📪 پیام جدید
میدونم خیلی دارم حرف میزنم ولی همینه که هست میتونید نخونید😂
یه گروهه بود تو مایکرافت. دریم اس ام پی (کسی میشناسدشون؟) دوستم اینارو به من معرفی کرد و ماجراشون چی بود؟ اینکه اینا یه گروهی بودن که براساس یه رول پلی مشخص بازی میکردن. یعنی تم اصلی ماجرا معلوم بود و شخصیت های مخصوص خودشون داشتن. یه جورایی یه نمایش رو پیش میبردن. اینکه اینا یه جورایی بازی اشون یه داستان داشت خیلی کمک کرده بود که انمیشن سازها بتونن راحت از تو اینا انمیشن های داستان محور دربیارن. حالا من و دوستم میرفتیم اینارو میدیدم. اول کلی راجب داستان خود بازی اشون حرف میزدیم. (داستان رو ماها نمیدونیم فقط خودشون میدونن و ما طبق بازی ای که اونا میکنن میفهمیم. مثلا رئیس اونجا دریمه ولی یه گروهی شورش کردن و به...
#little_M
#دایگو
~~~
چقدر خفننننن
ایده خیلی باحالیههه
مدیا و کرم کتاب واقعا واقعا ازتون ممنونم که نادیده نگرفتید و اومدید حرف زدیم و مدیا خیلی ببخشید که دارم میرم.
ولی سرم داره میترکه و تقریبا در حال کور شدنم، اگر خواستی پیام بده فردا حتما میبینمم
ابله بودیم که فکر میکردیم میتوانیم آدمها را تغییر دهیم.
آنقدر تلاش کردیم تا خودشمان دستخوش تغییر شدیم.
با دم شیر بازی میکنی، با شیطان میرقصی و از روی کوه آتشفشات میپری آنوقت انتظار عمر طولانی و سالم داری؟
به نظر میرسد تو تنها مرگ پر هیجان میخواهی!
" پیغامآور مرگ" کارتی وسط گذاشت و به "تجسم اهریمن" گفت:《دیگه خسته شدممم، آخه چرا آدما انقدر احمقن. دیگه نمیتونم گناهکار ببرم جهنم دیسک کمر گرفتم 》و از درون حدقههای خالی چشمش اشک ریخت.
تجسم اهریمن خندهای کرد و پاسخ داد:《منی که مدام به اونجا خوانده میشم تا آدمای احمق تقصیراتشون رو گردن من بندازن چی بگم؟》
و برای جاهلیت این انسانهای مفلوک تاسف خوردند.