eitaa logo
اوکۍ. باشہ!
80 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
140 ویدیو
2 فایل
حس کنید... عطرِ مست‌کننده‌یِ نسکافه را ! . 💙 ما مسافرِ سفرِ بی‌نهایتیم ♾️ . . اینجا چنل روزمرگیِ یه دختر خیلی احساسیه:) . . مِرینا (Merina): الهه زیبایی و خوش قلبی فو (Fou): دیوانه‌. دیوانه‌ی چیزی یا کسی بودن . بستی: Private گمشده: @sunken4
مشاهده در ایتا
دانلود
منو ویروس گرفته
دعا کنین ولم کنه
هدایت شده از ‌‌منی که می‌‌گوید...
من: خداروشکر مدرسه تموم شد کارآموزی: سلام
من: خداروشکر مدرسه تموم شد برنامه‌هایی که استاد محمدی برام چیده: سلاام (با لحن میا)
موحتوایی برای ارائه ندارم دوستان
بچم نیلو داره بزرگ میشه
میخواستم هفته‌ی آخری که راحتم رو خیلی هیجان انگیز و عالی بگذرونم. ولی با ویروسی که گرفتم میشه گفت ۸۰-۹۰ درصد برنامه‌هام خوابید. شنبه اولین جلسه‌ی دوره سی‌شارپ پیشرفته‌ایِ که استاد محمدی گفت برم. باید براش آماده بشم. نمیدونم استاد خواجه جزوه میده یا نه ولی باید یه سررسید بگیرم واسه یادداشت کردن حرفاش. یکم خودمو جمع و جور کنم و به خودم برسم. خریدن گلدون جدید برای نیلو رو دارم پشت گوش میندازم و این خوب نیست. میترسم یه وقت گلدون الانش برای رشد کردن ریشه‌هاش کوچیک باشه. یه عالمه فکر و ایده تو سرمه و انقدر زیادن نمیدونم کدوم رو انجام بدم. البته بی‌حالی که بخاطر مریضیم دارم هم بی‌تاثیر نیستن. آهنگهای چرت گوشیم که حتی دیدن اسمشون تو گوشیم باعث میشه حال تهوع بگیرم زیادن شدن. باید یه ترتیبی به پلی لیستم بدم. برای یکم نظم بخشیدن به کارام باید یا شروع کنم به کشیدن بولت ژورنال، یا اینکه بخرم دفترشو. از کل کلاسایی که میخام برم فقط سی‌شارپم وضعیتش معلومه و بقیه رو هوان. باید یه روزی برم سراغ کلاس زبان. بین اساتید و گفتارنو باید یکیو انتخاب کنم. چوب خط هردوشون مساویه و این منو بدتر گیج میکنه. کلاس تندخوانی رو هم جایی پیدا نکردم و امیدم رو نسبت بهش از دست دادم. میمونه کلاس تست‌زنی و یه کلاس دیگه. تست‌زنی رو باید یه روز عصر که حالم بهتر بود با مت بریم و جویای اوضاعش بشیم. هوفففف ... من تک و تنها موندم میون اینهمه کارای نکرده که باید یه روزی بالاخره انجامشون بدم. نگرانم از اینکه مهلت ثبت‌نام تموم بشه و نتونم کلاسایی که میخامو برم.
وقتی حرفی ندارم برای گفتن، یعنی اونقدر افکارم زیادن توی سرم که نمیدونم کدومو بگم. از طرفی، نمیدونم بیان کردن افکارم کار درستی هست یا نه. پس معمولا ترجیح میدم توی سرم بمونن و بیانشون نکنم. حتی با اینکه میدونم ممکنه بیان کردنش حال روح و مغزمو بهتر میکنه.
احساس بهتری دارم. مغزم داره نفس میکشه🧋
ملت مریض میشن اشتهاشون کور میشه؛ اونوقت من بیشتر گشنم میشه.
به قدری یادم میره داروهامو بخورم که مامانم گفت "اگه دلت خواست داروهاتو بخور"