eitaa logo
_نوارکاسِت
1.3هزار دنبال‌کننده
661 عکس
100 ویدیو
10 فایل
_ وقف امام حسین (ع) _ چیزهایی که باید بشنوید ؛ @vocal_document https://daigo.ir/secret/618123983 ناشناس‌ها توی لینک پاسخ داده میشه،چک کنید * کپی نوشته‌ها شرعا حلال نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 🇵🇸نمی‌دانم.🇮🇷
توانایی و انرژی خودتون رو بذارید برای روشنگری و اگاه کردن کسایی که هنوز شک دارند راه درست کدوم طرفه و به اصطلاح هنوز نمیدونند ظالم کیه مظلوم کیه، انرژی خودتونو برای اگاه کردن براندازای دو اتیشه هدر ندید.
توی صحبت کردن با افراد مخالف یه چیزی که حس میکنم خیلی وقتا باعث میشه فکر کنیم نمیتونیم جلوشون حرف بزنیم اینه که اونا وقتی میبینن دستشون به جایی بند نیست ، همه موضوعاتو باهم قاطی میکنن. مثلا بحث راجب آزادیه ، یهو مربطش میدن به اقتصاد ! این باعث میشه من و شما فکر کنیم وای اره چقدر مشکل زیاده ، راست میگن و نمیتونیم اون طوری که باید حرفامونو بزنیم . درصورتی که کلا هرکدوم یه پایه و مبنای دیگه‌ای داره سعی کنید اگر میخواید با کسی حرف بزنید حتما قبلش محوریت گفت‌و‌گو رو مشخص کنید و اجازه ندید طرفتون بحثو پراکنده کنه.
_نوارکاسِت
تقریبا آخرای مرداد بود که من از لحاظ روحی حالم اصلا خوب نبود و میخواستم همه‌ی فعالیتای‌ فرهنگی و .. ببوسم و بزارم کنار و بشینم تو خونه درو رو خودم چِل قفله کنم. در همون حال و احوال بود که یک روز استادم زنگ زد و گفت قراره یه نشست۲‌روزه کشوری برگزار بشه و میخوام اسم شما رو بدم به عنوان نماینده تهران. من درجا گفتم نه من نمیتونم ، هزارتا بهونه قطار کردم پشت‌ِهم و تهشم با یه‌خداحافظی کارو تموم کردم. شبی که فرداش قرار بود نشست برگزار بشه دوباره بهم زنگ زد و گفت اون شخصی که قرار بود به عنوان نماینده تهران بره مریض شده و نمیتونه بره و دوباره به تو زنگ زدم =) و من هنوزم نمیدونم چیشد که بین اون روزا یهو یه همچین کاری رو قبول کردم. و خلاصه پاشدم رفتم. از قبل ، چندین جلسه‌ی مجازی با بقیه گذاشته بودن و همه کاملا توجیح بودن و جالبیش این بود تو اون جمع کوچیک ۳۰ نفره ، اسم من فقط تو لیست نبود. روز اول با کلی جلسه گذشت و شب شد . ساعت ۱ نصف شب بود و چون نشست و برنامه ها کاملا فشرده بود آقای روح‌الله متفکر (نماینده مجلس)داشتن صحبت میکردن ، در همون حال یهو دیدم یکی از در اومد تو و کی بود ؟ بله حاج مهدی رسولی بود.. اون شب حاج مهدی از ساعت ۱ تا ۳ صبح برامون حرف زدن ، بعدم برامون روضه خوندن :'')) جمع کوچیک ما بعد روضه ، از شدت گریه هر کدوم یه‌ور ولو شده بود و تا اذون هرکس یه طرف خودش مناجات میخوند. من چون فردای اون روز یک کاری داشتم، باید صبح میرفتم خونه ولی صبحش بهم زنگ زدن و گفتن که فلان جا کنسل شده و لازم نیست بیای :)) خلاصه اون روز‌هم مثل روز قبلش گذشت و غروب شد و دیدیم که عه حاج حسین یکتا اومدن :'''') اون ۲ روز خیلی برام پر بار بود ، چون آدمایی رو دیدم که میتونستم خیلی از سوالامو ازشون بپرسم. چون خیلی چیزا یاد گرفت و از اون روز با خودم عهد کردم هیچ وقت وسط راه کم نیارم. و من چقدر روحیه‌ی این روزهامو مدیون ِ اون روزا هستم.. چقدر دلم میخواست صوت صحبتای حاج مهدی رو اینجا بزارم ولی حیف بخاطر ی‌سری صحبتا ایشون گفتن راضی نیستن صحبتاشون منتشر بشه..