❇️ چمرانِ خمینی
🔰 [چمران] در حیات با نور معرفت و پیوستگی به خدا قدم نهاد و در راه آن به جهاد برخاست و جان خود را نثار کرد.
امام خمینی (ره)، ۱تیر۱۳۶۰
📆 شهادت شهید مصطفی چمران
#شهید_چمران
https://eitaa.com/nouralquran
💢 تصاویر تأمل برانگیز از درگیری دیروز عناصر منافقین با پلیس آلبانی
🔹 چقدر دقیق گفتن حاج قاسم: والله هر کس تیری به سمت این نظام انداخت آواره شد
✍️
✍پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله:
چشمان خود را [ از حرام ] فرو بندید تا شگفتیها را ببینید.
📚بحارالانوار: ۵۲/۴۱/۱۰۴
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💠https://eitaa.com/PR_Police
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سخنان طوفانی حجت الاسلام دکتر #رفیعی علیه مسئولان نظام .
چرا نظام به این راحتی با بی حجابی کنار اومده؟؟؟
.
اقایان از چی می ترسید؟ نگران چی هستید؟؟ چرا به این سادگی با موضوع کنار اومدید؟؟ موضوعی که چهل سال برای اون زحمت کشیده شده را چند ماهه از دست میدهید.
کاش بقیه خطبا هم به اندازه حاج آقا رفیعی دغدغه داشتند و ده تا عالم مثل ایشون وجود داشت.
https://eitaa.com/PR_Police
💢 روایت جدید خواهر علی کریمی: «علی به دنبال ویزای آمریکا بود»
🔹 اگر «زن زندگی آزادی» برایت مهم بود خواهر خودت را نجات میدادی.
🔹مصاحبه فوق با رضایت لیلا کریمی ضبط شده و برای انتشار تصویر او، مجوزهای قضایی لازم اخذ شده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ حسن رحیمپور ازغدی: در دانشگاهها حیوان متخصص پرورش ندهید!
✅https://eitaa.com/PR_Police┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═
💢 «محسن سلگی»، استاد دانشگاه و از عناصر فعال و جهادگر عرصه تبیین چند شب پیش در درگیری با مزاحمین نوامیس، در اندیشه کرج، از ناحیه بازو و سر دچار جراحاتی شد.
🔹 سلگی با مشاهده مزاحمت دو پسر جوان -که حالت عادی نداشتند- برای دو خانم جوان و میانسال، اقدام به تذکر محترمانه و امر به معروف میکند. اما با برخورد سخت آن دو جوان که حامل سلاح سرد چاقو بودند، مواجه میشود.
🔹 مدعیان زن زندگی آزادی چرا یه بار مدافع واقعی حقوق زنان نمیشن؟چرا هیچ وقت اسمی از این مدعیان تو چنین اخباری نمیاد؟ چرا یبار یه نفر که براندازه توسط اوباش مزاحم نوامیس چیزیش نمیشه؟
💢 امام خمینی (ره)، ۱تیر۱۳۶۰: [چمران] با سرافرازی زیست و با سرافرازی شهید شد و به حق رسید.
🔹 سالگرد شهادت شهید مصطفی چمران
💢 با دیپلماسی قوی دولت رئیسی 78 میلیون بشکه میعانات گازی که توی سواحل کشورمون نگه داری میشده، به صفر رسیده! چرا؟ چون تمرکزش مثه دولت شیخ بنفش روی ارتباط با غرب و امریکا نبوده! کشور و زندگی مردم رو بند یه توافق نکرده! ظرفیت همه ی کشورهارو دیده و استفاده کرده :)
💢 خاطره رهبر انقلاب از اولین حضور در جبهه، لباس نظامی و رسته روی یقه آن
️ [وقتی به اهواز رسیدیم] من به شهید چمران گفتم: «چطور است من هم لباس بپوشم بیایم؟» گفت: «خوب است. بد نیست.» گفتم: «پس یک دست لباس هم به من بدهید.» یکدست لباس سربازی آوردند، پوشیدم که البته لباس خیلی گشادی بود! بنده حالا هم لاغرم؛ اما آنوقت لاغرتر هم بودم. خیلی به تن من نمیخورد.
🔹 ️ چند روزی که گذشت، یکدست لباس درجه داری برایم آوردند که اتّفاقاً علامت رسته زرهی هم روی آن بود. رستههای دیگر، بعد از اینکه چند ماه آنجا ماندم و با من مأنوس شده بودند، گله میکردند که چرا لباس شما رستهی توپخانه نیست؟ چرا رستهی پیاده نیست؟ زرهی چه خصوصیتی دارد؟ لذا آن علامت رستهی زرهی را کندم که این امتیازی برای آنها نباشد.
🔹 ۷۲/۶/۱۱
✍️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨🎥دستگیری ۶نفر از متهمان توزیع مشروبات الکلی مرگبار در کرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨🎥|دستگیری دختر نیمهعریان در تهران!
🔹خانمی که با لباس زننده و تقریباً برهنه در خیابانهای تهران حاضر شده و با ضبط فیلمی از خود، کلیپ این نحو حضور را در فضای مجازی منتشر کرده بود دستگیر شد.
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_بیست_و_چهارم
💠 از اینکه با کلماتش رهایم کرد، قلب نگاهم شکست و این قطره اشک نه از وحشت جسد سعد و نه از درد پهلو که از احساس غریب دلتنگی او بود و نشد پنهانش کنم که بیاراده اعتراف کردم :«من #ایران جایی رو ندارم!»
نفهمید دلم میخواهد پیشش بمانم که خیره نگاهم کرد و ناباورانه پرسید :«خونوادهتون چی؟» محرومیت از محبت پدر و مادر و برادر روی شیشه احساسم ناخن میکشید و خجالت میکشیدم بگویم به هوای همین همسر از همه خانوادهام بریدم که پشت پرده اشک پنهان شدم و او نگفته حرفم را شنید و #مردانه پناهم داد :«تا هر وقت خواستید اینجا بمونید!»
💠 انگار از نگاهم نغمه احساسم را شنیده بود، با چشمانش روی زمین دنبال جوابی میگشت و اینهمه #احساسم در دلش جا نمیشد که قطرهای از لبهایش چکید :«فعلاً خودم مراقبتونم، بعدش هر طور شما بخواید.»
و همین مدت فرصت فراخی به دلم داده بود تا هر آنچه از سعد زخم خورده بودم از #محبت مصطفی و مادرش مرهم بگیرم که در خنکای خانه آرامشان دردهای دلم کمتر میشد و قلبم به حمایت مصطفی گرمتر.
💠 در همصحبتی با مادرش لهجه #عربیام هر روز بهتر میشد و او به رخم نمیکشید به هوای حضور من و به دستور مصطفی، چقدر اوضاع زندگیاش به هم ریخته که دیگر هیچکدام از اقوامشان حق ورود به این خانه را نداشتند و هر کدام را به بهانهای رد میکرد مبادا کسی از حضور این دختر #شیعه ایرانی باخبر شود.
مصطفی روزها در مغازه پارچه فروشی و شبها به همراه سیدحسن و دیگر جوانان شیعه و #سُنی در محافظت از حرم #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) بود و معمولاً وقتی به خانه میرسید، ما خوابیده بودیم و فرصت دیدارمان تنها هنگام #نماز صبح بود.
💠 لحظاتی که من با چشمانی خواب از اتاق برای #وضو بیرون میرفتم و چشمان مصطفی خمار از خستگی به رویم سلام میکرد و لحن گرم کلامش برایم عادی نمیشد که هر سحر دست دلم میلرزید و خواب از سرم میپرید.
مادرش به هوای زانو درد معمولاً از خانه بیرون نمیرفت و هر هفته دست به کار میشد تا با پارچه جدیدی برایم پیراهنی چیندار و بلند بدوزد و هر بار با خنده دست مصطفی را رو میکرد :«دیشب این پارچه رو از مغازه اورد که برات لباس بدوزم، میگه چون خودت از خونه بیرون نمیری، یه وقت احساس غریبی نکنی! ولی چون خجالت میکشید گفت بهت نگم اون اورده!»
💠 رنگهای انتخابیاش همه یاسی و سرخابی و صورتی با گلهای ریز سفید بود و هر سحری که میدید پارچه پیشکشیاش را پوشیدهام کمتر نگاهم میکرد و از سرخی گوش و گونههایش #خجالت میچکید.
پس از حدود سه ماه دیگر درد پهلویم فروکش کرده و در آخرین عکسی که گرفتیم خبری از شکستگی نبود و میدانستم باید زحمتم را کم کنم که یک روز پس از نماز صبح، کنج اتاق نشیمن به انتظار پایان نمازش چمباته زدم.
💠 سحر #زمستانی سردی بود و من بیشتر از حس سرد رفتن از این خانه یخ کرده بودم که روی پیراهن بلندم، ژاکتی سفید پوشیده و از پشت، قامت بلندش را میپاییدم تا نمازش تمام شد و ظاهراً حضورم را حس کرده بود که بلافاصله به سمتم چرخید و پرسید :«چیزی شده خواهرم؟»
انقدر با گوشه شالم بازی کرده بودم که زیر انگشتانم فِر خورده و نمیدانستم از کجا بگویم که خودش پیشنهاد داد :«چیزی لازم دارید امروز براتون بگیرم؟»
💠 صدای تلاوت #قرآن مادرش از اتاق کناری به جانم آرامش میداد و نگاه او دوباره دلم را به هم ریخته بود که بغضم را فرو خوردم و یک جمله گفتم :«من پول ندارم بلیط #تهران بگیرم.»
سرم پایین بود و ندیدم قلب چشمانش به تپش افتاده و کودکانه ادعا کردم :«البته برسم #ایران، پس میدم!» که سکوت محضش سرم را بالا آورد و دیدم سر به زیر با سرانگشتانش بازی میکند.
هنوز خیسی آب وضو به ریشه موهایش روی پیشانی مانده و حرفی برای گفتن نمانده بود که از جا بلند شد. دلم بیتاب پاسخش پَرپَر میزد و او در سکوت، #سجادهاش را پیچید و بیهیچ حرفی از اتاق بیرون رفت.
اینهمه اضطراب در قلبم جا نمیشد که پشت سرش دویدم و از پنجره دیدم دست به کمر دور حوض حیاط میچرخد و ترسیدم مرا ببیند که دستپاچه عقب کشیدم.
پشتم به دیوار اتاق مانده و آرزو میکردم برگردد و بگوید باید بمانم که در را به رویم گشود. انگار دنبال چشمانم میگشت که در همان پاشنه در، نگاهمان به هم گره خورد و بیآنکه حرفی بزند از نقش نگاهش دلم لرزید.
از چوبلباسی کنار در کاپشنش را پایین کشید و در همین چند لحظه حساب همه چیز را کرده بود که شمرده پاسخ داد :«عصر آماده باشید، میام دنبالتون بریم فرودگاه #دمشق. برا شب بلیط میگیرم.»...
#ادامه_دارد
#قسمت_بیست_و_چهارم
#دمشق_شهرِ_عشق
#تولیدی_عس_زنجان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بابا این خواهر ماست، مادر ماست، دختر ماست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 درماندگی مجری ضد ایرانی اینترنشنال: با این دیپلماسی فعال و مؤثر ایران واقعا باید چه کرد؟! چه شد که غرب (در مورد منافقین) به سمت جمهوری اسلامی چرخش کرد؟
🔶️ "سیماثابت"، مجری اینترنشنال با قطع سخنان کارشناس برنامه که میخواست جنایات گروهک تروریستی مجاهدین را بازگو کند، گفت: الان سازمان مجاهدین نیست که از خودش دفاع کند!!
💢 برنامهای که قرار بود رپرتاژ گسترده برای منافقین باشد اما در نهایت ضمن اعتراف به اختلافات و گسست شدید بین اپوزیسیون، با آبروریزی و البته درماندگی مجری به پایان رسید!