عزیزِ ماندگارِ من؛
پیچ و تاب دادنِ کلمات را میخواهم چه کار؟ دل که گوشهی کوچک و نا چیزیست، تمامِ جان برایِ قدری بودنت تنگ شده.
ای کاش توانش رو داشتم که دائما در حالِ نوشتن باشم. به وقت دلتنگیها انقدر کلمۀ «دلتنگی» رو روی صفحۀ خالی و سفید دیکته کنم و بنویسم که تموم بشن و به تندی از دل فرار کنن. ایامِ بیجون و غمگینِ ناشی از خواستنها و نداشتنها «غم» رو توصیف کنم و از آزار و اذیتهای شبونهش مکتوب کنم که خودش چمدون رو جمع کنه و از چهاردیواریِ بیسر و صدام کوچ کنه؛ اما صد حیف که داستانِ ای کاشها تموم شدنی نیست.
وسایل را در کولهی مشکیاش جمع کرده بود و میخواست بردارد و روی شانهاش بگذارد که چهرهی غم زدهام را دید. تمامِ غمِ آن روز را ریخته در نگاهم و ماتِ آن لحظاتِ بیرنگِ خداحافظی بودم. بیجان و بیطاقت گره ابرو را کور تر کردم و گفتم: نمیشد منو کوچیک کنی بزاری جیب کوچیکهی جلوی کولهت که همراهت باشم؟ به خیالِ ناممکنِ بچهگانهام خندید و با انگشتِ سبابه به سینهاش اشاره کرد. لحظات نم نمک رنگِ سبزینهها را به خود میگرفتند وقتی میگفت: تو که همراهمی.
هدایت شده از . 𝖶𝗂𝗌𝖾 𝖬𝗂𝗇𝖽 .
﹙ درود و نور اهاليِ ایتا. 🪐 ﹚
﹙ این پیام رو تويِ چنلتون فورکنید، و تایپِ شخصیتيتون [ 𝖬𝖡𝖳𝖨 ] رو ذکر کنید،
تا بر اساسِ شخصیتِ شما و وایب [ حسِ درونياي ] که از شما ميگیرم بگم که:
[ برايِ تفریح چه مکانهایي رو ترجیح میدید؟ ] + [ اگر مشکلي پیش بیاد، چطور با اون مشکل برخورد میکنید؟ ] + [ برايِ ورودِ آدمها به زندگیتون چه صفاتي رو در نظر ميگیرید؟ ] + [ و در نهایت سه تصویري که شما رو توصیف میکنن ]
رو بهتون تقدیم کنم. ﹚
﹙ جهتِ قرارگیريِ لینكِ چنلهاتون. ﹚
﹙ جهتِ دیدنِ تقدیميها. ﹚