eitaa logo
شماره "۱"
139 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
105 ویدیو
3 فایل
برای آنان که روزی میان صفحات کتابی جا ماندند، همان کسانی که این دنیا برایشان کافی نیست. باد حرف‌هات رو به من می‌رسونه🌬: https://daigo.ir/secret/21657559098
مشاهده در ایتا
دانلود
چه چیزی بیشتر از کتاب می‌توانست تمام انتظار‌های برگشت سربازش از جنگ را برآورده کند؟ جنگ جهانی بود و او نیز عشقی داشت. عشقی که جنگ او را از وی دور نگه می‌داشت و نمی‌گذاشت او را داشته باشد. پس به سراغ کتاب‌های عشقش رفت و کتاب خواندن را شروع کرد. کلمات او را به درون خود می‌کشاندند و ساعات کشدار را کوتاه و غیرقابل انعطاف می‌کردند. پس از مرگ عشقش هم همینطور بود، نامه جان‌سپاری‌اش که آمد هیچکس مرهمش نشد جز کتاب‌ها. انتظار وصال معشوق، غم از پایان تلخ سربازش و شادی پایان جنگ همه و همه برای او درون کتاب‌ها رخ داده بود. 📚برای Miko از طرف شماره "۱"
جادوگر را دیوانه نامیدند و وسایلش را شکستند. کلبه‌اش را سوزاندند و جوهر و وِرد بود که به همراه کتاب و معجون می‌سوخت. خودش را نیز به چوبی بستند و جلوی چشمان خورشید، محکوم به شعله‌ور شدنش کردند. آنگاه هشدارها و نشانه‌ها را ندیدند ولی وقتی خشکسالی و قحطی شد، دریافتند. وقتی فرزندانشان در آغوششان مردند، دریافتند. وقتی جنگل‌هایشان مورد خشم خورشید قرار گرفت، دریافتند. وقتی همه چیزشان به نابودی رسید، دریافتند که این‌ها مجازات رفتارشان با جادوگر است. چون جادوگر به راستی دیوانه بود و خونخواری یکی از صفات برترش. 🩸برای هلدینگ ثبت نشده از طرف شماره "۱"
با تمام مبارزه‌ها و جنگ‌هایمان باز هم شکست خوردیم. دوست من می‌دانم ‌زندگی به ما چقدر سخت گرفت و مانند یک رقیبِ خیلی ماهر ما را تسلیم خود کرد، اما مگر می‌توان ناامید شد؟ به تو قول می‌دهم ما روزی برروی سکوی جام‌ها می‌ایستیم و جایزه‌ی ایستادگیمان را می‌گیریم. به جهانیان نگاه می‌کنیم و غرور در ما جاری می‌شود. به تو قول می‌دهم، ما حقمان را از جهان خواهیم گرفت. 🥊 برای Nirvana (AJ's girl) از طرف شماره "۱"
گربه‌ سیاه شومی زندگی‌ام را نجات داد. او از روی شیشه‌های شکسته رد شد و شمع‌های نیمه‌سوز را خموش کرد، به من نشان داد که می‌توان غیرممکن‌ها را ممکن کرد و امید به زنگی‌ام آورد. چگوته به آن مخلوقات زیبا شوم می‌گویند؟ آنها که نرم و زیبایند و چشمانشان تا عمیق‌ترین لایه‌های انسان را می‌کشافد، پس چگونه آن را از خود می‌رانند؟ 🐈‍⬛️ برای Mahya از طرف شماره "۱"
بانوی من غمگین‌ترین چشم‌ها را داشت. او زیباترین ستاره‌ی آسمان‌ها بود، آنقدر که دل آسمانِ شب را برده و او را شیفته‌ی خود کرده بود. اما تنها من می‌دانستم که چرا همیشه اشک در چشمان غمگینش حلقه زده است و چرا همیشه می‌پرسد آیا درخت افرایی در سرزمین فانیان وجود دارد یا نه. چون بانوی من پسری داشت، پسری عاشق که عشق او، دریادی بود، دریاد درخت افرا. خیلی تلخ است که چگونه پدر و مادرها به خاطر علاقه زیاد به فرزندانشان، دست به چه کارهایی می‌زنند. 🍃 برای Elena از طرف شماره "۱" پ.ن: این برای یکی از داستانامه، خیلی به وایبش میومد
هیچکس به دختری که روی دریا به دنیا آمد ایمان نیاورد. هیچکس به دختری که هفت جدش کشتیران بودند و پدرش چندین و چندین بار برنده بهترین کشتیران شد، ایمان نیاورد. با آنکه او مانند کف دستش ستاره‌های آسمان و پیچ و خم دریا را می‌نشاخت، اما کسی درک نکرد که چرا می‌خواهد پا جای پای پدرش بگذارد و مانند او ناخدا شود. اما روزی می‌رسد که او پادشاه هفت دریا می‌شود، آتلانتیس گمشده را پیدا می‌کند و تمام ملوانان التماسش می‌کنند که ناخدایشان شود. روزی خواهد رسید که همه برایش فریاد می‌زنند:《اوه کاپیتان، اوه کاپیتان من.》 🏴‍☠️ برای Liana از طرف شماره "۱" پ.ن: پروف و بیوت عالینننن
نمی‌دانم از کجا دیگر اهمیت نداد. شاید از وقتی تمام خانواده‌اش را دشمنانش کشتند؟ یا وقتی عشقش او را به خاطر پول فروخت؟ شاید هم وقت شمشیرش شکست و در آن جنگ شکست خورد. اما او رها کرد. بی خیال دستکش‌های چرمی و سپرِ بر دوشش شد. بی خیال شمشیر جدید و خنجرِ درون چکمه‌اش شد. او دیگر برای هیچ پادشاهی نجنگید و با هیچ ظلمی مبارزه نکرد، قلب او یک بار شکست و دیگر هیچگاه ترمیم نشد. پس گمانم بدانید وقتی گفت می‌خواهد بجنگد همه‌ ما چه فکری کردیم. به هر حال همه می‌دانستند او دیگر برای خودش نمی‌جنگد. 🗡 برای هیچکس از طرف شماره "۱" پ.ن: نمی‌دونی چه غروری بهم دست داد وقتی فهمیدم اولین تقدیمی‌ای که شرکت می‌کنی مال منه
تنها درمانده‌ترین انسان‌ها معجزه واقعی موسیقی را درک می‌کنند. اینکه چگونه جهانت می‌شود چند دقیقه موسیقی. اینکه چگونه وارد رگ‌هایت می‌شود و تمام خستگی و درد را می‌زداید. موسیقی نجات‌دهنده است، قهرمان و فرشته نجات. از اعماق قلب خوانندگان، صدایی بیرون آمد، از دستان نوازندگان موسیقی‌ای نواخته شد، از دل سازها نوایی زده شد و انسان دریافت این دنیا ارزشش را دارد. 🎶 برای K.M از طرف شماره "۱"
آن روز را خوب به یاد دارم. من بودم و دختر بچه‌ای برای محافظت و گروهی از شوالیه‌های ماهر. نمی‌دانستم چگونه باید پیروز آن میدان شوم، تا آنکه تو آمدی. از کرانه افق به سرعت برق و باد آمدی و لحظه‌ای از عظمتت، خورشید خموش شد. فلس‌های مشکی‌ات برق می‌زدند و چشمان کهربایی‌ات کافی بودند تا سربازان پا به فرار بگذارند. از آن پس من بودم و تو با آن اخلاق بد و نفس‌های آتشینت که می‌توانستم تا ابد خیالم از آنکه پشتم به توست، گرم باشد. هرچقدر هم تظاهر کنی من برایت باری اضافی‌ام، من دوست دارم. دوستت دارم اژدها من. 🐉 برای اژدها سواران کتابخوان از طرف شماره "۱"
روزی پدرش به او گفت:《هیچگاه تسلیم نشو و هروقت سختی‌های زندگی پشتت را خم کرد به یاد بیاور چرا شروع کردی.》 آن روزها بچه بود، نمی‌دانست منظور پدرش درباره شروع کردن چه بود. اما حالا می‌داند. حالا می‌داند که معنایش شروع زندگی بود، شروع آن راه، شروع تلاش‌هایش برای رسیدن به آرزویی که هدف شد. او هیچگاه نصیحت پدرش را فراموش نکرد و در سخت‌ترین لحظات با به یاد آوردن به هرچه می‌خواست رسید. این بود راز موفقیتش. 🗝 برای F.S از طرف شماره "۱"
تمام دوران کودکی او با بهترین دوستش گذشت. چه شب‌هایی که به پارک متروک نمی‌رفتند و بر روی تاب‌های کج به آسمان آبی و صور فلکی نگاه نمی‌کردند. چه شب‌های که صدای جیجیرک‌ها لالایی‌شان و بوی سبزه‌های مربوط، رویایشان نبود. حتی وقتی بهترین دوستش او را ترک کرد و به درون آسمانشان رفت هم آن پارک را رها نکرد. او مانند قبل هر شب به آنجا رفت، با این تفاوت که دیگر با دوستش نبود، با یاد دوستش بود. 🌃 برای Media از طرف شماره "۱"
خب پایان تقدیمی کسی که جانموند؟ خیلی ممنون از کسایی که شرکت کردن. اگر کم بود اگر زیاد بود اگر‌چرت بود به بزرگی خودتون ببخشید، تمام تلاشم رو کردم با قلم خامم چیز خوب و درخوری بنویسم.