eitaa logo
شماره "۱"
141 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
106 ویدیو
3 فایل
برای آنان که روزی میان صفحات کتابی جا ماندند، همان کسانی که این دنیا برایشان کافی نیست. باد حرف‌هات رو به من می‌رسونه🌬: https://daigo.ir/secret/21657559098
مشاهده در ایتا
دانلود
مدیا فاذر گفت بپرسم راضی هستی متن حضرت فاطمه و امام علی که نوشتی رو به عنوان نمایشنامه استفاده کنه؟
📪 پیام جدید https://eitaa.com/Nummer_ett/5950 بلی صحیح می فرمایید. من یه ایده کلی دارم تقریبا. یه ایده کلی برای ادامه رو ازت میخوام مثلا چندتا راه که میتونم ادامش رو بنویسم. نه هروقت کامل شد کلشو میفرستم ~~ خب ایده کلی که تو ذهنته رو بده بتونم بهتر کمک کنم
📪 پیام جدید راستی تایپت چیه؟ ~~~ والا آخرین بار : infp _ enfp بودم
📪 پیام جدید ویدار دارم با پرسی جکسون عشق میکنم 😃دیشب موقع خواب نشستم شروعش کردم هاها همون اول حدس زدم باباش کدوم خداست «یه جوری به خودم افتخار میکنم انگار مثلا مسابقات جهانی حدس زدنو بردم😂» ~~ گیلیلی مبارک باشه خیلی باهوشی من هیییچ ایده ای نداشتم🤣
📪 پیام جدید ویدار من هستمااا ولی حوصله ندارم جواب بدم پیاما رو😔وگرنه تک تکشونو می خونم ~~ اِه تو کیستی؟
📪 پیام جدید https://eitaa.com/Nummer_ett/5953 ممنونم ویدارجان...❤️‍🩹 سعی می‌کنم... از این به‌بعد بیشتر اعتماد به‌نفس داشته باشم ~ خواهش می کنم وظیفه بود آفریننن همینه
📪 پیام جدید ویدار چالش نورث‌بریجت‌ بود؟ می‌گم... من دارم تبدیلش می‌کنم به... یه‌جور داستان سریالی مانند... البته اگه اجازه بدی بهم... چون... عام... می‌دونی؟ یجورایی ایده‌ش مال خودته ~~~ خیلی مشتاقممم حتما انجامش بده
به قول نِد توی کتاب ماه بر فراز مانیفست، زنده باد شب...)
می‌خواهم بنویسم. مهم نیست چه چیزی تنها می‌خواهم بنویسم. ذهنم خالی بود و دستانم در سوز زمستان سرد و سرخ، اما می‌خواستم بنویسم. افکارم مشوش بودند و اتفاقات آن روز مدام در ذهنم نمایش داده می‌شدند. اشک از چشمانم روان بود و روی کاغذ می‌ریخت. اما می‌خواستم بنویسم. نوشتن تنها سلاحم در برابر جنگی‌ ست که دنیا علیه من راه انداخته است. پس خودکار سیاه را برداشتم، همه از من می‌پرسند چرا سیاه؟ جوابم این است که سیاه زیباست. به راحتی شکل می‌گیرد و با همه چیز قشنگ است. چیزی که من در زندگی نبودم. خودکار سیاه با در جویده شده و جوهری که نفس‌های آخرش را می‌کشد، تنها رفیقی است که دنیا به من اجازه داشتنش را داده است. می‌خواهم بنویسم، پس می‌نویسم. از تفکراتی که گفتنشان خجالت می‌آورند، از علاقه‌هایی که شرم آور هستند و از ترس هایی که که گفتنی نیستند. می‌خواهم بنویسم. چون کاغذ گوش می‌دهد و حرفی نمی زند و می‌تواند رازم را نگه دارد. اشک کاغذ را خیس می‌کند و جوهر مشکی را روی آن پخش می‌کند. کارم که به اتمام می‌رسد، تنها جوهر سیاه و پخش شده‌ای روی کاغذ باقی می‌ماند که کلماتم را در خود بلعیده است. کلمات منفی خورده شده اند و تنها کلمات مثبت باقی مانده است. معجزه‌ی قلم. می‌خواهم بنویسم چون خدا برای هر کس جایی بیشتر روحش را دمیده و برای من در نوشتن است. می‌خواهم بنویسم چون وقتی انجامش می‌دهم جهان ساکن می‌شود و فقط من می‌مانم و خدایم که درون کاغذ و قلم است.
مدیا چالشت رو بفرستم یا بذارم کامل بفرستی؟
_حتی دیگه حسش نیست بگم خسته‌ام_
https://eitaa.com/Yet_Untold/466 باشگاه بودم...