شماره "۱"
روز موعود فرا رسید، استرس وینسل آنقدر زیاد بود که حس میکرد برای اعدامش میرود نه برای کنکور! وقتی ه
به خانه که رسید با نامهی پروفسور مواجه شد، نامه را باز نکرد، میدانست چه چیزی درونش است. زیاد پیش میآمد که پروفسور به خاطر پروژهای تا دیروقت بیرون بماند. وینسل عادت کرده بود اما همیشه کمی ناراحت میشد،حالا هم که از همیشه بیشتر، به پروفسور نیاز داشت تا انتظار نتیجه کنکور و ترسش برای آن را کاهش دهد.
کمی بلاتکلیف و سردرگم ایستاد، سپس تصمیم گرفت به فروشگاهی که در محلهشان تازه تاسیس شده بود برود تا کنسروی چیزی بخرد.
برف شدیدتر از قبل شده بود و فروشگاه خلوت و ساکت بود، البته به جز صدای آواز آرامی که دختر میخواند.
دختری محصولات را در قفسهها میچید و با صدای هندزفری در گوشش، زمزمه میکرد.
وینسل کمی چیز خرید و به سراغ تنها فرد فروشگاه یعنی دختر رفت. بر شانهاش زد و او را از جا پراند. دختر با وحشت هندزفریاش را درآورد و وقتی او را دید، خشمگین شد:《معلوم هست چیکار میکنی؟》وینسل دستپاچه گفت:《فقط... فقط شما اینجایید، من یکم خر...خرید داشتم.》و کیسه خریدش را نشان دختر داد.
او نیز با کمی دلخوری به سمت پیشخان رفت.
وینسل دنبالش رفت و منتظر شد تا دختر حساب و کتاب کند. پرسید:《اینجا... کمک نمیخواید؟》دختر نگاهی به او انداخت و گفت:《کی؟ مثلا تو؟》و پوزخند دندان نمای زد. دندانهایش سفید بودند و بر روی پوست گندمیاش درخشیدند.
وینسل با بیپروایی گفت:《مگه من چمه؟》دختر ابرویش را بالا انداخت که باعث شد کک و مکهای صورتش کمی جابهجا شوند:《به قیافت نمیخوره.》به وینسل کمی بر خورد، کارتش را به دختر داد و گفت:《حالا که اینجوری فکر میکنی پس میخوام اینجا استخدام بشم. بهت نشون میدم از پسش بر میام، باید به دیدن کی برم؟》دختر کارت را به او پس داد و گفت:《به دیدن بابام. باید فردا بیای.》
وینسل چکار کرده بود؟ آن دختر، دختر رئیس فروشگاه بود!
حالا مگر چه اشکالی داشت؟ تا نتیجه کنکور، وقت اضافه زیاد داشت، دستش را جلو برد و گفت:《وینسل استفانی. فردا به دیدنت بابات میام. قراره همکار بشیم به هر حال.》و شانههایش را بالا انداخت. دختر نیز با او دست داد و گفت:《لیلیث بِی جکسون، فردا میبینمت استفانی》و چشمکی به او زد.
نپرسید پوزخند دندان نما چیه منم نمیدونم فقط نیاز داشتم پوستشو توصیف کنم و این تنها چیزی بود که به ذهنم رسید.
میدونید بدتر از مرگ یه شخصیت چیه؟
اینکه محبور باشید بریزیدش تو خودتون چون کسی اون کتاب/فیلم رو نمیشناسه
دلم میخواد کتاب جدید فردریک بکمن یا پاسخ منفی است رو بخونم
ولی نه تنها امکان خریدش رو ندارم
بلکه باید اول داس مرگ تموم بشه