هدایت شده از جعفری
1.02M
🌹صحبت های پروفسور کرمی
🌹کودتایی که با اقدام حضرت آقا به شکست انجامید
📡https://eitaa.com/OstadJafari📡
نسیم اللهی دمیدن گرفته24.mp3
5.58M
🍃🌹🍃نسخه برداری از کتاب
📡https://eitaa.com/OstadJafari
💢انقلابیونی که ضد انقلاب شدند(5)
👈ابراهیم یزدی
♦️او دبیر کل نهضت آزادی بود
♦️بعد از استعفای مهندس بازرگان، به یکی از منتقدین جمهوری اسلامی خصوصا در حوزه سیاست خارجی تبدیل شد.
👈مواضع
♦️حمایت از تسخیر لانه جاسوسی
♦️مسئولیت تسخیر لانه جاسوسی به عهده آمریکاست
♦️هر دولتی که بخواهد در توطئه علیه انقلاب ما شرکت کند؛
♦️لاجرم روابط ما با آن ها خصمانه خواهد بود و نه دوستانه
👈صهیونیسم ستیزی
♦️یکی از بزگترین دشمنان جنبش انقلابی ما صهیونیست ها هستند
♦️جمهوری اسلامی باید مستقل از ابر قدرت ها باشد
📡https://eitaa.com/OstadJafari
نسیم اللهی وزیدن گرفته25.mp3
15.54M
🍃🌹🍃مادر و فرزند در آغوش کعبه
📡https://eitaa.com/OstadJafari
💢انقلابیونی که ضد انقلاب شدند(6)
👈آیت الله منتظری
♦️مواضع
👈آمریکا ستیزی
♦️لزوم مبارزه اصولی با آمریکا به عنوان علت العلل مظالم جهان
♦️آمریکا ریشه اصلی ظلم و فساد در جهان است
♦️مرگ بر شوروی و آمریکا و هر قدرت دیگر که میخواهند دیگران را استثمار کنند؛ باید شعار ما باشد
👈عدم مماشات با جریان تفرقه افکن
♦️جریانی که باعث ایجاد تفرقه است باید کنار نهاده شود
👈ورود به وادی شرک؛ ثمره عدم تبعیت از رهبری انقلاب
♦️اگر با امام، رهبر انتقلاب، دست بیعت دادی؛ اما خط جداگانه ای درست کردی و گفتی در مقابل انقلاب اسلامی، انقلاب ملی؛ مشرک خواهی بود
📡https://eitaa.com/OstadJafari
🌹نماز حاجت روز پنجشنبه
🌷توصیه موکد آیة الله بهجت قدس سره به اطرافیان جهت خواندن این نماز
🌷آیةالله بهجت قدس سره اطرافیان و شاگردان خود را بسیار به خواندن نماز حاجت روز پنجشنبه توصیه میکردند
🌷و میفرمودند آیةالله سید مرتضی کشمیری هر وقت این نماز را میخواند،
🌷هدیهای برای او میرسید
🌷شیوه خواندن نماز از کتاب جمال الاسبوع سید بن طاووس
🌷چهار رکعت (دو نماز دو رکعتی)
🌷در رکعت اول بعد از حمد ۱۱ مرتبه سورۀ توحید
🌷در رکعت دوم بعد از حمد ۲۱ مرتبه سورۀ توحید
🌷در رکعت سوم بعد از حمد ۳۱ مرتبه سورۀ توحید
🌷در رکعت چهارم بعد از حمد ۴۱ مرتبه سورۀ توحید
🌷بعد از سلام نماز دوم ۵۱ مرتبه سورۀ توحید
🌷۵۱ مرتبه اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد را بخواند
🌷و سپس به سجده برود و ۱۰۰ مرتبه یا الله بگوید
🌷و هر چه میخواهد از خدا درخواست کند.
🌷پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود
🌷اگر از خدا بخواهد که کوهی را نابود کند کوه نابود میشود
🌷نزول باران را بخواهد به یقین باران نازل میشود
🌷همانا هیچ چیز مانع میان او و خداوند نیست
🌷خداوند متعال بر کسی که این نماز را بخواند
🌷و حاجتش را نخواهد غضب میکند.
📕برگرفته از کتاب بهجت الدعا، ص٣٨٠
📡https://eitaa.com/OstadJafari
👈(قابل توجه دختران و پسران جوان)
💔 بالاخانه ی غم ها (1)
🍁 پدرم را درياب كه در حال جان دادن است
🍁مصطفي لطفي منفلوطي زير عنوان (بالاخانه ی غم ها زندگي تأثر بار دختر و پسر جواني را شرح مي دهد كه از خلال آن ارضاي نابجاي شهوت جنسي و تضاد تمايلات و عوارض ناشي از آن بخوبي واضح مي شود
🍁 وی می گوید دوستي داشتم كه بيشتر علاقه من با او از جنبه دانش و فضلش بود، نه از جهت ايمان و اخلاق، از ديدن وي همواره مسرور مي شدم و در محضرش احساس شادي مي كردم، نه به عبادات و طاعات او توجه داشتم و نه به آلودگي و گناهانش،
🍁 او براي من تنها رفيق و انيس بود، هرگز در اين فكر نبودم كه از وي علوم شرعي بياموزم يا آنكه دروس فضيلت و اخلاق فراگيرم، ساليان دراز با هم رفاقت داشتيم، در طول اين مدت نه من از او بدي ديدم و نه او از من رنجيده خاطر شد.
🍁 براي پيش آمديك سفر طولاني ناچار قاهره را ترك گفتم و از رفيق محبوبم جدا شدم ولي تا مدتي با هم مكاتبه مي كرديم و بدين وسيله از حال يك ديگر خبر داشتيم، متأسفانه چندي گذشت و از او نامه اي به من نرسيد و اين وضع تا پايان مسافرتم ادامه داشت،
🍁 در طول اين مدت نگران و ناراحت بودم. پس از مراجعت از سفر براي ديدار دوستم به درب خانه اش رفتم متاسفانه از آن منزل رفته بود، همسايگان گفتند دير زماني است كه تغيير مسكن داده و نمي دانيم به كجا رفته است
🍁 براي پيدا كردن دوستم كوشش بسيار كردم و در جستجوي او به هر جائي كه احتمال ملاقاتش را مي دادم رفتم و او را نيافتم رفته رفته مأيوس شدم تا جائي كه يقين كردم دوست خود را از دست داده و ديگر راهي به او ندارم
🍁 اشك تأثر ريختم و گريه كردم، گريه كسي كه در زندگي از داشتن دوستان باوفا كم نصيب است، گريه كسي كه هدف تيرهاي روزگار قرار گرفته، تيرهايي كه هرگز به خطا نمي رود و پي در پي درد و رنجش احساس مي شود
🍁 اتفاقاً در يكي از شبهاي تاريك آخر ماه كه به طرف منزل مي رفتم راه را گم كردم و ندانسته به محله دور افتاده و به كوچه هاي تنگ و وحشتناك رسيدم
🍁 در آن ساعت از شدت ظلمت چنين احساس كردم كه در درياي سياه و بيكراني كه دو كوه بلند و تيره آن را احاطه كرده است در حركتم و امواج سهمگين گاهي بلند مي شود و به جلو مي آيد و گاهي فروكش مي كند و به عقب برمي گردد،
🍁 هنوز به وسط آن درياي تيره نرسيده بودم كه از يكي از آن منازل ويران صدائي شنيدم و رفت و آمدهاي اضطراب آميزي احساس كردم كه در من اثري بس عميق گذارد
🍁 با خود گفتم اي عجب كه اين شب تاريك چه مقدار اسرار مردم بينوا و مصائب غم زدگان را در سينه خود پنهان كرده است من قبلا با خداي خود عهد كرده بودم كه هرگاه مصيبت زده اي را ببينم اگر قادر باشم ياري او كنم و اگر عاجز باشم، با اشك و آه خود در غمش شريك گردم.
🍁 به همين جهت راه خود را به طرف آن خانه گرداندم و آهسته در زدم، كسي نيامد، دفعه دوم به شدت كوبيدم در باز شد. ديدم دختر بچه اي است كه در حدود ده سال از عمرش رفته و چراغ كم فروغي بدست دارد،
🍁 در پرتو آن نور خفيف دخترك را ديدم لباس مندرسي دربرداشت ولي جمال و زيباييش در آن لباس مانند ماه تمام بود كه در پشت ابرهاي پاره پاره قرار گرفته باشد
🍁 از دختر بچه سوال كردم در منزل بيماري داريد؟ در كمال ناراحتي و نگراني كه نزديك بود قلبش بايستد جواب داد اي مرد، پدرم را درياب كه در حال جان دادن است اين جمله را گفت و براي راهنمايي من بداخل منزل روان شد، پشت سرش رفتم مرا در بالاخانه اي برد كه يك درب كوتاه بيشتر نداشت،
🍁 داخل شدم ولي چه اتاق وحشت زايي چه وضع رقت باري، در آن موقع گمان مي كردم كه از جهان زندگان به عالم مردگان آمده ام و در نظر من آن بالاخانه كوچك چون گور و آن بيمار چون ميتي جلوه مي كرد، نزديك بيمار آمدم، پهلويش نشستم بي اندازه ناتوان شده بود، گويي پيكرش يك قفس استخواني است كه نفس مي كشد و يا ني خشكي است كه چون هوا در آن عبور مي كند صدا مي دهد،
🍁 از محبت دستم را روي پيشانيش گذاشت، چشم خود را گشود و مدتي به من نگاه كرد كم كم لبهاي بي رمقش به حركت در آمد و با صداي بسيار ضعيف گفت شكر خدا را كه دوست گمشده ام را پيدا كردم از شنيدن اين سخن چنان منقلب و مضطرب شدم كه گويي دلم از جاي كنده شده و در سينه ام راه مي رود،
🍁 فهميدم كه به گمشده خود رسيدم ولي هرگز نمي خواستم او را در لحظه مرگ و ساعات آخر زندگي ملاقات نمايم، نمي خواستم غصه هاي پنهانيم با ديدن وضع دلخراش او تجديد شود با كمال تعجب از او پرسيدم اين چه حال است كه در تو مي بينم؟ چرا به اين وضع دچار شده اي؟
🍁 با اشاره به من فهماند كه ميل نشستن دارد، دستم را تكيه گاه بدنش قرار دادم و با كمك من در بستر خود نشست و آرام آرام لب به سخن گشود تا قصه خود را شرح دهد
📡https://eitaa.com/OstadJafari
👈(قابل توجه دختران و پسران جوان)
💔 بالاخانه ی غم ها (2)
📍آنچه نبايد بشود، اتفاق افتاد
🎈با كمك من در بستر خود نشست و آرام آرام لب به سخن گشود تا قصه خودراشرح دهد گفت ده سال تمام من و مادرم در منزلي سكونت داشتيم همسايه مجاور ما مرد ثروتمندي بود قصر مجلل و باشكوه آن مرد متمكن دختر ماهرو و زيبايي را در آغوش داشت كه نظيرش در هيچ يك از قصور اين شهر نبود
🎈چنان شيفته و دلباخته او شدم كه صبر و قرارم به كلي از دست رفت براي اينكه به وصلش برسم تمام كوششم را بكار بردم، از هر دري سخن گفتم و به هر وسيله اي متوسل شدم ولي نتيجه نگرفتم و آن دختر زيبا همچنان از من كناره مي گرفت، سرانجام به او وعده ازدواج دادم و به اين اميد قانعش كردم
🎈با من طرح دوستي ريخت و محرمانه باب مراوده باز شد، تا در يكي از روزها به كام دل رسيدم و دلش را با آبرويش يكجا بردم و آنچه نبايد بشود اتفاق افتاد خيلي زود فهميدم كه دختر جوان فرزندي در شكم دارد، دودل و متحير شدم از اينكه آيا بوعده خود وفا كنم و با او ازدواج نمايم؟
🎈يا آنكه رشته محبتش را قطع كنم و از وي جدا شوم، راه دوم را انتخاب كردم و براي فرار از دختر منزل مسكونيم را تغيير دادم و به منزلي كه تو در آنجا به ملاقاتم ميامدي منتقل شدم و از آن پس از او خبري نداشتم، از اين قصه سالها گذشت،
🎈روزي نامه اي به من با پست رسيد در اين موقع دست خود را دراز كرد و كاغذ كهنه زردرنگي را از زير بالش خود بيرون آورد و به دست من دادنامه را خواندم اين مطلب درآن نوشته بود اگر به تو نامه مي نويسم نه براي اين است كه دوستي و مودت گذشته را تجديد نمايم براي اين كار حاضر نيستم حتي يك سطر يا يك كلمه بنويسم
🎈زيرا پيماني مانند پيمان مكارانه تو و مودتي مانند مودت دروغ و خلاف حقيقت تو شايسته يادآوري نيست چه رسدكه بر آن تأسف خورم و تمناي تجديدش را نمايم تو ميداني روزي كه مرا ترك گفتي آتش سوزنده اي در دل و جنين جهنده اي در شكم داشتم آتش تأسف بر گذاشته ام بود و جنين مايه ترس و رسوايي آينده ام
🎈تو كمترين اعتنايي به گذشته و آينده من ننمودي، فرار كردي تا جنايتي را كه خود كرده اي نبيني و اشكهايي را كه تو جاري كرده اي پاك كني، آيا با اين رفتار بي رحمانه و ضد انساني مي توانم تو را يك آدم شريف بخوانم؟ هرگز نه تنها انسان شريفي نيستي بلكه اصلا انسان نيستي
🎈زيرا تمام صفات ناپسند وحوش و درندگان را در خود جمع كرده اي و يكجا مظهر همه ناپاكيها و سيئات اخلاقي شده اي ميگفتي تو را دوست دارم اما دروغ مي گفتي تو خودت را دوست مي داشتي، توبه تمايلات خويشتن علاقه مند بودي،
🎈در رهگذر خواهش هاي نفساني خود به من برخورد كردي و مرا وسيله ارضاء تمنيات خويشتن يافتي و گرنه هرگز به خانه من نمي آمدي و به من توجه نمي كردي به من خيانت كردي زيرا وعده داده با من ازدواج كني ولي پيمان شكستي و به وعده ات وفا ننمودي،
🎈فكر مي كردي زني كه آلوده به گناه شده و در بي عفتي سقوط كرده لايق همسري نيست، آيا گناهكاري من جز به دست تو شده؟ آيا سقوط من سببي جز جنايتكاري تو داشت؟ اگر تو نبودي من هرگز به گناه آلوده نشده بودم،
🎈اصرار مداوم تو مرا عاجز كرد و سرانجام مانند كودك خردسالي كه بدست جبار توانايي اسير شده باشد در مقابل تو ساقط شدم و قدرت مقاومت را از دست دادم.عفت مرا دزديدي پس از آن من خود را خوار و ذليل حس مي كردم و قلبم مالامال غصه و اندوه شده زندگي برايم سنگين و غير قابل تحمل مي نمود
🎈براي يك دختر جواني مثل من زندگي چه لذتي مي توانست داشته باشد؟ نه قادر است همسر قانوني يك مرد باشد و نه مي تواند مادر پاكدامن يك كودك بلكه قادر نيست در جامعه با وضع عادي به سر ببرد او پيوسته سرافكنده و شرمسار است، اشك تأثر مي بارد و از غصه صورت خود را به كف دست مي گذارد و به گذشته تيره خود فكر مي كند
🎈وقتي به ياد رسوايي خويش و سرزنش هاي مردم ميافتد از ترس بندهاي استخوانش مي سوزد و دلش از غصه آب مي شود. آسايش و راحت را از من ربودي آن چنان مضطر و بيچاره شدم كه از آن خانه مجلل و باشكوه فرار كردم،
🎈از پدر و مادر عزيز و از آن زندگي مرفه و گوارا چشم پوشيدم و به يك منزل كوچك در يك محله دورافتاده و بي رفت و آمد مسكن گزيدم تا باقيمانده عمر غم انگيز خود را در آنجا بگذرانم.
🎈پدر و مادرم را كشتي، خبر دارم هر دو در غياب من جان سپردند و از دنيا رفتند. از غصه جدايي من دق كردند و از نااميدي ديدار من مردند، گمان مي كنم مرگ آنان سببي جز اين نداشت و مرا نیز كشتي زيرا آن سم تلخي كه از جام تو نوشيدم و آن غصه هاي كشنده و عميقي كه از دست تو در دلم جاي گرفت و با آن در جنگ و ستيز بودم اثر نهايي خود را در جسم و جانم گذارده است،
📡https://eitaa.com/OstadJafari
🌺نحوه توسل به امام جواد(ع)
🌷1.ختم صلوات
🎈مرحوم آیةالله كشميری(ره)میفرمودند، برای برآمدن حوائج توسل به امام جواد(ع) بسیار مفید است
🎈به اين طريق كه صلوات ختم کنید و ثواب آن را به حضرت هديه کنید
🌷2.سوره یس
🎈اينكه سوره يس خوانده شود و به روح اين امام عزيز هديه شود كه برای برآمدن حوائج دنيوی، بسيار مفيد است
🌷3.نماز امام جواد(ع)
🎈این نماز دو رکعت است و در هر رکعت حمد یک مرتبه و توحید هفتاد مرتبه است
🎈که برای برآمدن حوائج و رفع بلا و گرفتاری، بسیار موثر است
💢 https://eitaa.com/OstadJafari
یا جواد الائمه، ادرکنی
یا شفیع القیامه، ادرکنی
خون شد از غم، دل خدا جویم
درد، بسیار و نیست دارویم
می فشانم سرشک و می گویم
یا جواد الائمه ادرکنی
سینه ای پر شرار دارم من
دل و جانی فکار دارم من
ز جهان با تو کار دارم من
یا جواد الائمه ادرکنی
روزگارم ز غم تباه شده
قلبم از معصیت سیاه شده
راه من منتهی به چاه شده
یا جواد الائمه ادرکنی
خسته و دلشکسته و زارم
گره افتاده است در کارم
جز به کویت کجا پناه آرم
یا جواد الائمه ادرکنی
ای که روح عبادتی ما را
عذر خواه قیامتی ما را
جان زهرا عنایتی ما را
یا جواد الائمه ادرکنی
تشنه ام تشنه، بر من آب بده
گنهم را ببر، ثواب بده
به گدای درت جواب بده
یا جواد الائمه ادرکنی
عزت عالمین می خواهم
سفر کاظمین می خواهم
طوف قبر حسین می خواهم
یا جواد الائمه ادرکنی
من که چون شمع بر فروخته ام
از غم غربت تو سوخته ام
چشم بر رحمت تو دوخته ام
یا جواد الائمه ادرکنی
همسرت کرد نامراد تو را
ساخت مسموم از عناد تو را
ای که خوانده، پدر جواد تو را
یا جواد الائمه ادرکنی
بنده ام، بندۀ ولای توام
عاشق صحن با صفای توام
تو جوادی و من گدای توام
یا جواد الائمه ادرکنی
قامتم خم شده ز بار بلا
حاجتم باشد از تو یا مولا
نجف و کاظمین و کرببلا
یا جواد الائمه ادرکنی
ای که از زهر، خون شده جگرت
به تو و جدّ و مادر و پدرت
من بیچاره را مران ز درت
یا جواد الائمه ادرکنی
سائلم سائلم جوابم ده
تشنۀ جام وصلم آبم ده
چشم گریان دل کبابم ده
یا جواد الائمه ادرکنی
به علیّ و به مادرت زهرا
به امامانُ به حرمت شهدا
دست خالی نرانم از درگاه
یا جواد الائمه ادرکنی
📡https://eitaa.com/OstadJafari
👈(قابل توجه دختران و پسران جوان)
🍁 بالاخانه غمها (3)
🍁 دوست عزیزم دخترم را به تو می سپارم
💢 اينك در بستر مرگ قرار گرفته ام و روزهاي آخر زندگي خود را مي گذرانم من اكنون مانند چوب خشكي هستم كه آتش در اعماق آن خانه كرده باشد پيوسته مي سوزد و بزودی متلاشي مي شود
💢 گمان مي كنم خداوند به من توجه كرده و دعايم مستجاب شده است، اراده فرموده كه مرا از اين همه نكبت و تيره روزي برهاند و از دنياي مرگ و بدبختي به عالم زندگي و آسايش منتقلم نمايد
💢 با اين همه جرائم و جنايات بايد بگويم، تو دروغگويي، تو مكار و حيله گري، تو دزد و جنايتكاري گمان نمي كنم خداوند عادل تو را آزاد بگذارد و حق من ستمديده مظلوم را از تو نگيرد.
💢 اين نامه را براي تجديد عهد و مودت ننوشتم زيرا تو پست تر از آني كه با تو از پيمان محبت صحبت كنم، به علاوه من اكنون در آستانه قبر قرار گرفته ام، از نيك و بدهاي زندگي، از خوشبختي ها و بدبختي هاي حيات در حال وداع هستم، نه ديگر در دل من آرزوي دوستي كسي است و نه لحظات مرگ اجازه عهد و پيمان و محبت به من مي دهد،
💢 اين نامه را تنها از آن جهت نوشتم كه تو نزد من امانتي داري و آن دختر بچه بي گناه توست، اگر در دل بي رحمت عاطفه پدري وجود دارد بيا اين كودك بي سرپرست را از من بگير تا مگر بدبختي هايي كه دامنگير مادر ستمديده او شده است دامنگير وي نشود و روزگار او مانند روزگار من توأم با تيره روزي و ناكامي نگردد
💢 هنوز از خواندن نامه فارغ نشده بودم كه به او نگاه كردم ديدم اشكش بر صورتش جاري است پرسيدم بعد چه شد؟ گفت وقتي اين نامه را خواندم تمام بدنم لرزيد از شدت ناراحتي و هيجان گمان مي كردم نزديك است سينه ام بشكافد و قلبم از غصه بيرون افتد،
💢 با سرعت به منزلي كه نشاني داده بود آمدم و آن همين منزل بود وارد بالاخانه شدم ديدم روي همين تخت يك بدن بي حركت افتاده و دختر بچه اش پهلوي آن بدن نشسته و با وضع تلخ و ناراحت كننده اي گريه مي كند، بي اختيار از وحشت آن منظره هولناك فرياد زدم و بيهوش شدم
💢 گويي در آن موقع جرائم غير انساني من بصورت درندگان وحشتناك در نظرم مجسم شده بود، يكي چنگال خود را به من مي نمود و ديگري مي خواست با دندان مرا بدرد وقتي به خود آمدم با خدا عهد كردم كه از اين بالاخانه كه اسمش را(غرقه الاحزان) گذارده ام خارج نشوم و به جبران ستمهايي كه بر آن دختر مظلوم كرده ام مثل او زندگي كنم و مانند او بميرم
💢 اينك موقع مرگم فرارسيده و در خود احساس مسرت و رضايت خاطر مي كنم، زيرا نداي باطني قلبم به من مي گويد، خداوند جرائم ترابخشيده و آن همه گناهاني كه ناشي از بي رحمي و قساوت قلب بود آمرزيده است
💢 سخنش كه به اينجا رسيد زبانش بند آمد و رنگ صورتش به كلي تغيير كرد نتوانست خود را نگاه دارد، در بستر افتاد، آخرين كلامي كه در نهايت ضعف و ناتواني به من گفت اين بود دوست عزيزم دخترم را به تو مي سپارم سپس جان به جان آفرين تسليم كرد،
💢 ساعتي در كنارش ماندم و آنچه وظيفه يك دوست بود درباره اش انجام دادم. نامه هايي براي دوستان و آشنايان او نوشتم و همه در تشيع جنازه اش شركت كردند، من در عمرم روزي را مثل آن روز نديدم كه زن و مرد به شدت گريه مي كردند
💢 خدا ميداند الآن هم كه دارم قصه را مي نويسم از شدت گريه و هيجان نمي توانم خود را نگهدارم و هرگز صداي ضعيف او را در آخرين لحظه زندگي فراموش نمي كنم كه مي گفت دوست عزيزم دخترم را به تو مي سپارم/پایان
📡https://eitaa.com/OstadJafari
💢انقلابیونی که ضد انقلاب شدند(7)
👈میرحسین موسوی
♦️مواضع
👈مقاومت در برابر استکبار جهانی
♦️وظیفه اول امروز ما در جهان، افشای جنایات آمریکاست...
♦️پاسخ ما به آمریکا آمادگی دراز مدت ملت برای مقاومت تا پیروزی و احقاق حق ملت خواهد بود
♦️استکبار جهانی باید این آرزو را به گور ببرد که نظام جمهوری اسلامی قدمی به عقب بردارد
♦️و یا روحیه ای داشته باشد که بخواهد از سیاست های اصولی خود دست بردارد
♦️برای ما امروز بیش از همیشه دلایل خوف آمریکا و نوکران سعودی آنها از شعارهای حجاج روشن میشود
♦️آنها از شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل در جوانان خود ترسان هستند
👈پیروی از رهبری؛ یک واجب شرعی
♦️حرکت در خط رهبری فرض شرعی است
♦️آزادی؛ تنها در چارچوب شرع
♦️دولت تحمل هیچ بی قانونی را نخواهد کرد
♦️ما اول با نصیحت و سپس با قوه قهریه هر نوع حرکت ضد انقلابی را خواهیم کوبید
♦️ما میگوییم آزاد هستید؛ اما در چارچوب شرع و اسلام
👈موافقت با حجاب اجباری
♦️میرحسین موسوی که در آن زمان مسئولیت روزنامه جمهوری اسلامی را بر عهده داشت با چاپ عکس معترضین به قانون حجاب اسلامی، سخت به آنان تاخت.
📡https://eitaa.com/OstadJafari