ما حقیقتاً مرده بودیم؛ امام ما را زنده کرد. ما گمراه بودیم؛ امام ما را هدایت کرد. ما غافل بودیم از وظایف بزرگ انسان و مسلمان؛ او ما را بیدار کرد و راه را به ما نشان داد و دست ما را گرفت و ما را تشجیع کرد و خودش هم جلو افتاد. اکتفا نکرد به اینکه به ما بگوید بروید؛ او رفت تا ما برویم، تا ما پشت سر او حرکت کنیم. خدا را شکر میکنیم که پشت سر او حرکت کردیم، متوقّف نشدیم، نیمهکاره او را رها نکردیم، سخن او را با همهی وجودمان باور کردیم. ما یعنى همهی ملّت ایران -نه به معناى قشر خاصّى یا کس خاصّى- همهی کسانى که امام را پذیرفتند و به دنبال او راه افتادند. و بحمدالله شماها امتحان سخت و بزرگى دادید.
- حضرت امام خامنهای
من اگه جاشون بودم برای اینکه دِین این
تعطیلات گردنم نمونه ، امروز میرفتم مراسم
امام که با جمهوری اسلامی مساوی بشیم.
+ میدونی چطوری یهکلمه برای یکنفر میتونه امید به ادامه زندگی باشه ؟
- تنها یه کلمه ، یه چیزی هست که فکر میکنم میذاره من ادامه بدم برای تقریبا سه سال. البته اگه کسی بهم بگه! چیزی که تا به حال هیچکس بهم نگفته ؛ «بمون»
[دیالوگ]
توی یکی از فیلمایی که میدیدم ، یک تیمی بودن که با کمک هوش مصنوعی یک دستگاه ساختن و این دستگاه میتونست با داشتن یکسری داده و صدای فرد مورد نظر ، یکجورایی شخصیتش رو بازسازی کنه و این امکان رو فراهم بیاره که بشه با اون فرد صحبت کرد. حالا این دستگاه مورد استفادۀ آدمهایی بود که عزیزشون فوت کرده یا اونو در کنار خودشون نداشتن. اما میتونستن صداش و خاطراتش رو با خودشون داشته باشن.
و در کنار ترسناک بودنش قشنگ بود..
همیشه وقتی به این حال میوفتادم ، بهم میگفت آخه حیف اشکات نیست ؟ حرمت چشماتو نگه دار و هرجایی ترشون نکن.
منم یاد گرفتم هروقت چشمام هوای گریه کردن و تبدار شدن ، روضه بزارم که حداقل گریه درمانی کرده باشم.
چطوری میتونید روی خودتون ، احساساتتون ، جسمتون ، روحتون ، وجودتون قمار کنید و وارد رابطهای بشید که هیچ تعهدی توش نیست؟
آدمهای بیحد نخواستنیترین آدمها هستن به نظرم. چونکه یاغیان. هیچ حریمی نه برای خودشون قائلن و نه دیگران. دوری کنید ازشون.
سرچشمۀ این همه حس ناکافی بودن از اونجایی نشأت میگیره که همیشه اطرافیان از ما توقع داشتن که توی همۀ زمینهها خوب باشیم. همین باعث شد بشیم این آدمِ همهجوره ناکافی.