هدایت شده از • چیزهاییکهبایدبشنوید ! [آرشیو]
84cf77bfb2f4bd499ed13dfff554065425955684-240p_26072023.mp3
3.29M
من اینو برای حسین ذخیره کردم :)!
- @vocal_document
روضه خون میگفت بدون وداع رفت. وقتی خبر رسید علمدار شهید شده، بچهها باورشون نمیشد. میگفتن مگه میشه دیگه برنگرده؟! میاد. برمیگرده دوباره. میگفت با رفتنش امید از خیمهها رفت ، دلا پریشون شد. کمر امام شکست. پاها سست شد. اصلا دیگه توان و جونی برای مقاومت نمونده بود. منم تموم مدت به این فکر میکردم که یه سیزدهِ دی ماهی، ماهم این روضه رو لمس کردیم. فهمیدیم یعنی چی؛ با اینکه میدونیم که رفته و دیگه نمیاد، اما ته دلمون، با اینکه غیر ممکنه اما میخوایم که برگرده.
واقعا توی محرم بالا شهر و پایین شهر تهران باهم قابل مقایسه نیست. هرچی میای پایینتر شهر قشنگتر میشه، بیشتر بوی امام حسین میگیره.
هرچی میای پایینتر ، روضهها و مجلسها خاکیتر و سنتیترن. مثل هیئتا و تکیههای بالاشهر ، باکلاس و پر زرق و برق نیستن ، اما صفا و صمیمیت دارن. بی غل و غش و بیریا ان. چون مردم با همۀ داراییشون اومدن پای کار. یه شب عاشورایی قسمت شد ما رفتیم تو دل کوچه پس کوچههای دور حرم حضرت عبدالعظیم. هر چندتا خونه یکی مجلس روضه برقرار بود:)) تکیه هاشون مثل تکیۀ تجریش نبود، ولی بیاختیار شیفتۀ اون سادگی میشدی. انگار همهچیز اونجا متفاوتتره..
همین یک خط برای مردن کافیه،
''هرکس با هرچه داشت میزد ، حتی پیرمرد ها هم با عصا میزدند''