eitaa logo
🥀عُـشـــاق اَلشُھـــــــدا🥀
828 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
45 فایل
﷽ این چه سودائے است با خود ڪرده ام در عاشقے از تو گویم لیک، فڪرم جاے دیگر مانده است ارتباط‌مون @Shohada1380 بگـوشیم @Fatemee_315 آن سوی نداشته هایم تکیه‌گاهی‌دارم‌ازجنس‌خدا....
مشاهده در ایتا
دانلود
🎞 رفیق شهید : اوایل خدمت تو توپخونه لشکر۱۶رشت بودیم.💣 من،ایمان،رضا،فردین،بابک ... همون روز اول بابک ارشدمون شد. یک روز بهم گفت : "من آرزومه برم سوریه..."🥀 ارزوش این بود بره شهیدبشه. گفتم: "بابک پس چرا نمیری؟" گفت: "اجازه نمیدن برم،ولی هرطور شده میرم."🕊🌱 تاامروز بعد ماه ها، اخبار گفت کارداعش تموم شده. تودلم گفتم اخ خداروشکر🤲🏻. یهو بابک اومد توذهنم.🤔 گفتم امروز داعش تموم شد و بابک نتونست بره سوریه... یهو خبر به دستم رسید....💔 به کانال عـشـاق الشـهـدا بپیوندید👇🏻👇🏻 🕊🌷@Oshagh_shohadam🌷🕊
[🎞] 🍃رفـیـق‌شـهیـد: 🌻جز اعضای اتاق فکر ستاد انتخاباتی برادرش بودم همیشه به جلسات دیر میرسیدم یه روز که قرار بود بود همه توی جلسه باشن و کسی غیبت نکنه طبق معمول دیر رسیدم،خیلی گرسنه😋 بودم قبل اینکه برم داخل اتاق دیدم روی میز سالن یه جعبه شیرینی و شربت🥃 هست،منم با خیال راحت نشستم و خوردم😇 بابک بالای پله ها بود منو نمیدید بهم زنگ زد📞 منم با دهن پر گفتم داداش دارم میام😉 دو دقیقه دیگه اونجام همونطور که داشتم میخوردم در اوج گرسنگی یکی از پشت دستشو✋ گذاشت رو شونم و به حالت شوخی☺️ گفت:علی کارد🔪 بخوره به شکمت 😂بچه ها همه منتظرتن گفتم:به به آقا بابک خوبی؟؟😄 🍃دید نه گرسنه ام گفت: علی بردار جعبه شیرینی رو با خودت بیار بالا تو از گرسنگی میمیری. 🍂گفتم:تو که میدونی من گرسنه باشم راه خونمو گم میکنم😂 گفت:اره مطمئنم به دونستن نیازی نیست...[🙃] ♥️✨ به کانال عـشـاق الشـهـدا بپیوندید👇🏻👇🏻 🕊🌷@Oshagh_shohadam🌷🕊
🎞 همرزم‌شهید🧔🏻 توی‌روستایی‌به‌اسم‌حمیمه‌مستقربودیم.🦋 ڪارما،پشتیبانی‌از‌نیروهای‌پیاده‌حزب‌الله بود.🌿 باید یه‌۲۰-۱۰کیلومتری‌عقب‌تر‌آماده‌می بودیم‌تا‌در‌صورت‌لزوم‌وارد‌عمل‌بشیم.🥊 به گ‌ما‌گفتند‌برید‌و‌تو‌منطقه‌ای‌به‌اسم T2 بمونید..🌱یه‌منطقه‌ای‌کنار‌پالایشگاه‌بود. من‌و و‌حسین‌راه‌افتادیم. مسیر‌رو‌بلد‌نبودیم‌و‌داشتیم‌پشت‌سر ماشین‌شهید‌نظری‌حرکت‌میکردیم.🚙 البته‌اون‌موقع‌شهید‌نظری‌صداش نمیکردیم...یهو‌تو‌مسیر‌یه‌جعبه‌مهمات دیدیم...فشنگ‌کلاش‌بود.🔗 گفتم‌بابڪ‌بابڪ ‌نگه‌دار.‌یه‌جعبه‌فشنگ اونجا‌افتاده..🤨🌸 گف‌ولش‌کن‌بابا‌حتما‌خالیه.. گفتم‌نه‌،‌نگه‌دار،جعبه‌پلمبه‌حیفه،‌اونجا‌که بی‌کاریم..واسه‌خودمون‌میریم‌تیر اندازی..هیچی‌نباشه ۱۰۰۰تا‌گلوله‌هست.. بابک‌گف‌دیگه‌ازش‌رد‌شدیم‌ولش‌کن. گفتم‌خب‌برگرد.👀 گفت‌ماشین‌اقای‌نظری‌رو‌گم‌میکنیم.‌گفتم اخه‌تو‌این‌بیابون‌که‌فقط‌همین‌جاده هست،مسیر‌رو‌گم‌نمیکنیم. خب‌یه‌ذره‌بیشتر‌گاز‌میدی.. بابک‌تاکید‌داشت‌که‌اون‌جعبه‌خالیه.. خلاصه‌اینکه‌نگه‌نداشت‌و‌رفتیم.. اون‌شب‌با‌بقیه‌بچه‌ها‌دور‌اتیش‌نشسته بودیم...🔥 راننده‌آماده‌و‌پشتیبانی‌اومد بهمون‌اضافه‌شد. داشت‌میگفت:‌‌امروز‌موقعی‌که‌اومدم اینجا متوجه‌شدم‌یه‌جعبه‌فشنگ‌کلاش‌گم شده..احتمالا‌وسط‌راه‌افتاده. یه‌لحظه‌من‌و‌بابک‌چشم‌تو‌چشم‌شدیم، بابک‌یه‌لبخندی‌زد.👀😆 اون‌لحظه‌دلم‌میخواست‌خودم‌شهیدش کنم.😐🔪 بعد‌من‌بهش‌گفتم‌الان‌چیڪارت‌کنم؟ گف‌ببین‌یه‌بار‌حرف‌فرمانده‌رو‌گوش ندادما.🙆🏻‍♂ ولی‌از‌دست‌دادن‌هزار‌تا‌فشنگ‌چیزی‌نبود بشه‌باهاش‌کناراومد.🤦🏻‍♂🚶🏻‍♂ 💛 🕊🌷@Oshagh_shohad🌷🕊
🎞 | دختری میگفت: من همکلاسی بابک بودم. خیلیییی تو نخش بودیم هممون... اما انقد باوقار بودکه همه دخترا میگفتند: " این نوری انقد سروسنگینه حتما خودش دوس دختر داره و خیلی عاشقشه !" 😏 بعد من گفتم میرم ازش میپرسم تاتکلیفمون روشن بشه... رفتم رو دررو پرسیدم گفتم : " بابک نوری شمایی دیگ ؟! :/ " بابک گفت : "بفرمایید ." گفتم: " چراانقد خودتو میگیری ؟؟ چرا محل نمیدی به دختراا؟؟!! " بابک ی نگاه پر از تعجب و شرمگین بهم کرد و سریع رفت... و واینستاد اصلا! بعدها ک شهیدشد ، همون دخترا و من فهمیدیم بابک عاشق کی بوده که بہ دخترا و من محل نمیداد... عاشق بود... خیلی هم عاشق بود... عاشق‌حضرت‌زینب‌وشهادت...🥺💔| 🕊🌷@Oshagh_shohadam🌷🕊
🥀عُـشـــاق اَلشُھـــــــدا🥀
#شهیـدبـابـک‌نــوری‌هـریـس
💔 تو آموزش باهم آشنا شدیم یادمه یکم آبان باهم رفتیم تهران. یک شب تهران موندیم یکی از بچه ها یه برگه📃 پیدا کرد آورد پیشمون وقتی برگرو برگردوند دیدم عکس سه تا شهید روش چاپ شده بابک برگرو گرفت کلی گریه کرد گفت ینی میشه منو بخرید؟ یکی از دوستان گف بابک ان شاءالله اول تو شهید بشی بعد منالان که اون دوستمو میبینم میگه ای کاش میگفتم اول من شهید شم بعد بابک.... راوی:دوست‌شهیدمدافع‌حرم @Oshagh_shohadam
🎞 به‌نقل‌ازهمرزم‌شهید: بابڪخیلی‌مؤدب‌بود‌🙂 همه‌توےمنطقه‌میدونن‌وقتےاومد‌پیش‌ما‌ بهش‌گفتم‌بابڪ‌چࢪا‌لباسات‌خاڪےنیست آخه‌مگه‌داࢪےمیࢪےمهمونے!👀 تومنطقه‌واقعاشࢪمنده‌شدم‌💔 وقتی‌بابڪ‌شهید‌شد🕊🌱 مادࢪش‌هنوزم‌منومیبینه‌گریه‌میڪنه😭 @Oshagh_shohadam
3.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 پدر‌شہید : نمازوبیشترروزهاهمواره‌روزه‌میگرفت واگرازبیماری‌کسےمطلع‌میشد بانیت‌شفاعت‌بیماربراش‌روزه‌میگرفت نماز‌شب‌حتما‌مقید‌بود‌درمسجدرودبارتان محلہ‌رودبارتان‌میخواندوبنابر شب‌زنده‌داران‌همان‌مسجدبه‌دعای‌ندبه علاقه‌ویژه‌ای‌داشت» ‍‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@Oshagh_shohadam
🎞 برادرشہید : سپاه‌رفتن‌بابک‌یک‌دگرگونی درزندگیش‌ایجادکرد. دوست‌شهید : بابک‌بعدسپاه‌مسیروهدف‌زندگیش ودیدش‌عوض‌شدبهش‌میگفتیم بابک‌چطوری‌اینقدرتغییر‌کردی؟!🤔 میگفت:راهم‌روپیداکردم🙂 توی‌خدمت‌کلااعتقادات‌بابک‌خیلی‌قوی‌شده‌بود انگارزندگیه‌دنیایی‌براش‌مهم‌نبود⛓🌍 روی‌گناه‌نکردن‌خیلی‌حساس‌شده‌بود بعدخدمت‌یه‌کارایی‌که‌قبلاانجام‌میداد دیگه‌انجام‌نمیداد …بابک‌پتانسیل‌این‌اعتقادودفاع‌روداشت اززمانیکه‌به‌خدمت‌رفت این‌پتانسیل‌به‌عمل‌تبدیل‌شد بابک‌آدمی‌نبودکه‌یه‌شبه‌🌔انقلاب‌درونی‌درش‌ایجادبشه🇮🇷 بابک‌درطول‌زمان‌تغییر‌کرد⏳ حاج‌آقـا : موقعی‌که سرباز بود توی‌برنامه‌فصل‌شیدایی‌شرکت‌کرده‌بود واونجابهش‌نقش‌ دادن ومن‌شنیدم‌این‌تغییرازاونجانشات‌میگیره @Oshagh_shohadam
🎞 برادر‌شهیــد : بابک‌فارق‌التحصیل‌حقوق‌بود👨🏻‍🎓 تورشته‌ای‌که‌فارق‌التحصیل‌شده‌بود به‌بچه‌هامشاوره‌میداد، تاجایی‌که‌مشکل‌داشتندبابک‌پیگیری‌میکرد ومشکلشون‌رو‌حل‌میکرد. حتی‌یک‌موردی‌براش‌پیش‌اومده‌بود ، یکی‌ازدوستاش‌در "فومن" بایک‌مشکلی‌ روبه‌روشده‌بود، به‌من‌زنگ‌زد📞 باهم‌دیگه‌رفتیم‌مشکلش‌روحل‌کردیم. هلال‌احمر‌میرفت‌با‌دوستاش‌وکمک‌میکردند وفعالیت‌میکردند🚑 "دوستان‌بابک‌هم،مثل‌بابک‌بودند " اونها‌هم‌همینجوری‌درجاهای‌مختلف مثل‌هلال‌احمرومؤسسات‌غیردولتی که‌کارخیرخواهانه‌میکنند، بااونهاهمکاری‌میکردندومیکنند.    @Oshagh_shohadam
مه غليظي منطقه رو گرفته بود...🌫 ٣٠-٤٠متر بيشتر ديد نداشتيم، همه بچه ها بيرون قرارگاه بودن و از ديدن اين منظره همراه با تنفس هواي دل انگيز لذت ميبردن،☺️❤️ درست تو همين زمان نوبت پست مسعود☘️ بود... آخراي پستش، روي يه جعبه راكت كاتيوشا نشسته بود.تو حال خودش سير ميكرد و عميق به فكر فرو رفته بود🤔. حال و هواي مسعود و منظره مه اطرافش بسيار زيبا ديده ميشد😊. از دور صداش كردم و بهش گفتم: وايسا برم يه دوربين پيدا كنم و ازت عكس بگيريم📷. گفت: برو بابا چه عكسي😐 گفتم: باشه😉. رفتم دوربين و عكاسو پيدا كردم و اومدم🏃🏻. از دور تا ديد، بلند شد و نذاشت ازش عكس بگيريم🙁. اين يه عكس رو در حال حركت به سختي ازش انداختيم🥀. اون موقع گفتم :اي بابا عكس رو خراب كردي🤕 و تو نظرم اين عكس،اون عكسي كه دوست داشتم بندازم ازش نبود. حالا ... مسعود از ما زميني ها فاصله گرفته و دلتنگيش روز به روز بيشتر ميشه...💔 هرچي به اين عكس نگاه ميكنم سير نميشم،واقعا اين عكس زيباست و يه دنيا برام ارزش داره.🌱 @Oshagh_shohadam
4.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 رفیق‌شہید: بابک رابطه با نامحرم رو بسیار بسیار رعایت میکرد همیشه حواسش بود که خدایی نکرده دراین بابت گناه نکنه، شهید یک خداشناس به تمام معنا بود من باهاش داخل آموزشات آشنا شدم چیزی که منو به سمتش کشوند خدادوست بودنش بود اینکه و خیلی مرد بود و چیزی داشت که خیلیا نداشتن مردونگیش واقعی بود. همیشه وقتی دورهم بودیم و حرف از شهادت میشد خیلی میگفت دعام کنید شهید شم همیشه تو حرفاش حرف از شهادت بود. دور اول که برای اعزام آموزش میدیدیم قسمت نشد بره و یادمه یه بار اینقدر گریه کرد برای اینکه که نتونست اعزام بشه. همش میگفت من لیاقت نداشتم برم چرا نشد... خیلی ناراحت بود. همیشه هوای دوستاشو توجمع داشت که یوقت کسی باهاش شوخی بد نکنه، تو مشکلات خیلی مردونه کنارت وایمیستاد و اولین کسی بود که برای کمک آستین بالا میزد. ♥️ @Oshagh_shohadam
|💜☂| بہ‌بابـڪ‌گفتم: توبراۍآینـده‌چہ‌تصمیمۍ‌دارۍ؟🤨💚°. بابـڪ‌گـفت: یڪ‌سوال‌...🤓🌸°. یڪ‌چیزۍتوذهن‌من‌میچرخـہ . . .😉♥️°. یعنۍواقعا... مسجـدبآب‌الحوائج‌رشـت(مسجدآذرۍزبان‌هاۍرشت) نمیخوادیڪ‌شـہـیدبده؟🙃🌸°. ♥️ @oshagh_shohadam