اصلا خیلی خیلی خوب بود نمیدونم چجوری بگم...
مرگ شخصیت ها داغون کننده و کلی اتفاق هیجان انگیز
یعنی همه اون اتفاق ها افتاد؟
داس اسپویل احتمالا
بقیه وای
وااای
وااای اتاقک و لوسیفر و آناستازیا
اینجوری بودم که هم ذوق هم از غم هم از خفنیت می خواستم جیغ بکشم ولی متاسفانه شب بود
آخرای جلد اول از هیجان می لرزیدم و آخرای جلد دو موهای تنم سیخ سیخ شده بود
انقدر تاثیر گزار
وااای جیغ ابر تندر
اینکه اون صدا عه برای آواییان بود
همه اونجوری شدن به جز گریسون
فقط میتونم بگم واای
امروز میرم برای جلد سوم و واقعا به ذهنم نمی رسه ممکنه چی بشه،
بعد از یه پایان عظیم و اونجوری
هدایت شده از " نجوایِ کلمات "
هیزل لنکستر از زندگی هیچ سهمی جز یک بیماری لاعلاج نبوده و اگرچه یک معجزهی درمانی چند سال دیگر برای او زمان خریده است ولی فصل آخر زندگی او همزمان با تشخیص سرطانش نوشته میشود. اما با ورود ناگهانی آگوستوس واترز خوشتیپ به گروه حمایتی کودکان سرطانی، داستان زندگی هیزل از نو نوشته خواهد شد. در کتاب نحسی ستاره های بخت ما نوشته جان گرین علاوهبر اینکه به عشق دختر و پسری که معلوم نیست چقدر از عمر دردناک آنها باقی مانده پرداخته شده، به زندگی افراد سرطانی نیز نگاه شده است، که باوجود تلخبودن، بسیار واقعی است.