eitaa logo
_نوارکاسِت
1.3هزار دنبال‌کننده
661 عکس
100 ویدیو
10 فایل
_ وقف امام حسین (ع) _ چیزهایی که باید بشنوید ؛ @vocal_document https://daigo.ir/secret/618123983 ناشناس‌ها توی لینک پاسخ داده میشه،چک کنید * کپی نوشته‌ها شرعا حلال نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از _نوارکاسِت
Ye Gharare Asheghone .mp3
2.73M
نجف خونهٔ بابامه ، به ما میرسه بریم بیام...
مسائلی که اثراتشون تدریجیه خیلی ترسناکه. چون تورو خواه ناخواه عادت میده به چیزی که نباید. میری میری و فکر میکنی که راهت درسته، ولی یهو یه جایی به خودت میای میبینی جایی وایسادی که وقتی بقیه بهت میگفتن فلانی نکنه یه روز این طوری بشی، تو حق به جانب میگفتی من ؟ برو بابا. و تازه قسمت‌ ترسناکترش اینجاست که این رخ دادهای تدریجی از کارای کوچیکی شروع میشه که حتی فکرشم نمیکنی مهمه باشه.
من وقتی میبینم این‌ور و اون ور میگن اربعین که جای خانوما نیست :
https://eitaa.com/safahaat پیشنهاد شخصی و 💚
هدایت شده از کاش‌ابر‌بودم.
یه بار دیگه‌ام بهم گفت ''خدا میبینه و یه‌روزی جبران میکنه'' قشنگه این نگاه به زندگی. اینکه دلت به حضور خدا گرم باشه. اینکه به آینده دلگرم باشی. اینکه مطمئن باشی همه‌چیز درست میشه.
اعتماد به خدا و تکیه کردن بهش، تنها چیزیه که آدمهارو توی هر سن و جایگاهی زنده نگه میداره. حتی تو اوج مصیبت‌ها و تو اوج غم. حتی لحظاتی که همه‌چیز رو تموم شده میدونیم، این دست غیب خداست که نجاتمون میده. و واقعا چه کسی میتونست به زندگی ادامه بده اگر وعدۀ جبران شدن تموم سختی ها توسط خدا بهش داده نشده بود؟
هدایت شده از  شراب و ابریشم...
دانشجوی مشهد که بودم، یک شب خواب دیدم برای دختر برادرم یخچالِ اسباب‌بازی خریدم، فردایش از خوابگاه بیرون زدم و اول از همه از فروشگاه اسباب‌بازی سراغ یخچالهای رنگی‌رنگیش را گرفتم. آخر هفته که برگشتم خانه و ساک سوغاتی‌ها را باز کردم و یخچال را گذاشتم توی دستهای کوچکِ زهرا، انگار که دو بال از سر شانه‌هایش رویید، فرشته‌وار همانجا توی خانه از سر شوق شروع کرد به پرواز. مادرش با چشمهای گِرد شده پرسید از کجا می‌دانستی زهرا دنبال یخچال است؟ خوابم را که تعریف کردم معلوم شد دقیقا همان شبی که من توی خوابگاه کیلومترها دورتر از خانه خواب بچه را دیده‌ام، او با گریه از مادرش یخچال می‌خواسته! بهانه‌گیری و گریه‌ی بچه و همزمانی‌اش با خواب من، یک چیزِ اتفاقی نبود! ارتباط قلبیِ عمیقی که با برادرزاده‌ام داشتم، آن خواب و آن سوغاتِ به هنگام را رقم زده بود. یادم هست یک بار توی خوابگاه درباره‌ی برادرزاده‌ها و شدتِ مِهرِمان به آنها حرف می‌زدیم، آنجا به رفیقم گفتم دختر برادرم راه که می‌رود قلب من از ذوق موج می‌خورَد! از همان ساعت تولدش عاشقش بودم ولی شاید اولین بار در همان قصه‌ی خواب و یخچال بود که "عمه" برای من معنا شد و من تازه فهمیدم پیوندِ عمه و برادرزاده تا کجا می‌تواند عمیق و واقعی باشد! تازه این قصه‌ی ما عمه‌ها و برادرزاده‌های معمولی است، ما عمه‌هایی که نه مثلِ عمه‌ی کربلا آنقدر لبریز عاطفه‌ایم و نه شبیهش آنقدر سرشار از حسِ مادری، و نَه هیچ برادری فرزندش را پیش ما به امانت گذاشته! هیچ قصه و غصه‌ای، قصه‌ی عمه‌ی کربلا و غصه‌ی زینبِ کبری نمی‌شود. کسی نمی‌تواند حدِّ عاطفه‌ی زینب را حساب کند، قَدِ مِهرش را اندازه بگیرد و عمق اندوهش از لطمه خوردن برادرزاده‌ها را بسنجد! کسی نمی‌تواند وسعت عمه بودنِ این یک دانه عمه‌ی عالم را درک کند! واقعا چه کسی می‌تواند بفهمد بعد از اینکه یک عمه‌ای مثل زینب، با دست خودش دختر برادرش را غسل بدهد و گوشه‌ی یک خرابه دفن کند، چه بلایی سر خودش آمده است؟! راستی ما از عمه بودنِ زینب چه تصویر و تصوری داریم؟ عمه عمه عمه هشتاد و چند زن و بچه فقط صدا می‌زدند عمه، عمه، عمه... ✍ملیحه سادات مهدوی قبلا برای ولادت حضرت معصومه، 👈 اینجا یک مطلب راجع به عمه نوشته بودم. 🌱 @sharaboabrisham
https://eitaa.com/khedmat_arbaeeni/11 https://eitaa.com/khedmat_arbaeeni/12 https://eitaa.com/khedmat_arbaeeni/13 https://eitaa.com/khedmat_arbaeeni/14 https://eitaa.com/khedmat_arbaeeni/15 بچه‌ها بچه‌ها. در حد دو دقیقه وقت بزارید این پیاما رو بخونید. صفر تا صد این پویش دست بچه‌های دهه هشتادیه تو سراسر کشور. و با محوریت روایت خدمت قراره اجرا بشه. هر آدمی تو هر سنی میتونه تو این پویش شرکت کنه و به سهم خودش دلدادگی و عشق به امام حسین رو روایت کنه. پس چه راهی عراق هستید و چه ایران میمونید میتونید سهمی توی رسانه‌ای شدن عشق امام حسین داشته باشید. بی‌تفاوت رد نشید💚
قراره به یاری شما کارای خیلی بزرگی انجام بشه. برای این پویش خیلیا اومدن پای کار. حتی آدم بزرگا و آدمهای نام‌آشنا. خیلی از بچه های هم‌سن و سال ما ۲۰ روز کار و زندگی‌شون رو تعطیل کردن تا این کار قوت بگیره. خلق حماسه ها فقط از دست ما دهه هشتادیا برمیاد. عیبی نداره نمیتونیم بریم عراق خادم زوار امام حسین بشیم. عیبی نداره نمیتونیم یه پول کَلون کمک کنیم به مواکب. عوضش میتونیم یه سهم بزرگتر داشته باشیم و اونم روایت این روزهاست. پس یاعلی بگید و دست به کار بشید.
معتبر هستن، دوست داشتید میتونید کمک کنید🤍 https://t.me/hanoun69/1707
من با هر عکس از مشایه، دلم خورد‌تر میشه و زیر لب میگم؛ مارا نمیبری به حرم قهر کرده‌ای دورت بگردم ؟ :)))
سخته. واقعا دردِ جاموندن سخته. این روزا با هر عکس، با هر پیام خداحافظی و طلب حلالیت، این بغض سر باز میکنه. فرقی‌ام نداره کجا باشم. اصلا بیاید روضۀ حضرت رقیه بزاریم گریه کنیم.. خانوم خوب میفهمن حال مارو :))