eitaa logo
عیون .
537 دنبال‌کننده
207 عکس
23 ویدیو
1 فایل
چشم‌ها ، بیشتر از حَنجره‌‌ها می‌فهمند . - 17 𝘕𝘰𝘷𝘦𝘮𝘣𝘦𝘳 2‌0‌2‌3‌ . - همه‌ی مکتوباتِ عُیون ، تراوشاتِ "دل" است . اینجا ، فقط من می‌نویسم و او می‌خواند . - زنده به آغوش‌های کوتاه .
مشاهده در ایتا
دانلود
از اسفندِ پُر ذوق، همیشه اضطراب و دلهرۀ رسیدن به فروردینِ محبوب و بدو بدوهای‌ آخرِ سالی و شوق و انتظارِ هم‌زمان نصیبِ من میشه؛ اونوقت اسفند، یه گوشه رو دورِ کُندِ خودش می‌شینه‌ به تماشای انتظارِ من. کوتاه بیا اسفندِ عزیز، کوتاه بیا.
ehsan-yasin-hamishegi.mp3
5.49M
جدا شده از پوشۀ آرامش ؛
[ ع‌ُ‌ـیو‌ن. ]
قشنگ بود امروز. ترکیبِ خزونِ مژه‌هاش‌ و گرمیِ حرفای درِ گوشی، رنگِ صورتیِ ملیحِ لباسِ گلدوزی شدۀ تنم رو گرفته بود و شیرینیِ ساعاتِ بی‌انتظار رو دو چندان می‌کرد. عطرِ شب‌بو‌ها‌‌ی‌ سفید توی هوا می‌پیچید و نسیم، لطیف‌تر از همیشه نوازشگرِ لحظه‌ها بود. گرهِ دست‌ها قفلِ محکم‌تری خورده‌ بود و تلاقیِ نگاه‌ها به لبخندِ عمیقِ از تهِ دل کشیده میشد. آینه‌ی پیشِ رو چهره‌ها رو شاداب‌تر‌ نشون می‌داد و رنگِ ضربانِ حیات‌ سبز‌تر از هر روز ‌می‌تپید. قشنگ بود امروز، حتی نگاهِ چشم‌های نافذِ عسلی که احساساتِ عمیق رو بی‌صدا فریاد می‌زدن‌.
باران، به شوقِ آمدنت‌ رقص به پا کرد.
سلام ماهِ محبوب و عزیزِ بندگی 🤍.
مادر گاهی اوقات به شوخی و خنده می‌گوید: نمیشه دوباره بچه شی؟ آخه خیلی زود بزرگ شدی، و من هم به عنوانِ جوابِ این سوالِ محال، لبخندِ ملیحِ عمیقی تقدیمَش‌ می‌کنم و درِ چوبیِ چهاردیواریِ سکوت را که از مدتی پیش صدایِ قیژ قیژ کردنش‌ هم قطع شده و خلسۀ عظیمَش‌ روحِ آدم را گرفتار می‌کند، باز می‌کنم و بعد هم محکم می‌بندم و باز هم مثلِ هر روز برای غرق نشدن در دنیای فکرهای پی در پی دست و پا نمی‌زنم و.. غرق می‌شوم.
به خود که می‌آیم دخترکِ کوچکِ بوری هستم که با همان موهای کمی آشفته‌ و صورتِ شُسته‌ و نشُستۀ خواب‌آلود کنارِ رَحلِ قرآنِ چوبیِ پدر، چهارزانو نشسته‌ام و به زمزمۀ دل‌انگیزش‌ همراه با صوتِ قرآن گوش سپردم و با چشم‌های بادامی آیاتِ قرائت شده را به تندی از نظر می‌گذرانم‌ که به پدر برسم و از او جلو بزنم و هیچ چیز جز شیرینیِ لحظات را احساس نمی‌کنم.
عطرِ خوشِ فرنی‌های‌ مادر در هوای پاکِ خانه پیچیده‌ و مرا مجذوبِ خود می‌کند، به طوری که جلو زدن از پدر را فراموش می‌کنم و با گام‌های کوچک و تند به سمتِ آشپزخانۀ محبوبِ مادر که به گفتۀ او قلبِ خانه‌ست‌ می‌دَوم که تهِ قابلمۀ آغشته‌ به فرنی را لیس بزنم و بعد هم به رویِ پرروی‌ خود نیاورم‌ که روزه‌خواری‌ کرده‌ و فرنیِ خوش طعمِ خوش عطر را با ولع خورده‌ام و چشم‌هایم شیطنتِ کودکی را با خنده فریاد می‌زنند.