eitaa logo
عیون .
536 دنبال‌کننده
207 عکس
23 ویدیو
1 فایل
چشم‌ها ، بیشتر از حَنجره‌‌ها می‌فهمند . - 17 𝘕𝘰𝘷𝘦𝘮𝘣𝘦𝘳 2‌0‌2‌3‌ . - همه‌ی مکتوباتِ عُیون ، تراوشاتِ "دل" است . اینجا ، فقط من می‌نویسم و او می‌خواند . - زنده به آغوش‌های کوتاه .
مشاهده در ایتا
دانلود
می‌بینی عزیزِ من، می‌بینی ؟ تا همین چند سال پیش که هنوز پا تو دنیای نیمه خاکستریِ دغدغه‌ها و فکر و خیالِ اضافی نزاشته بودیم؛ همین چند سال پیش‌ـی که با ذوق و عجلۀ فراوون‌ لباسِ قشنگِ عید تن می‌کردیم و به حرکتِ ماهی قرمزای‌ تُنگِ بلور خیره می‌شدیم و تهش دلمون از تنهاییِ غریبونه‌ـش می‌گرفت؛ همین چند سالِ پیش‌ـی که نسیمِ خنک، نویدِ نوروزِ پیروز رو می‌آورد؛ اسفند بوی بهار «می‌داد.» حیفِ اون بوی‌ خوش نیست که تهِ جمله‌ـش فعلِ ماضی بگیره؟ میگم، تاریخ انقضاشون‌ تموم شده، یا ما حس بویاییمون‌ ضعیف شده؟
بچه که بودم، مامان و بابام وقتِ اذان و افطار که می‌شد، می‌گفتن زودی روزه‌تو‌ باز کن و نمازتو بخون؛ دلیلش رو که می‌پرسیدم، می‌گفتن فرشته‌هایی که رو شونه‌ی راست و چپ‌ِ تواَن‌ همراه با تو روزه گرفتن و تا نمازت رو نخونی افطار نمی‌کنن‌؛ و من بعد از چندین سال این داستانِ بچگی رو هنوز هم دوست دارم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حس می‌کنم زندگیم شبیه به یه نوار کاستِ بیست و چهار ساعته‌ست‌ که بعد از اتمام، دوباره تکرار میشه و تکرار تکرار تکرار، گاهی اوقات چقدر دوست نداشتنیِ برای من.
در اوقاتِ پر فشارِ ایامِ بی‌آغوشی‌، نمی‌دانم چه شد که قلمِ سبز را همچنان به دست گرفتم و خلوتِ او با کاغذِ محبوبش را بر هم زدم که خط به خط دل را مکتوب کنم. گاه می‌گویم شاید دلِ قلمِ سبزِ من هم برای کاغذِ عزیزش تنگ می‌شود که زود به زود هوای نوشتن می‌کند و بر سطحِ دلِ سفیدش‌ می‌نشیند و نقشِ کلمات را حک می‌کند. از حواشیِ اضافی عبور کردم که ساده بگویم، کدورتِ دل بر من چیره شده بود و سربازانِ بی‌رحمِ بد عنق، دیر یا زود پیروزِ این میدانِ پُر خون می‌شدند که آغوشت را به شقایقِ زندگیِ نیروهای خودی رساندی و جانِ تازه گرفتند برای غلبه بر غم‌های همیشه در کمین‌. بهار این‌بار به همراهِ تو، زودتر به استقبال آغوشم آمد.
Ramadan.mp3
7.65M
ملایم ؛
چیست لبخندت‌؟ شکوفه‌های سفیدِ محبوب و بی‌مثالِ نیلوفرِ آلپ، که بر جسم و جانِ غبارآلودم‌ جوانه می‌زند و حیات را تثبیت می‌کند و عشق را جاودان؟
اختتام ؛
سالِ نامحبوبِ من؛ ممنون و متاسفم که توی ۳۶۵ روزِ گذشته، منو دَه سال بزرگ‌تر کردی و تضادِ بینِ خنده‌های ملیح و گریه‌های عمیق رو به وضوح بهم نشون دادی و حالا من، خستگی‌ها‌ خستگی‌ها‌ خستگی‌ها رو از توی کوله پشتی بیرون کشیدم و روی زمینِ این چهار دیواری پهن کردم، تجربه‌های پررنگِ طاقت‌فرسا رو جدا کردم، زیپ کوله رو باز کردم و تجارب رو به تنهایی جمع کردم. امیدوارم ۳۶۵ روزِ بعدیِ سفرِ زندگیِ نامعلومِ من، لطیف‌تر و ملایم‌تر، دست‌هاش رو به استقبال تنی خسته بیاره.
عزیزِ ماندگارِ من؛ باران به احترامِ قدومِ سبزِ بهار ساعت‌هاست‌ که سر به سجودِ زمین نهاده یا نویدِ خجسته روزِ آمدنت را به تصویرِ این آسمانِ سراسر نشاط کشیده ؟
میگن لحظاتِ نزدیکِ تحویلِ سال مشغولِ هر کاری باشی، تا آخرِ سال با اون کار و اون احوال درگیری؛ پس لبخند بزن و بگو سیـــــب که ازت عکسِ دل‌انگیز بگیرم عزیزِ جون. عیدتون مبارك.🤍