📪 پیام جدید
https://eitaa.com/Nummer_ett/8566
منم فکر نکنم اگه این سختی هاشون ادامه پیدا کنه زنده بمونم🤦🏻♀️
#النا
~~
میمونی نترس
از زندگی خودمون که بدتر نمیشه😂😭
📪 پیام جدید
https://eitaa.com/Nummer_ett/8569
پس کفن بده برم ب&میرم🤧
#النا
~~
بذار ببینم
*گشتن بین وسایل*
متاسفم تموم کردیم😔
ولی یه تشک داریم میتونی روش بخوابی اروم بشی😂
شماره "۱"
امروز تمااام سعیمو میکنم مصاحبه با شخصیتها بسازممم
نتونستم واقعا شرمندهام😭😭
خانم معلم،
ممنونم که جایی رو ساختی تا بتون با بقیه نویسندهها آشنا بشم، ممنونم که بهم یاد دادی چه شکلی درست بنویسم.
بخش بزرگی از دانش نویسندگیم رو مدیون تو هستم.
امیدوارم ستارههای آسمون بالای سرت تا ۱۲۰ سال برات بدرخشن، امیدوارم الگوی نویسندگی خیلیها بشی، کتابات کشور رو بالا ببرن و اسمت بره توی زندگینامه هایی که پشت کتابای فارسی بودن.
خیلی خوشحالم که باهات آشنا شدم، هجدهمین پاییزت مبارک✨
هدایت شده از Paradox 𓂀
آمات☕️
+ما برای ازدواج خیلی جوونیم؟!
_برای اینکه یه رشتهی کوچیک به اسم اعتماد بین قلبهامون شکل بگیره و تپشهامون هماهنگ بشه... نه...
اما برای گرفتن یه سالن و کاغذ بازیا چرا...
*به حلقهی برفی که براتون درست کرده نگاه میکنید*
+یعنی ما الان ازدواج کردیم؟!
_کنار همیم، لباسِ سفید برفیات، حلقههای برفیمون، ستارههای شاهد، ماهی که مارو به رسمیت شناخته...
آیا چیزی غیر از اینو نشون میده؟!
باشد که عشقتان جاودان بماند🥂:
https://eitaa.com/Nummer_ett
شماره "۱"
اتوبوس امروز سبز بود، سبز مثل چیزای جادویی که ملایمن و از دل طبیعت بیرون میان. سبز مثل اون دریاد درخ
اتوبوس امروز آبی کمرنگ بود، شکل و شمایلش هم جدید بود.
منو یاد اون دختری انداخت که سال پیش وسطای سال، جدید اومد کلاسمون، ظاهری ساده و بی شیله پیله و عجیب نه چون خاص بود، چون مرموز و تودار بود. شک برانگیز و قابل تامل مثل اتوبوس امروز.
داخل اتوبوس ساده بود، ساده و متفاوت درست مثل افکار و درون اون.
اما اتوبوسهایی که از کنار این اتوبوس رد میشدن بهضیاشون شبیه هم بودن، مثل خیلی ها باکلاس و متظاهر بودن و بین اونا یه اتوبوس قرمز.
اگر اتوبوس آبیِ من اون دختره، پس اون یکی اتوبوسا چی بودن؟ شاید من هم خودمو بینشون دیدم.