eitaa logo
شماره "۱"
153 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
107 ویدیو
4 فایل
برای آنان که روزی میان صفحات کتابی جا ماندند، همان کسانی که این دنیا برایشان کافی نیست. باد حرف‌هات رو به من می‌رسونه🌬: https://daigo.ir/secret/21657559098
مشاهده در ایتا
دانلود
و او اجازه داد تا سیاهی تمامش را ببلعد، چرا که از نور هیچ خیری به روحش نرسیده بود، اما مگر تاریکی می‌توانست چه کند؟ آیا غیر از این بود که او را تسخیر می‌کرد و به فرمان خود درمی‌آورد؟ آری، همین بود اما او دیگر اهمیتی نمی‌داد، چه برده‌ی نور چه برده‌ی تاریکی....
_نگاهش کن، ببین چقدر ذلیل شده است که در بند قفس به نور نگاه می‌کند اما جرئتش را ندارد به سراغش برود. _جرئتش را دارد، اما نمی‌خواد دوباره از امید زخم خورد، قلبی که مالامال از امید می‌شود، به وقت شکست درد بیشتری می‌کشد و به وقت پیروزی شادی کمتری در خود راه می‌دهد.
در رویاهایم جنگجویی بودم که جادو را فتح می‌کردم و عشق را به احتزاز در می‌آوردم، نبرد من نبرد قصه‌های پریان بود و دشمن قسم‌خورده‌ام، اشرار خبیث، در رویاهایم چیزی بیشتر از یک انسان بودم، من اسطوره بودم. آه! چه حیف که رویا به پایان رسید و حالا باید مانند پادو‌های ضعیف برای زنده‌ ماندن در جهان کابوس‌ها، تنها زنده بمانم، چه حیف.
از دل خورشید، بانویش بیرون آمد و هر تکه از دامنش را به سویی پرتاب کرد و آسمان با آن رگه از نور روشنِ روشن شد. او بر سریر خود تکیه زد و در کمال آرامش و شادی به جهان زیرپایش خیره شد، گرمایش باعث شد گیاهان برایش دست به دعا بردارند و نورش جانداران دگر را آسوده خاطر کرد. ماه نیز آن گوشه در انتظار پایان نمایش خورشید نشسته بود، تا نوبت خود شود و به سوی راس آسمان بشتابد، اما بر خلاف خورشید او نه نور خاصی داشت نه گرمای، پس از خود و جایگاهش نفرت داشت و ناامیدی همیشه نیمی از او را در آغوش گرفته بود. حتی اندک نورش را هم خورشید از سر ترحم به او بخشیده بود. این اتفاق هر روز و هر روز در آسمان ما رخ می‌داد، اما هیچکدام ما توجهی نداشتیم، مرد جالبی بودیم، حتی به ماه هم احساس ناکافی بودن می‌دادیم!
واکنش ممبرها به نوشته‌هام: اه این ویدار دوباره بیکار شد یاوه نوشت. واکنش من: چرا پس هیچکدومشون اونجوری که باید نمیشننن
_روزی دویدن‌هایم به آسمان خواهد رسید، روزی بالاخره بال‌هایم در میایند و بلندپروازی‌هایم به وقوع می‌پیوندند. _از کجا اینقدر مطمئنی؟ _مطمئن نیستم، فقط از این زندگی انتظار دارم به تمام تلاش‌هایم نتیجه‌ای کوچک اعطا کند، به هر حال برای چیزی آفریده شدم دگر.
شماره "۱"
_روزی دویدن‌هایم به آسمان خواهد رسید، روزی بالاخره بال‌هایم در میایند و بلندپروازی‌هایم به وقوع می‌پ
شاید به بالای ابرها نرسم، اما تمام جهانم را فدا خواهم کرد تا ستاره‌ها را لمس کنم. چه این لمس در زندگانی باشد چه در لحظه مرگ...
📪 پیام جدید وای ممنوننننن😭😭😭😭 زحمت میشه واست شرمندممممممم😭🖐 ~~~ نه خیرم خوشحالم میشمممم😭✨
عه محیااااا
یادم رفت به اون یکی سوالت جواب بدم