📪 پیام جدید
...
حال مهدی خوب نبود. احساس میکرد مایع داغی تو معده اش حرکت میکنه. انگار گدازه داغ تو مغزش بود و تا پشت پلک هاش ادامه پیدا میکرد. سرش رو برگردوند و به خودش تو آینه کنارش نگاه کرد. چقدر پیر شده بود! صورتش زرد و لب هاش کبود شده بود. صورتش لاغر و گونه هاش تو رفته شده. زیر چشم هاش گود افتاده و کمرش خم شده. گدازه داغ و داغ تر شد و دید مهدی رو تار کرد. نفهمید کی پاهاش خم شد و...
بی حال چشم هاش رو باز کرد. ورود چیزی به رگ هاش رو میتونست احساس کنه. به دست چپش نگاه کرد. سرم تو دستش بود. سرش رو به سمت راست چرخوند و با قیافه درهم عماد که به خاطر کمرش کامل نچرخیده بود، رو به رو شد.
_دیوونه.
با این حرف عماد، مهدی لبخند بی جونی زد و چشم هاش رو بست.
#little_M
#دایگو
📪 پیام جدید
_نخند، دو هفته است که نه خوابیدی نه درست چیزی خوردی. داری با خودت چیکار میکنی؟ میخوای دقمون بدی؟
_عذاب وجدان داره میکشتم.
_عذاب وجدان چی؟ همه امون دلمون خوش بود که که حداقل تو سالم موندی.
_ احساس میکنم یه ترسو بودم که پشت شما قایم شدم و شما رو تو دل خطر تنها گذاشتم. همش احساس سرزنش میکنم. (احساس سرزنش دیگه چیه؟ بگو مام یاد بگیریم😂💔)
_ بیخیال پسر این فکرها چیه؟ اگر ما آسیب دیدیم بخاطر حواس پرتی خودمون بوده. کسی تورو سرزنش نمیکنه. کسی حق نداره تورو سرزنش کنه. لبخند مهدی عمیق تر شد و رنگ غم گرفت. چقدر خوبه که عماد پیششه. اگر حسین بود انقدر نصیحت و دعوا میکرد که آدم به غلط کردن می افتاد.
#little_M
#دایگو
~~
مرسیییی توصیفففف
خیلی باحاله نمسدونم چرا باهاش خیلی حال میکنم
📪 پیام جدید
https://eitaa.com/Nummer_ett/6858
چه تصورات قشنگی... عاشق جمله ی آخرش شدم
#هیچکس
#دایگو
~~
خوشحالم تونستم جوری بنویسم که تونستی تصور کنییی
ممنوننن
*نپرسید چرا سه روزه قسمت جدید نمینویسم، جوابش اینه چون رو مود نوشتنش نیستم_*
📪 پیام جدید
سیاوش هم به جوری باهات دعوا میکرد و به فحش میبستت و مسخره ات میکرد که کلا زندگی برات بی معنی میشد. ولی عماد درک میکرد و دلداری میداد.
_ خب حالا که فهمیدی و داری خوب به سخنان گرانبهای من گوش می اندیشی، بچه خوبی میشی، قشنگ از خودت مراقبت میکنی، سرمت هم که تموم شد با محمد میری خونه. تا وقتی هم این سر و وضعت رو درست نکردی اگه بیای بیمارستان پات رو قلم میکنم. فهمیدی؟
عماد "فهمیدی" رو جان با لبخند و لحن مجری های برنامه کودک گفت که مهدی رو به خنده انداخت. تو اینجور مواقع نباید رو حرف عماد حرف زد. وگرنه واقعا پات رو قلم میکنه.
#little_M
#دایگو
~~
عماد عاقللل
عماد پسر خوببب😄
📪 پیام جدید
https://eitaa.com/Nummer_ett/7016
آها اونم آره (دقیقا چون اوایل نوشتنمه و نمیتونم کتابی بنویسم ولی به زور میتوام کتابی اش کنم😂)
(چرا ادبی رو میگم کتابی؟ ناموسا؟)
#little_M
#دایگو
~~
میدونم منم اولا اینطوری بودم الان که میخونم اینجوریم که آخه چرااا
مگه یکی نیستن_