eitaa logo
عیون .
537 دنبال‌کننده
209 عکس
23 ویدیو
1 فایل
چشم‌ها ، بیشتر از حَنجره‌‌ها می‌فهمند . - 17 𝘕𝘰𝘷𝘦𝘮𝘣𝘦𝘳 2‌0‌2‌3‌ . - همه‌ی مکتوباتِ عُیون ، تراوشاتِ "دل" است . اینجا ، فقط من می‌نویسم و او می‌خواند . - زنده به آغوش‌های کوتاه .
مشاهده در ایتا
دانلود
دیسکِ معروفِ همیشگی را از توی جعبۀ مشکی برداشت و روی گرامافونِ گوشۀ سالن قرار داد. موزیکِ کلاسیکی پخش شد. [ Over and over, I keep going over the world we knew , Once when you walked beside me .. ] 1‌9‌9‌8 و حال و احوالِ بارانی و دامن‌های پُرچین و کلاه‌های نوستالژی‌ برایش‌ تداعی می‌شد و بوی خوشِ قهوه در مشامش‌ پیچیده بود. دلتنگ بود برای سال‌هایی که در آن‌ها زندگی نکرده، برای خیابان‌ها و کوچه‌هایی‌ که همراه با بویِ خوشِ Sauvage‌ ِپیچیده شده در هوایِ شهر و آسمانِ آبیِ پُر ابر، برای رایحه‌ها و ترکیباتِ ساخته نشده و ساعت‌ها وقت گذرانی در کتاب‌فروشیِ سرِ خیابان و تداعیِ ترکیبِ بوی قهوه و کاغذهای قدیمی.. او هیچکدام از این‌ها را زندگی نکرده بود اما تا دقیقه‌‌ی 2:47 و پایانِ موسیقی، غرقِ در سال‌هایی بود که فکر می‌کرد حالِ خوش‌تری داشتند و زیباتر بودند.
frank_sinatra_-_the_world_we_knew_over_and_over_myfreemp3.vip_.mp3
6.69M
از قسمتِ کلاسیکِ پلی لیست ؛
گاهی وقتا از لحاظ روحی نیاز دارم برم رستورانِ آقای خرچنگ و همبرگرِ مخصوصِ باب اسفنجی رو بخورم.
من، خطاب به خودم : یه دو ساعت سردرد نگیر، ببینم دنیا بدونِ سردرد چه شکلیه؟
اگر می‌توانستم، با دست‌هایِ تو خود را به آغوشی گرم دعوت می‌کردم، از همان‌هایی که کارِ هزار دوا و درمان می‌کنند و رنج و عذاب را برایم پایان می‌بخشند؛ دست‌هایت را نزدِ من بیاور، در گوشۀ این اتاق، کسی سخت نیازمندِ این دست‌هاست. اصلا ای کاش به جایِ دست‌هایت بودم و به رویِ خود آغوش می‌گشودم.
نامۀ شمارۀ چهار؛| مکتوب شده در تاریخِ ۵ دی ماهِ سالِ دلتنگی . سلامٌ علیکم ؛ مکتوباتِ ننوشته‌تان را خط به خط خواندیم و از بیهوده منتظر ماندنِ خود خونِ دل خوردیم که به خدا سوگند این ناملایمات‌ به شما نمی‌آید. ما نیز دل داریم و دل هم که یک‌جا نشین نیست؛ می‌گیرد، خراش برمیدارد، اصلا می‌شکند. آدمیزاد‌ است دگر، خسته و درمانده می‌شود. از گزندِ عاشقی گفتید همه را به جان خریدیم که مبادا قدری از گزند به شما برسد. ما رسمِ عاشقی را از ازل آموخته بودیم. حال انتخاب با شماست که با دلمان همچون برگِ لطیفِ شمعدانی رفتار کنید یا سنگِ افتاده در گوشۀ خیابان؛ ولی عاشقی را چه کار به چیزهای سفت و سخت؟ سراپا‌ لطافت است این قصۀ دور و دراز؛ دلِ ما هم که از برگِ گل نازک‌تر و زودرنج‌تر. قدری به فکرِ احوالِ ما هم در این زمستان باشید.
از او ؛ [ لبخند* ]
عزیزِ من؛ ایامی که خستگی بر من چیره می‌شود و مرا در نبردی تنگاتنگ بر زمین می‌زند، به یاد می‌آورم تو بر من تکیه کرده‌ای و دوباره برمی‌خیزم.
به رسمِ ایامی که "خلوص" را برای چند لحظه‌ای هم درک می‌کنیم، احوالمان‌ خوب است.