امروز آخرین روزی بود که فاطمه رو مدرسه میدیدم:).
فاطمه همونیه که تو ایستگاه اتوبوس باهاش آشنا شدم و فهمیدیم که دبستانهامون یکی بوده فقط با یکسال اختلاف سنی که من از اون کوچیکترم. این یعنی اون الان دوازدهمه و امروز آخرین امتحانش بود:). خیلی دلم میخواست گریه کنم ولی بغضم نمیگرفت. واقعا خیلی بامعرفته:). یکبار نشد کاری کنه ازش ناراحت بشم. یکبار نشد بخاطرش لبخند نیاد رو لبم. یکبار نشد وقتی میبینمش بغلش نکنم. یکبار نشد وقتی که میخواست تو راه درس بخونه به من محل نزاره یا کم باهام حرف بزنه. میتونم بگم جزو بهترین دوستام بود که داشتمش. از الان دلم براش خیلی تنگ شده. امروز بالای ۱۰ بار بغل کردیم همدیگه رو. یعنی سال دیگه تو مدرسه نمیبینمش:). یعنی دیگه نمیتونم اتوبوس ۷:۳۰سوار بشم بخاطرش که اونو ببینم. همیشه ساعت سوار شدنای اتوبوسامونو تنظیم میکردیم تا تو یه اتوبوس باهم باشیم. روزایی که صبحا با حال بد بیدار میشدم یا رو مود خوبی نبودم یا خوابم میومد و سوار اتوبوس میشدمو اونو میدیدم، واقعا ذوق میکردم. وقتی که باهم تا مدرسه پیاده میرفتیم و باهاش حرف میزدم واقعا باعث میشد حالم بهتر یا حتی خوب بشه. من پیشش واقعا غمامو یادم میره. کاش بازم ببینمش. خیلی دلم برا بغلاش تنگ میشه🥲❤️🩹
هدایت شده از منی که میگوید...
از امروز:
به مناسبت تموم شدن امتحانات و سال تحصيلی
امسال هم با تموم سختی هاش گذشت...
وایب امروز >>>>
@OKBashe ♥️ @manikemigooyad
۱۴۰۲/۳/۲۰: ✨🌱