از پاییزِ پر غصه ، همیشه دلتنگیِ بی حد و اندازهش نصیبِ ما میشد . نارنگیایِ خوش عطر و تازه سهمِ اونی میشد که دلتنگیِ خطرناکِ پاییزی تا بیخِ گلوش لنگر ننداخته بود و خش خشِ نارنجی و زردِ برگایِ پر ماجرای روی زمینم ، نصیبِ قدم زدنای این و اون میشد .
میگم حالا پاییزِ غمانگیزُ ولش کن ،
از خزونِ مژههات چخبر ؟
The Only - SASHA SLOAN.mp3
8.75M
برای روزهایِ پُر از سکوت و آسمانِ پُر ابر و
زمینِ باران دیده و.. آرامش.
*
پرسید اگه یه روزی از لا به لایِ روزای معمولیِ زندگی گمم کرد ، کجای این جهانِ سراسر رنج پیدا میشم ؟ گفتم اگه توی این شهرِ شلوغ ، گمشدهت من بودم ، توی عمقِ کلماتِ حک شده روی کاغذای کاهیِ قدیمیم پیدا میشم .
یه نگاه به ساعتِ چوبیِ توی دستش انداخت . مثلِ همیشه وقتِ بیوقتی رسیده بود و باید میرفت . همیشه تیک تاکِ ساعت زود میگذشت و وقت تنگ بود .
آخر سرم که وقت ، تنگ بود و دل ، تنگ بود و هوای موندن نبود ؛ نپرسیدم اونو کجای این جهانِ سراسر رنجِ بیگنج میشه جُستش ؟
[ سی و سیُ یکِ آبان ماهِ چهارصد و دو * ]
بمونه اینجا، از یه تجربهی مفیدِ دلنشین.