eitaa logo
عیون .
535 دنبال‌کننده
209 عکس
23 ویدیو
1 فایل
چشم‌ها ، بیشتر از حَنجره‌‌ها می‌فهمند . - 17 𝘕𝘰𝘷𝘦𝘮𝘣𝘦𝘳 2‌0‌2‌3‌ . - همه‌ی مکتوباتِ عُیون ، تراوشاتِ "دل" است . اینجا ، فقط من می‌نویسم و او می‌خواند . - زنده به آغوش‌های کوتاه .
مشاهده در ایتا
دانلود
برای بابا قهوۀ محبوبم رو درست کردم و برای طعمِ بهتر، کمی خامه اضافه کردم. فنجون‌های عزیزِ سفیدِ نقش فیروزه‌ای رو از کابینت بیرون آوردم، قهوه رو توی دلشون ریختم و توی سینیِ چوبی چیدم. سینی رو برداشتم و سمتِ بابا رفتم که کنارِ گلدونِ پر از پیچکِ محبوبِ مامان نشسته بود. فنجونِ قهوه رو دو دستی جلوش‌ گذاشتم و بعد از گفتنِ «بفرمایید» سکوت کردم و منتظر موندم که قهوه رو بنوشه‌. جرعه‌ی‌ اول و دوم رو که نوشید لبخندِ دلنشینی نشست روی لب‌هاش‌ و گفت: خوش‌مزه‌ست! آفرین. شرق تا غربِ صورتم رو لبخندِ دلچسبی‌ احاطه کرده بود و در طولِ نوشیدنِ قهوه فقط به این فکر می‌کردم که چقدر حواسم به لحظات و دیالوگ‌های کوچیکِ زندگیم نیست و چقدر میتونم بابتشون‌ دخترِ شادتری‌ باشم.
[ اما زندگانی بود. "او" ]
Azhand & Jaari Mahe Man 320_(www.newsong.ir).mp3
8.33M
میم‌ الف ه‍ ؛ مآه‌.
عزیزِ ماندگارِ من؛ دست‌هایت شبیه به بوسه‌هایی‌ست‌ که در ایامِ کودکی، وقتی با گریه‌ای‌ عمیق به سراغِ مادر می‌آمدم و از زخمِ روی زانو شکایت داشتم، به جای مرحم بر تنم می‌کاشت و درد را فراموش می‌کردم.
همه چیز به گردنِ چشم‌های مقصرِ توست؛ ربودی مرا از خویش.
خوشحالم که ایرانی‌ام.
InShot_20230414_150855336.mp3
2.64M
چشمانِ او 00:50 ؛
نامۀ شمارۀ دَه؛ | مکتوب شده در تاریخِ ۲۳ بهمن ماهِ سالِ دلتنگی . پدربزرگ طبقِ عادتِ دائمی‌اش روی دومین پلۀ دمِ ایوان پارچۀ سفید رنگش را پهن کرد و رادیوی قدیمی و محبوبِ پدرش را هم شبیه به کسی که از جان عزیزتر باشد، کنار خود نشاند و به آوای خوشِ شجریان گوش سپرد که از عمقِ جان « یارم به یک لا پیرُهن » می‌خواند و دل می‌بُرد. فرصت را غنیمت شمردم و دو فنجان چای لب‌سوز ریختم و با لبخندِ ملیحِ همیشگی گوشۀ راستِ پلۀ دوم نشستم و چای را تعارف کردم. لبخندِ کوچکی کنجِ لبش جا خوش کرد و بعد از دمی سکوت کردن، رسید آنچه می‌خواستم و گفت: می‌بینی بابا جان؟ شجریان از یارِ رعنا نغمه سر میده. حرف را در دهان مزه مزه کردم و کمی بعد پرسیدم: عمیق بود عشقتون ؟ بلند بلند خندید و کِش‌دار گفت : اووَه، چجورم‌ بابا جان! اون روزا پای عشق که وسط میومد دل و جون و ایمونتو‌ با هم می‌سوزوند، الان ولی.. کمیابه این سوختن و ساختن‌ها. شجریان می‌خواند و من شعلۀ دل را برافروخته‌تر می‌کردم که پدربزرگ فنجان چای را برداشت و آرام زمزمه کرد: مراقب دلت باش بابا. بهش بفهمون یا گیر نکنه اینور و اونور یا اگه تله به دام افتاد عمیق بیفته و فکرِ رفتن از تله، بپره از سر. او جرعه جرعه چای می‌نوشید و من ذره ذره فکر می‌کردم که چه عمقی در این آتش نهفته که دل، هوای کویِ تو از سرش نخواهد پرید.
چقدر شعبان دوست داشتنیِ.