثل من و شیاطینی مثل تو، هرگز عشق را نمی‌فهمند. پس بگذار طعم عشق را با مزه تلخِ مرگ برایت جایگزین کنم.