درسی برای نوشتن خلاق وجود دارد که قانون اول آن این است: از نقطهویرگول استفاده نکنید. آنها علائم گنگ و مبهمی هستند که مطلقاً هیچ چیز را نشان نمیدهند. تنها کاری که انجام میدهند این است که نشان دهند شما به دانشگاه رفتهاید.
_سیلویا پلات
فرشته گفت:《به آیندگان بگو من چه کردم، بگو سقوط را که بزرگترین ننگ یک فرشته است به جان خریدم تا بالهایم زندگانی شوند برای موجوداتی گلیِ بی جان.》
سالها بعد بر پیکرش رفتم، گریستم و گفتم:《ارزشش را نداشت دوست من. آنها میگویند فرشتگان افسانه هستند و انسانها تکامل یافتهی میمونها و شامپانزهها.
ارزشش را نداشت، هیچکاری در حق انسانها ارزشش را ندارد 》
آه دریا!
از اشکهای چه کسانی به وجود آمدهای؟
مگر درون آن اشکها چه بود که اینچنین اختیار از دست داده و بر صخرهها میکوبی.
بگو چه کسی تو را مشوش کرده است که بدینسان ماهیها را از خشم زیاد در خود محبوس کردهای؟
آه خورشید!
بگو مگر دریا چه بدی در حق تو کرده است که اینچنین هر لحظه قطرهای از وی میربایی؟
مگو که تا پایانش میخواهی کوچکش کنی، چرا که دریا تمامِ من است و من بی او جانی در بدن نخواهم داشت.
آه ابرها!
جلوی خورشید ستمگر را بگیرید، دریایم دارد خشک میشود.
آه مرگ!
انسانها را از این دنیا دور کن، دریایم را به قتل رساندهاند.
آه جسم من!
روح مرا آزاد کن برای نجات دریایم نیاز به روحی سبک دارم.
آه دنیا!
دریایم از دستم ربودند، ای حسودان بدخواه.
حال بدون دریایم با که دردِدل کنم؟
حال بدون دریایم در چه کسی بگریم؟
حال بدون دریایم با چه کسی از ظلم دیگران در حق خویش بگویم؟
ای ستمگران نادان! دریایم را که ربودید، پس مرا نیز با خود ببرید.
آخر من بدون دریایم نمیتوانم.