eitaa logo
شماره "۱"
151 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
106 ویدیو
4 فایل
برای آنان که روزی میان صفحات کتابی جا ماندند، همان کسانی که این دنیا برایشان کافی نیست. باد حرف‌هات رو به من می‌رسونه🌬: https://daigo.ir/secret/21657559098
مشاهده در ایتا
دانلود
📪 پیام جدید https://eitaa.com/Nummer_ett/5364 میدونی کتابش خیلی مفهومیه ولی مطلقا هیچ ماجرای خاصی نداره. و بی ماجرا بودنس جذاب نیست. برای تیکه کتاب عاریه ولی واقعا کسل کننده است. البته شاید تو خوشت بیاد بخون ببین نظرت چیه. همین نویسنده یه کتاب دیگه هم داره «دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد» مجموعه داستان کوتاهاشه ~~ عاووو، اسمشو شنیدم وقتم خالی شد شاید یه نگاهی انداختم🤔
📪 پیام جدید https://eitaa.com/Nummer_ett/5399 اسم منو چون همش اینجا پلاسم نگفتی دیگه؟ خدایی نکرده دلیلی مثل فراموش کردن یا به حساب نیاوردن نداره که؟🔪 ~~~ نههه خدا نکنهههه چون می‌دونم شبا میای و هستی نگفتم، ریون چند وقته نیست...
📪 پیام جدید https://eitaa.com/Nummer_ett/5442 کبملپنیبپنررککلکیوزمذکبمبپرتبحصجامذو *ذوق فراوان رسما باید منتظر چاب کتابات باشیممم🤭 ~~~ *ذوق خیلی فراواننن* چاپ که نمیشه الکترونیکی ولی آرهههه
📪 پیام جدید https://eitaa.com/Nummer_ett/5409 من برم گریورار و بیارم🚶‍♀️ ~~~ برو منم نگهش می‌دارم😑😄
📪 پیام جدید https://eitaa.com/Nummer_ett/5411 گوگولییییییییییییی😆😆😆✨✨✨ منم یه شمبلیله دارم اتفاقا😂 یه مجسمه دختره که موهای فرفری بلوند داره و تپل و مسخره است😂 حیف که الان تو انباره وگرنه عکسشو براتون میفرستادم😂💔 ~~~ چه باحاللل منم می‌خوامممم
📪 پیام جدید https://eitaa.com/Nummer_ett/5431 خب چه کاریه هرکی واسه خودش بخره- ~~~ منطقیه_ نه اونجوری حال نمیده😀
📪 پیام جدید https://eitaa.com/Nummer_ett/5442 مبارکهههههههه😍😍😍👏👏👏✨✨✨ ~~~~ تشکررر💞💞💞
📪 پیام جدید در آستانه در ایستاده بود. دخترک روی تخت کوچک داخل ااتاق، در خود مچاله شده بود و اشک میریخت. موهای بلوطی رنگش از شانه هایش آویزان بودند و آشفته دورش ریخته بودند. دستش را به چارچوب در تکیه داد و دوباره دخترک ۸ ساله را تماشا کرد. این عزیز دردانه همه جوری اشک میریخت که دل سنگ را نیز آب میکرد و هیچکس حتی به ذهنش هم نمیرسید که علت اشک هایش بی پاسخ ماندن خواهشش از برادر ۲۲ ساله اش برای خرید جوجه رنگی باشد. آخر این برادر ۲۲ ساله که اکنون درمانده در آستانه در ایستاده بود چگونه باید به این پرنسس کوچولو میگفت که خانه کوچکشان که یک اتاق بیشتر ندارد، حتی برای خودشان دونفر هم جا کم میاورد، چه برسد به یک موجود زنده دیگر. ادامه دارد...
📪 پیام جدید گریه های اغراق آمیز خواهر، این برادر رنجیده را به یاد اشک های از ته قلب سالیان پیش دخترک می اندازد. آن روزها که در خانه اشان صدایی جز صدای دعوا و گریه های پنهانی شنیده نمیشد. آن روزها که پسری ۲۰ ساله، گاه و بیگاه دخترکی ۶ ساله زیر پتو و درون کمد پیدا میکرد که با تنی لرزان و دست هایی روی چشم ها یا گوش ها درحال گریستن بود. آن روزها که پسری ۲۰ ساله با تمام وجود میدانست سرانجام خانواده اشان جدایی است. آن روزها که پسری ۲۰ ساله تمام انرژی خود را صرف کار کردن و پس انداز کردن میکرد چون میدانست پس از این جدایی، او و خواهر کوچکش جایی پیش هیچ یک از والدینشان ندارند. چون این پسر ۲۰ ساله غرور را میشناخت. خودخواهی را میشناخت. و تنهایی را نیز در تین چند سال شناخته بود. ادامه دارد...
📪 پیام جدید این پسر ۲۰ ساله، احساسات و آرزوهای خودش را کشت تا بتواند از احساسات و آرزوهای خواهر کوچکش محافظت کند. حال آیا ناجی ای پیدا میشود که این پسر ۲۲ ساله ی بیگانه با عواطف را دوباره با خودش آشتی دهد؟