شماره "۱"
پایین چکید قطره اشکی از چشمانِ مظلومش، وقتی دید به خاطر عقدههای کس دیگری، زحماتش دود شده است. چند
برای واقعیت.
(درباره من نیست)
هدایت شده از انباری کوچک اژدها سواران
https://daigo.ir/secret/5952857640
اگه دایگو براتون نیاورد: https://harfeto.timefriend.net/17498898695442
پیامای ناشناس اینجا قرار میگیره :
@anbaryyy_e
https://eitaa.com/Paradoxnk/5122
ندیدم شرمنده🤦♀️
خب من واقعا با خشصیتی به ازدواج فکر نمیکنم صرفا برام مورد علاقه میشن پس... آمات تو کتاب شهر خرس
فکر کنم معقولانهتر از همشون باشه😄
هدایت شده از Paradox 𓂀
سلام علیکم☕️
این طومار کوتاه رو به غار شخصی خودتون ارسال کنید و بنده هم باتوجه به اختیاراتی که جهان رویا به بنده به عنوان کشیش اعظم محول کردن شما و شخص یا شخصیت مورد علاقهتون رو بفرستم سر خونه زندگیتون و براتون یک مکالمهی روز مزدوج شدن بنویسم✨️
و باشد که مرگ هم شما رو از هم جدا نکند🚬
شماره "۱"
سلام علیکم☕️ این طومار کوتاه رو به غار شخصی خودتون ارسال کنید و بنده هم باتوجه به اختیاراتی که جهان
من فکر میکردم چون شخصیت ندارم قرار نیست شرکت کنم،
استاد که به فکر ما بود😁🙏
پرسید چرا تسلیم نمیشوم،
حقیقتا زیاد به تسلیم شدن فکر کردهام. به آنکه رویای پرواز را فراموش کنم و دیگر برای بال زدن تلاش نکنم.
اما هنگامی که به یاد آن لحظه شیرین، همان که در رویاهایم میان ابرها اوج میگرفتم، میافتم، دیگر به تسلیم شدن فکر نمیکنم.
مینویسم تا اتفاق بیافتد، روزی پرواز خواهم کرد. بالهایم را خواهم گشود و تمام شما مرا در کنار خورشید خواهید دید.
به پرهای نداشتهام قسم میخورم، که رویاهایم به حقیقت خواهند پیوست.