eitaa logo
روابط عمومی پلیس
5.3هزار دنبال‌کننده
48.3هزار عکس
14.3هزار ویدیو
196 فایل
لینک کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 شهروند شادگانی با کشیدن پرچم سوئد جلوی مغازه ش اهانت به ساحت مقدس قرآن کریم رامحکوم کرد 🔹 «
حجت الاسلام ادیانی نماینده ولی فقیه در فراجا : برپایی مجالس عزا برای امام حسین (ع) یکی از مصادیق بارز تعظیم شعائر الهی است .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥تمکین مسافران و گردشگران جزیره کیش از طرح امنیت اجتماعی فراجا
🔷 بخشی از نامه عباس دوران به همسرش: «...درباره خودم هم شاید باورت نشه، اما تا به حال هر مأموریتی انجام دادم سر زن و بچه‌های مردم بمب نریختم. اگر کسی را هم دیدم دوری زدم تا وقتی آدمی نبوده ادامه دادم...» 🔸️ امروز سالروز شهادت امیر سرلشکر خلبان شهید عباس دوران اوست. 
🚨رئیسی: برخورد مهربانانه همراه با تدبیر فراجا با ناهنجاری‌های سازمان‌یافته رمز موفقیت است 🔹اگر مطالبه‌گری برای اجرای معروف و نهی از منکر بدون توجه به آداب آن باشد مشکل‌آفرین خواهد شد و همانطور که رهبر معظم انقلاب تأکید فرموده‌اند مطالبه‌گری باید همراه با دلسوزی و ارائه راهکار برای حل معضل باشد. 🔹باید در عمل، آمران به معروف از حمایت مجریان در بخش‌های اجرایی و قضایی برخوردار و با کمک مردم زمینۀ سالم‌سازی فضای عمومی و اداری کشور فراهم شود. 🔹رمز موفقیت در این عرصه برخورد مهربانانه و با تدبیر با افراد غافل توسط فراجا و همچنین مواجهه هوشمندانه و در عین حال مقتدرانه با ناهنجاری‌های سازمان‌یافته است. 🔹اگر امر به معروف مردمی شود و براساس احساس مسئولیت اجتماعی و با رویکرد دلسوزانه و اصلاح امور اجتماعی دنبال شود به نتیجه خواهد رسید.
تودهنی ایرانی ساکن آلمان به فردوسی‌پور شارلاتان درباره زمستان سخت اروپا
💢 یکی از مشاورین جناب عبدالحمید هم به ایشون مشاوره ندادند که حداقل برای خالی نبودن عریضه در مورد هتک حرمت قران مجید هم یه اظهار نظری بفرمایند . 🔹 این جوری بد نیست که درباره هر چیزی اظهار فضل میکنند ولی در مورد چیزی که باید نظر بده سکوت کرده. ✍️
💢 پیام محکومیت فرزند شهید حاج قاسم سلیمانی در پی اهانت به ساحت مقدس قرآن کریم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پاسخ عراقی‌ها به مداحی من ایرانم و تو عراقی... دوری و دوستی سرم نمیشه و... 🌏 👇
♦️مراقب کلاهبرداری به شیوه فروش حواله خودرو باشید رئیس اداره فرهنگی اجتماعی پلیس آگاهی فراجا: 🔹برخی کلاهبرداران با وعده فروش حواله خودروها به متقاضیان سوءاستفاده می‌کنند. 🔹شهروندان فریب وعده‌های وسوسه‌انگیز شرکت‌های بدون مجوز و افراد ناشناس مبنی بر تحویل خودرو با شرایط ویژه و استثنایی را نخورند. @pr_police 🇮🇷روابط عمومی پلیس🇮🇷 @ravabetomomipoliceagahi 🇮🇷روابط عمومی پلیس آگاهی🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 حالا اومدی... روضه احساسی و بسیار قشنگ حضرت رقیه (س) از زبان دختران دهه ۹۰
🔹 روزنامه مجازی محرم - شماره 5️⃣ 💥گفتگوی خبری ویژه امشب در شبکه اُمیّه TV پاسخ دندان‌شکن یزید در قبال اعتراضات گسترده مردمی: معترضین، شراب‌خواری، سگ بازی و اختلاط زن و مرد در کاخ من را بهانه کرده‌اند تا خلافت من را نپذیرند. من این دستورات خدا را قبول ندارم؛ کافیست دلمان پاک باشد. 📎 📎 📎 📎 🔷️☫ با ما همراه شوید. 🔹️☫جهاد تبیین •┈┈••✾🍃🌹🍃✾••┈┈• ✅️روابط عمومی مرزبانی خراسان شمالی
سلام عاشورایی ۲ کجاست آنکه دهد جرعه ایم آب امروز به برگ لاله فشاند از آب ناب امروز کجاست آنکه کند غنچه ی مرا سیراب نشانَـد از لب این تشنه التهاب امروز نرفته است به چشمان طفل شش ماهه از التهاب عطش،آی قوم، خواب امروز هلا به حرمله گو تا به تیر نگشاید گلوی غنچه ی این باغ باشتاب امروز چرا کنید چنین نطفه های سفیانی به اهل بیت حسین ظلم بی حساب امروز کجاست آنکه به آزادگی صلا بدهد به خیمه گه برساند گل رباب امروز هرآنکه دست دهدبا حسین به کرب وبلا نموده مذهب آئینه انتخاب امروز به خیمه هاست اگر شعله ها ز کین برپا ز هرم آتش آن قلبها کباب امروز بگو ببارد ابر ، اشکهای ناب امشب بگو بگیرد از این ظلم آفتاب امروز * سیدعلمدار ابوطالبی نژاد
🔹 در اعتراض به توهین به قرآن کریم، نیروهای جان بر کف مرزبانی همراه با عزاداری برای سالار شهیدان، با بالابردن قرآن بر روی سر، انزجار خود را از این اقدامات ضد دینی و ضد اسلامی اعلام نمودند. 🔻 گروهان مرزی مینو خرمشهر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️تامین نظم و امنیت مراسمات و هیئات و دسته جات حسینی توسط خادمان ابا عبد الله الحسین (ع) شب چهارم محرم
✍️ 💠 ساکت بودم و از نفس زدن‌هایم وحشتم را حس می‌کرد که به سمتم چرخید، هر دو دستم را گرفت تا کمتر بلرزد و حرف حرم را وسط کشید :«زینب جان! همونطور که اونجا تو پناه (علیهاالسلام) بودی، مطمئن باش اینجام (علیهاالسلام) خودش حمایتت می‌کنه!» صورتم به طرف صورتش مانده و نگاهم تا کشیده شد و قلبم تحمل اینهمه وحشت را نداشت که معصومانه به گریه افتادم. 💠 تازه نبض نگرانی نگاه مصطفی در تمام این شش ماه زیر انگشت احساسم آمده و حس می‌کردم به هوای من چه وحشتی را تحمل می‌کرد که هر روز تارهای سفید روی شقیقه‌اش بیشتر می‌شد و خط پیشانی‌اش عمیق‌تر. دوباره طنین سحرگاهی امروزش در گوشم نشست و بی‌اختیار دلم برای لحن گرمش تنگ شد تا لحظه‌ای که به اتاق برگشتیم و اولین صوتی که شنیدم صدای مردانه او بود :«تکلیف حرم سیده سکینه چی میشه؟» 💠 انگار به همین چند لحظه که چشمانم را ندیده بود، نفسش را گرفته و طاقتش تمام شده بود که رو به ابوالفضل سوالش را پرسید و قلب نگاهش برای چشمان خیسم من می‌تپید. ابوالفضل هم دلش برای حرم می‌لرزید که همان پاشنه در روی زمین نشست و نجوا کرد :«فعلاً که کنترل داریا با نیروهای ارتش!» و این خوش‌خبری ابوالفضل چند روز بیشتر دوام نیاورد و اینبار نه فقط داخل شهر که رفقای مصطفی از داریا خبر دادند ارتش آزاد با تانک وارد شهر شده است. 💠 فیلمی پخش شده بود از سربازی سوری که در داریا مجروح به دست افتاده و آن‌ها پیکرش را به لوله تانک بسته و در شهر چرخانده بودند. از هجوم وحشیانه ارتش آزاد، بیشتر مردم داریا تلاش می‌کردند از شهر فرار کنند و شهرک‌های اطراف داریا، پای فرار همه را بسته بود. 💠 محله‌های مختلف هر روز از موج انفجار می‌لرزید و مصطفی به عشق دفاع از حرم (علیهاالسلام) جذب گروه‌های مقاومت مردمی زینبیه شده بود. دو ماه از اقامت‌مان در می‌گذشت و دیگر به زندگی زیر سایه ترس و عادت کرده بودیم، مادر مصطفی تنها همدم روزهای تنهایی‌ام در این خانه بود تا شب که مصطفی و ابوالفضل برمی‌گشتند و نگاه مصطفی پشت پرده‌ای از خستگی هر شب گرم‌تر به رویم سلام می‌کرد. 💠 شب عید مادرش با آرد و روغن و شکر، شیرینی ساده‌ای پخته بود تا در تب شب‌های ملتهب زینبیه، خنکای عید حال‌مان را خوش کند. در این خانه ساده و قدیمی همه دور اتاق کوچکش نشسته و خبر نداشتم برایم چه خوابی دیده که چشمان پُر چین و چروکش می‌خندید و بی‌مقدمه رو به ابوالفضل کرد :«پسرم تو نمی‌خوای خواهرت رو بدی؟» 💠 جذبه نگاه مصطفی نگاهم را تا چشمانش کشید و دیدم دریای احساسش طوفانی شده و می‌خواهد دلم را غرق کند که سراسیمه پا پس کشیدم. ابوالفضل نگاهی به من کرد و همیشه شیطنتی پشت پاسخش پنهان بود که سر به سر پیرزن گذاشت :«اگه خودش کسی رو دوست داشته باشه، من نوکرشم هستم!» 💠 و اینبار انگار شوخی نکرد و حس کردم می‌خواهد راه گلویم را باز کند که با عجیب محو صورتم شده بود و پلکی هم نمی‌زد. گونه‌های مصطفی گل انداخته و در خنکای شب آبان‌ماه، از کنار گوشش عرق می‌رفت که مادرش زیر پای من را کشید :«داداشت میگه اگه کسی رو دوست داشته باشی، راضیه!» 💠 موج مصطفی از همان نگاه سر به زیرش به ساحل قلبم می‌کوبید و نفسم بند آمده بود که ابوالفضل پادرمیانی کرد :«مادر! شما چرا خودت پسرت رو زن نمیدی؟» و محکم روی پا مصطفی کوبید :«این تا وقتی زن نداره خیلی بی‌کلّه میزنه به خط! زن و بچه که داشته باشه، بیشتر احتیاط می‌کنه کار دست خودش و ما نمیده!» 💠 کم‌کم داشتم باور می‌کردم همه با هم هماهنگ شدند تا بله را از زیر زبان من بکشند که مادر مصطفی از صدایش شادی چکید :«من می‌خوام مصطفی رو زن بدم، منتظر اجازه شما و رضایت خواهرتون هستیم!» بیش از یک سال در یک خانه از تا با مصطفی بودم، بارها طعم احساسش را چشیده و یک سحر در حرف عشقش را از زبان خودش شنیده بودم و باز امشب دست و پای دلم می‌لرزید. 💠 دلم می‌خواست از زبان خودش حرفی بگوید و او همه در نگاهش بود که امشب دلم را بیش از همیشه زیر و رو می‌کرد. ابوالفضل کار خودش را کرده بود که از جا بلند شد و خنده‌اش را پشت بهانه‌ای پنهان کرد :«من میرم یه سر تا مقرّ و برمی‌گردم.» و هنوز کلامش به آخر نرسیده، مصطفی از جا پرید و انگار می‌خواست فرار کند که خودش داوطلب شد :«منم میام!»...