فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صاح الامام، یا ولدی
اینا کینه دارن از اسمت علی🥀💔
#مقامعلیاکبر❤️🩹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- مقام ِحضرت علی اکبر❤️🩹.
این شبا به وقت اذان که میشد ، اباعبدالله علی اکبر رو صدا میزد ...
آقازاده با کمال ادب جواب بابا رو میداد و اطاعت میکرد..
با همون صدای زیبایش طنین به انداخت بر اذان..
می برد در اذان نام پدربزرگش را اقتدار..
هر وقت آقازاده به وقت اذان ، اذان میگفت..
در دل خیمه ، ام لیلا به فدای پسرش میرفت..
°• اُنیبْ •°🇵🇸
هر وقت آقازاده به وقت اذان ، اذان میگفت.. در دل خیمه ، ام لیلا به فدای پسرش میرفت..
عجب قدی ..
عجب قامتی..
عجب رُخی..
عباس برایش سر خم میکرد..
رقیه می بست با افتخار پشت بابا قامتش را...
به امامت حسین و مکبر باشد اکبر لیلا..
از ظهر روز دهم میگذره..
حالا نه زهیری مونده..
نه حر و وهب..
همه یاران اباعبدالله زدن تو دل میدون و بعد از جنگی نمایان شدند سربلند پیش چشم مادر حسین ..
پسری بود از تبار علی..
در رکاب آل علی تیغ می چرخاند..
آموخته بود از عمو عباس ؛ فنون جنگی دلاورانه ای را..
دلش نیامد ببیند پدر راه بی یار ...
به کنار پدر غرور خود به کناری گذاشت ، سپس به خدمت حضرت امام خویش رسید ...
خواسته اش این بود که رود میدان..
حسین دیده ای به قامتش انداخت ، جگرش سوخت ولی ؛ چشمی بست و اذن میدانش داد..
به وقت وداع کند غوغا در دل خیمه ی مَحرم ها..
_بست حرز مادرش زهرا..
نگاهش کند لیلا در آن لباسی از جنس رزم ..
رقیه در کنار پایش ، به قربان داداش علی میرفت..
زینب به دور اکبر گشت و برایش دلش میرفت..
پدری در دلش غوغا..
رسید بالا سر جوانی که ، دگر از آن قد و قامت خبری نیست..
وا ویلا💔
اباعبدالله دید علی اکبر ، میخواد نفس بکشه ولی این لخته های خون مزاحمن..
دست برد لخته هارو از دهن آقازاده بیرون اورد..
هی میگفت نفس بکش جان بابا..
نفس بکش..🥀💔