eitaa logo
- عُشـاق‌‌حضرت¹²⁸ -
2.7هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
4.9هزار ویدیو
84 فایل
'بسمه‌رب‌الحسیب' ‌‌ بیمارفقط‌درطلب‌لطف‌طبیب‌ایست، مامنتظرنسخه‌درمان‌حـسینیم..! ‌. . آغازخادمی: ¹⁷ / ⁰¹ / ¹³⁹⁹ ‌ـ ‌جهت‌ تبادل: @Modafe_harem . خادم کانال: @Alamdaran_velait ‌. . ما در این دنیا کاری مهم تر از خودسازی نداریم:)!
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم 🌼🍃🌼🍃🌼🍃 روزی حضرت موسی ( علیه السلام ) در کوه طور ، به هنگام مناجات عرض کرد : ای پروردگار جهانیان ! جواب آمد : لبیک! سپس عرض کرد : ای پروردگار اطاعت کنندگان! جواب آمد :‌لبیک! سپس عرض کرد :‌ای پروردگار گناه کاران ! موسی علیه السلام شنید :لبیک، لبیک ، لبیک! حضرت گفت : خدایا به بهترین اسمی صدایت زدم ، یکبار جواب دادی ؛ اما تا گفتم : ای خدای گناهکاران ، سه مرتبه جواب دادی ؟ خداوند فرمود : ای موسی ! عارفان به معرفت خود و نیکوکاران به کار خود و مطیعان به اطاعت خود اعتماد دارند ؛ اما گناهکاران جز به فضل من پناهی ندارند . اگر من هم آنها را از درگاه خود ناامبد گردانم به درگاه چه کسی پناهنده شوند . منبع : قصص التوابین  🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺
🌹شهید ابراهیم هادی🌹 به کوچکترین چیزهایی که ما توجه نداشتیم دقت می‌کرد. اسراف در زندگیش راه نداشت. تا می‌توانست در هر شرایطی به مخلوقات خدا کمک می‌کرد. از هر لحظه عمر خودش بهترین استفاده را می‌کرد. یادم هست پشت باشگاه صدری، دور هم نشسته بودیم. کنار ابراهیم، یک تکه نان خشک شده افتاده بود. نان را برداشت و گفت: ببین نعمت خدا رو چطور بی‌احترامی کردند؟ نان خیلی سفت بود. بعد یک تکه سنگ برداشت و همین‌طور که دور هم روی سکو نشسته بودیم،؛ شروع به خرد کردن نان نمود. حسابی که ریز شد، در محوطه باز انتهای کوچه پخش کرد! چند دقیقه بعد کبوترها آنجا جمع شدند. پرنده‌ها مشغول خوردن غذایی شدند که ابراهیم برایشان مهیا نموده بود. به جرات می‌گویم که ابراهیم، با آن بدن قوی و نیرومند، آزارش حتی به مورچه هم نمی‌رسید. گفتم مورچه، یاد یک ماجرا افتادم. یک روز داشتم با هم از منزل به سمت باشگاه می‌رفتیم. من کمی جلوتر رفتم. برگشتم و دیدم ابراهیم کمی عقب‌تر ایستاده. بعد نشست و به اطرافش نگاه کرد! دوباره بلند شد. گفتم: چی شده داش ابرام؟ با تعجب برگشتم به سمتش. گفت: اینجا پر از مورچه بود. حواسم نبود و پام رو گذاشتم بین مورچه‌ها. برا همین نشستم ببینم کجا مورچه نیست از اونجا حرکت کنم. ابراهیم پرید این‌طرف کوچه و راهش را ادامه داد. گفتم: عجب آدمی هستی؟ دیر شد، وایسادی به خاطر مورچه‌ها؟ گفت: اینها هم مخلوقات خدا هستند. من اگه وقت داشتم یه مشت گندم براشون می‌ریختم، نه اینکه با پام اونها رو له کنم.🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چو یتیمۍ ڪہ بھ تصویر پدر خیرھ شدھ . . فقط از فاصلہ ها فرصت دیدن دارم !🖤(:
قاسم بود دیگہ میگفت: همہ غم و غصہ ها برا من! شادیا و خوشیا براے تو!🖤
6.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بلندشـوعلمدار . . علم‌روبلندڪن..!💔(:
نگاه دار دلی را کہ بردہ ای بہ نگاهۍ !(;♥️