التماسم را نفهمید از صدای خستهام ،
من به او محتاج بودم ، او به من مشتاق نه .
کاش میشد عطر موهایِ تو را در شیشهای ،
مثل هِل یا پونه یا نَعنا نگه میداشتم .
تویی آن قهوهی تلخی میان کافهی قلبم ،
که با فنجان چشمانت دلم را مبتلا کردی .
لبخند تو جا مانده در این چشم پر از اشک ،
گاهی سبب ذوق و گهی مایهی دردی .