eitaa logo
پرسشگری و مطالبات امام جامعه، امت و شهداء
249 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
3.8هزار ویدیو
222 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم. بفرموده رهبر معظم و ولی امر مسلمین، حفظ نظام اسلامی از اوجب واجبات و بالاترین امربمعروف است. بیاری خداوند این کانال عمومی، جهت انعکاس دغدغه و مطالبات امام جامعه مسلمین و امت پیرو، راه اندازی شد. https://eitaa.com/Soltanzade112
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ✍مقیم لندن بود، تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد. راننده بقیه پول را که برمی گرداند ۲۰ سنت اضافه تر می دهد! می گفت :چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست سنت را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی … گذشت و به مقصد رسیدیم . موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت آقا از شما ممنونم . پرسیدم بابت چی ؟ گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم . با خودم شرط کردم اگر بیست سنت را پس دادید بیایم . فردا خدمت می رسیم! تعریف می کرد : تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد . من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست سنت می فروختم …  ✅‌‌کانال استاد قرائتی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ http://eitaa.com/joinchat/3818061843C235cbc6c5e
🔆 👁 تا حالا از این زاویه به زندگی نگاه کرده بودی!؟ 🔹«قارون» هرگز نمی‌دانست که روزی، کارت عابر بانکی که در جیب ما هست از آن کلیدهای خزانه وی که مردهای تنومند عاجز از حمل آن بودند ما را به آسانی مستغنی می‌کند. 🔸و «خسرو» پادشاه ایران نمی‌دانست که مبل سالن خانه ما از تخت حکومت وی راحت‌تر است. 🔹و «قیصر» که بردگان وی با پر شترمرغ وی را باد می‌زدند، کولرها و اسپلیت‌هایی که درون اتاق‌هایمان هست را ندید. 🔸و «هرقل» پادشاه روم که مردم به وی به‌خاطر خوردن آب سرد از ظرف سفالین حسرت می‌خوردند هیچگاه طعم آب سردی را که ما می‌چشیم نچشید ... 🔹و «خلیفه منصور» که بردگان وی آب سرد و گرم را باهم می‌آمیختند تا وی حمام کند، هیچگاه در حمامی که ما به راحتی درجه حرارت آبش را تنظیم می‌کنیم حمام نکرد ... 🔰 به‌ گونه‌ای زندگی می‌کنیم که حتی پادشاهان عصر هم اینگونه نمی‌زیستند اما باز شانس خود را لعنت می‌کنیم! 🔻و هر آنچه دارائیمان زیاد می‌شود تنگدست‌تر می‌شویم! ❇️ خدایا تو را به‌خاطر تمام نعماتت اعم از معنوی و دنیوی که به ما عطا فرمودی سپاس‌گذاریم. خدایا قدرت شکرگوئی در حرف و عمل را به ما عنایت فرما 🙏
✨﷽✨ 🔴آزمون انتخاب ✍زندگانی آزمون انتخاب است؛ بین بهشت و جهنم، در هر لحظه، هر قدم، گاهی در هر نَفَس حتی ... گندم ری پنهان شده است. که هر کجا آزمون انتخاب بین نیکی و بدی در کار باشد، یکی از آن دو گندم ری است. تا حلول عمر سعد، در روح آدمی به قدر یک انتخاب فاصله است. زندگانی هر آدمی راهی است که از درون او می‌گذرد و با هر قدم شکل می‌گیرد! انسان صراط است، خود، نامهٔ عمل است، خود، بهشت و جهنم است، هر آدمی، آخرت خود را به دوش می‌کشد... ✨اللهم عجل لولیک الفرج ✨ ➫ @akh_olquran 🌷
🔆 ✍ دزد باور مردم نباشیم 🔹دزدی بسته‌ای یافت که در آن چیز گران‌بهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود. 🔸آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند. 🔹او را گفتند: چرا این همه مال را از دست دادی؟ 🔸گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ می‌کند. من دزد مال او هستم، نه دزد دین او. 🔹اگر آن را پس نمی‌دادم و عقیده صاحب آن مال، خللی می‌یافت، آن‌وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است. ✍پرسشگری ☝️قابل توجه: و که در نظام مقدس جمهوری اسلامی مسئولیتی دارد و با بی عدالتی، رانت خواری، ستم به قشر مستضعف و عملکرد منفی خود، مردم را نسبت به اعتقادات و نظام مقدس جمهوری اسلامی بدبین سازد. 👈و بفرموده رهبر معظم انقلاب، اگر مسئولی مردم را نسبت به نظام جمهوری اسلامی بدبین سازد، گناه نابخشودنی است https://eitaa.com/PORSASHGARIMOTALEBHTAMAMVOMAT/7938
هدایت شده از مدح و متن اهل بیت
🔅 ✍ به یاد شهدا 🔹سرکلاس استاد از دانشجویان پرسید: این روزها شهدای زیادی رو پیدا می‌کنن و میارن ایران، به نظرتون کار خوبیه؟ کیا موافقن؟ کیا مخالف؟ 🔸اکثر دانشجویان مخالف بودن! 🔹بعضی‌ها می‌گفتن: کار ناپسندیه. نباید بیارن. 🔸بعضی‌ها می‌گفتن: ولمون نمی‌کنن. گیر دادن به چهار تا استخون. ملت دیوونن! 🔹بعضی‌ها می‌گفتن: آدم یاد بدبختیاش میفته! 🔸تا اینکه استاد درس رو شروع کرد. ولی خبری از برگه‌های امتحان جلسه قبل نبود! 🔹همه سراغ برگه‌ها رو می‌گرفتن، ولی استاد جواب نمی‌داد. 🔸یکی از دانشجویان با عصبانیت گفت: استاد برگه‌هامون رو چیکار کردید؟ شما مسئول برگه‌های ما بودید؟ 🔹استاد روی تخته کلاس نوشت: من مسئول برگه‌های شما هستم. 🔸سپس گفت: من برگه‌هاتون رو گم کردم و نمی‌دونم کجا گذاشتم. 🔹همه دانشجویان شاکی شدن. 🔸استاد گفت: چرا برگه‌هاتون رو می‌خواین؟ 🔹گفتن: چون واسشون زحمت کشیدیم، درس خوندیم، هزینه دادیم، زمان صرف کردیم. 🔸هر چی که دانشجویان می‌گفتن استاد روی تخته می‌نوشت. 🔹استاد گفت: برگه‌های شما رو توی کلاس بغلی گم کردم، هرکی می‌تونه بره پیداشون کنه؟ 🔸یکی از دانشجویان رفت و بعد از چند دقیقه با برگه‌ها برگشت. استاد برگه‌ها رو گرفت و تکه‌تکه کرد. صدای دانشجویان بلند شد. 🔹استاد گفت: الان دیگه برگه‌هاتون رو نمی‌خواین! چون تکه‌تکه شدن! 🔸دانشجویان گفتن: استاد برگه‌ها رو می‌چسبونیم. 🔹برگه‌ها رو به دانشجویان داد و گفت: شما از یک برگه کاغذ نتونستید بگذرید و چقدر تلاش کردید تا پیداشون کردید. پس چطور توقع دارید مادری که بچه‌اش رو با دستای خودش بزرگ کرد و فرستاد جنگ، الان منتظر همین چهار تا استخونش نباشه!؟ بچه‌اش رو می‌خواد، حتی اگه خاکستر شده باشه. 🔸چند دقیقه همه جا سکوت حاکم شد! و همه از حرفی که زده بودن پشیمون شدن!
🔅 ✍ روزی دست خداست 🔹ﻣﺮﺩﯼ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﯽ ﻣﺎﺩﺭ، ﻫﻤﺴﺮ ﻭ فرزندش ﺭﺍ ﺑﺮﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻧﺰﺩ اربابی ﮐﺎﺭ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩ. وی ﺩﺭ ﮐﺎﺭﺵ ﺍﺧﻼﺹ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ کارها ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺷﮑﻞ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽﺩﺍﺩ. 🔸یک ﺭﻭﺯ ﺍﻭ ﺳﺮ ﮐﺎﺭ ﻧﺮﻓﺖ. به همین ﻋﻠﺖ ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺖ: ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﯾﻨﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩﺗﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻢ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﻏﯿﺒﺖ ﻧﮑﻨﺪ. ﺯﯾﺮﺍ ﺣﺘﻤﺎ به‌خاﻃﺮ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺩﺳﺘﻤﺰﺩﺵ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. 🔹ﻭﻗﺘﯽ روز بعد ﺳﺮﮐﺎﺭﺵ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ارباب ﺣﻘﻮﻗﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﯾﻨﺎﺭﯼ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﺮﺩ. 🔸ﮐﺎﺭﮔﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ تشکر کرد و ﺩﻟﯿﻞ ﺯﯾﺎﺩﺷﺪﻥ ﺭﺍ ﻧﭙﺮﺳﯿﺪ. 🔹ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩ. ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ به‌شدت ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺩﯾﻨﺎﺭﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﺮﺩﻩ‌ﺍﻡ ﮐﻢ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ. 🔸ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮐﺎﺭﮔﺮ باز هم ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺖ و علت این کار را ﺍﺯ ﺍﻭ نپرسید. 🔹ﭘﺲ ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ ﺍﺯ ﻋﮑسﺍﻟﻌﻤﻞ ﺍﻭ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩ. به همین ﻋﻠﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﺣﻘﻮﻗﺖ ﺭﺍ ﺯﯾﺎﺩ ﮐﺮﺩﻡ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺘﯽ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺎﺯ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺘﯽ! 🔸ﮐﺎﺭﮔﺮ ﮔﻔﺖ: ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺭ ﺍﻭﻝ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﺧﺪﺍ ﻓﺮﺯﻧﺪﯼ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩ. ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻡ. ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﻪ ﻣﻦ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺩﺍﺩﯼ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﯼ ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ. 🔹ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ برای ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻡ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﺩ ﻭ ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﺩﯾﻨﺎﺭ از حقوقم ﮐﻢ ﺷﺪ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯی‌اش ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﻨﺶ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ. 💢 ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﻨﺪ ﺭﻭح‌هاﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﺁن‌ها ﺑﺨﺸﯿﺪﻩ ﻗﺎﻧﻊ ﻭ ﺭاضی‌اند ﻭ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﻭ ﮐﺎﻫﺶ ﺭﻭﺯی‌شان ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎن‌ها ﻧﺴﺒﺖ ﻧﻤﯽ‌ﺩﻫﻨﺪ. https://eitaa.com/joinchat/3222994976C75d06fe7ee
🔅 ✍️ راز اسم اعظم 🔹می‌گویند روزی مرد کشک‌سابی نزد شیخی رفت و از بیکاری و درماندگی شکوه نمود و از او خواست تا اسم اعظم را به او بیاموزد، چون شنیده بود کسی که اسم اعظم را بداند، درمانده نشود و به تمام آرزوهایش برسد. 🔸شیخ مدتی او را سرگرداند و بعد به او می‌گوید اسم اعظم از اسرار خلقت است و نباید دست نااهل بیفتد و ریاضت لازم دارد و برای این کار به او دستور پختن فرنی را یاد می‌دهد و می‌گوید آن را پخته و بفروشد به‌ صورتی که نه شاگرد بیاورد و نه دستور پخت را به کسی یاد دهد. 🔹مرد کشک‌ساب می‌رود و پاتیل و پیاله‌ای می‌خرد و شروع به پختن و فروختن فرنی می‌کند. چون کاروبارش رواج می‌گیرد، طمع کرده و شاگردی می‌گیرد و کار پختن را به او می‌سپارد. 🔸بعد از مدتی شاگرد می‌رود بالادست مرد کشک‌ساب دکانی باز می‌کند و مشغول فرنی‌فروشی می‌شود، به طوری که کار مرد کشک‌ساب کساد می‌شود. 🔹کشک‌ساب دوباره نزد شیخ می‌رود و با ناله‌وزاری طلب اسم اعظم می‌کند. 🔸شیخ چون از چندوچون کارش خبردار شده بود، به او می‌گوید: «تو راز یک فرنی‌پزی را نتوانستی حفظ کنی حالا می‌خواهی راز اسم اعظم را حفظ کنی؟ برو همان کشکت را بساب.