اگر پیشنهادی برای بهتر شدن و یا سوال چالش برانگیز و بهتری دارید خوشحال میشم بشنوم
شماره "۱"
سیاره زمین مانند سیارههای دیگر خاکستری و بدقواره بود، کلی گوشه تیز و سطح ناهموار داشت.
سیارههای بزرگتر هم به دلیل کوچک بودنش مدام مسخرهاش میکردند، او هم هیچ از دستش بر نمیآمد، مگر آنکه به سراغ خورشیدِ زیبا برود.
خورشید که گرد و زرد و فروزنده بود، خمهی سیارههای اطرافش را دوست داشت. زمین را از آنها بیشتر، اما باید چه میکرد؟
روزی از روزها که سیارههای بزرگتر به طرز عجیبی دست از سر زمین برداشته بودند، به سراغ یکی از سیارههای کوچک دیگر رفتند و آنقدر اذیتش کردند که او خاکستر گریست.
زمین هم تمام شجاعتش را جمع کرد و جلوی آن سَیدور (سیارهِ قلدور) ها درآمد.
سیدور ها هم آنقدر هر جفتشان را زدند و به آنها کوبیدند که تکهتکه و پخش شدند.
کمی بعد خورشید بالای سر تکهها و خاکستر های زمین و آنیکی سیاره آمد و آنقدر ناراحت شد که اشکی ازش درآمد.
اشکش روی یک تکه از دو سیاره که کنار هم بودند، افتاد و نوری ساطع شد. دو تکه مانند آهنربا دیگر تکه ها را جمع کردند و شکل جدیدی مانند شکل خورشید ساختند، یک کُره!
دو سیاره یکی شدند و شکلشان کردی شد و رنگشان... دیگر خاکستری نبود!
به دلیل اشک خورشید و مهربونی و همدلیشان رنگارنگ بودن، یک کرهی زیبا از رنگهای آبی و سفید و سبز و ...
پس اسم خودشان را کره زمین گذاشتند و تصمیم گرفتند به تمام سیارههای دیگر رنگ ببخشند.
قدم به قدم پیش میرفتند و حتی به سیدور ها هم رنگ و شکل کروی دادند.
کره زمین کارش که تمام شد و همه جا را شکلدار و رنگارنگ کرد، جایی نزدیک خورشید ساکن شد، اما ناگهان حس کرد درونش غوغایی رخ میدهد.
نمیدانست که به خاطر این مهربانیش، موجودات و عناصر، داخلش به وجود آمده بودند.
حالا کل جهان خوشگل و رنگی شده بود و داخل زمین هم کلی زندگی متفاوت جاری شده بود، از سنگها و رود ها و ناهمواری ها و طبیعت گرفته تا گیاهان و حیوانات ریز و درشت.
#دگرافسانه
قسمت دوم.
ببینید ممبرای جدید اوضاع همیشه اینجوری نبود
من مینویشتم خیلی هم مینوشتم اما الان سرم واقعا شلوغه و شرمنده. هر وقت وقت کنم حتما از دلتون در میارم و یه فعالیت درست حسابی میکنم