࿐᪥•❣﷽❣•᪥࿐
#حدیث_روز
♥️ امیرالمؤمنین علی علیه السلام⇩:
↫◄✔️شما را به پنج چیز سفارش می کنم که اگر در طلب آنها متحمل رنج زیاد شوید سزاوار است:
1⃣ جز به خدا امیدوار نباشید .
2⃣ غیر گناه خود از چیزی نترسید.
3⃣ اگر چیزی بلد نیستید از گفتن
نمیدانم خجالت نکشید.
4⃣ اگر چیزی را نمیدانید در یادگیری آن
خجالت به خود راه ندهید .
5⃣ همواره صبر پیشه کنید که صبر در
ایمان مانند سر در بدن است. بدنی که
سر نداشته باشد خیری در آن نیست و
ایمانی که صبر نداشته باشد نیز خیر ندارد.❌
📚 منبع:نهج البلاغه(صبحی صالح) ،ص۴۸۲
🆔 @P_omkolsoum99
#مکتب_سردار_کریمان
📜سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی:
با داخل اتاق و پشت میز نشستن نمیشود مدیریت کرد. باید امامت کرد و رفت جلو و گفت بیا!
🆔 @P_omkolsoum99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️😔😔نیروهای امنیتی نظام در آشوبهای ۵ آذر در اصفهان یک کشاورز مظلوم بیگناه را کشتند .😭
احمد رحمت آبادی
نخستین شهید آب در ایران
این فتوکلیپ را حتما ببینید و با این کشاورز مظلوم بیشتر آشنا شوید .
#ثامن
✍#شهیدمحمدحسین_بهشتی
"دانشجو موذن جامعه است
اگر خواب بماند نماز امت قضا میشود"
🗓 #روز_دانشجو رو به همه دانشجویان عزیز تبریک عرض میکنیم🌹
ان شاالله همگی در مسیر آموختن علم باشیم و هر روز علوم #مفید بیشتری رو یاد بگیریم.
⇦ یادمون باشه كه عظمت زندگی تنها به دانستن نیست، بلکه تلفیقی از #علم و #عمل است!🌱
🆔 @P_omkolsoum99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 گزيده ديدار دانشجويان با رهبر انقلاب
بهمناسبت #روز_دانشجو
" پدرها و مادرها، ازدواج جوانان را متوقف نکنند"
🆔 @P_omkolsoum99
⤴️⤴️⤴️
﷽
#سه_دقیقه_در_قیامت
#قسمت_سیزدهم
💠 باغ بهشت
☺️ از دیگر اتفاقاتی که در آن بیابان مشاهده کردم این بود که برخی بستگان و آشنایان که قبلاً از دنیا رفته بودند را دیدار کردم. یکی از آنها عموی خدا بیامرز من بود. او در بیمارستان هم کنار من بود او را دیدم که در یک باغ بزرگ قرار دارد.
🌸🍃 سوال کردم: عمو این باغ زیبا را در نتیجه کار خاصی به شما دادند؟
گفت: من و پدرت در سنین کودکی یتیم شدیم. پدر ما یک باغ بزرگ را به عنوان ارث برای ما گذاشت. شخصی آمد و قرار شد در باغ ما کار کند و سود فروش محصولات را به مادر ما بدهد.
😐 اما او با چند نفر دیگر کاری کردند که باغ از دست ما خارج شد آنها باغ را بین خودشان تقسیم کردند و فروختند و ... هیچکدام آنها عاقبت بخیر نشدند. در اینجا نیز همه آنها گرفتارند.
🔥 چون با اموال چند یتیم این کار را کردند. حالا این باغ را بجای باغی که در دنیا از دست دادم به من داده اند. تا با یاری خدا در قیامت به باغ اصلی برویم. بعد اشاره به درب دیگر باغ کرد و گفت: این باغ دو درب دارد که یکی از دربهای باغ برای پدر شماست که به زودی باز می شود.
🏝 در نزدیکی باغ عمویم یک باغ بزرگ بود که سرسبزی آن مثال زدنی بود. این باغ متعلق به یکی از بستگان ما بود او بخاطر یک وقف بزرگ صاحب این باغ شده بود.
😳 همینطور که به باغ او خیره بودم یکبار تمام باغ سوخت و تبدیل به خاکستر شد!
😟 این فامیل ما بنده خدا با حسرت به اطرافش نگاه میکردـ من از این ماجرا شگفت زده شدم. با تعجب گفتم: چرا باغ شما سوخت؟! او هم گفت: پسرم، همه اینها بلایی است که پسرم بر سر من می آورد. او نمیگذارد ثواب خیرات این زمین وقف شده به من برسد. این بنده خدا با حسرت این جملات را تکرار میکرد. بعد پرسیدم: حالا چه می شود؟چکار باید بکنید؟
گفت: مدتی طول میکشد تا دوباره با ثواب خیرات باغ من آباد شود به شرطی که پسرم نابودش نکند.
🚫 من در جریان ماجرای او و زمین وقفی و پسر ناخلفش بودم برای همین بحث را ادامه ندادم....
💯 آنجا میتوانستیم به هر کجا که میخواهیم سر بزنیم، یعنی همین که اراده میکردیم بدون لحظه ای درنگ بمقصد میرسیدیم!
🌷 پسر عمه ام در دوران دفاع مقدس شهید شده بود. یک لحظه دوست داشتم جایگاهش را ببینم. بلافاصله وارد باغ بسیار بزرگی شدم.
مشکلی که در بیان مسائل آنجاست عدم مشابه در این دنیاست. یعنی نمیدانیم زیبایی های آنجا را چگونه توصیف کنیم؟!
🏞 کسی که تا کنون شمال ایران و دریا و سرسبزی جنگلها را ندیده و هیچ تصویر و فیلمی از آنجا مشاهده نکرده هرچه برایش بگوییم نمی تواند تصور درستی در ذهن خود ایجاد کند.
🔸 حکایت ما با بقیه مردم همینگونه است. اما باید بگونه ای بگویم که بتواند به ذهن نزیک باشد.
🌳 من وارد باغ بزرگی شدم که انتهای آن مشخص نبود. از روی چمن هایی عبور میکردم که بسیار نرم و زیبا بودند. بوی عطر گلهای مختلف مشام انسان را نوازش میداد. درختان آنجا همه نوع میوه ای را در خود داشتند. میوه هایی زیبا و درخشان، من بر روی چمن ها دراز کشیدم. گویی یک تخت نرم و راحت و شبیه پر قو بود. بوی عطر همه جا را گرفته بود. نغمه پرندگان و صدای شر شر آب رودخانه بگوش می رسید. اصلا نمیشود آنجا را توصیف کرد. به بالای سرم نگاه کردم درختان میوه و یک درخت نخل پر از خرما دیدم با خودم گفتم: خرمای اینجا چه مزه ای دارد؟ یکباره دیدم درخت نخل به سمت من خم شد. من دستم را بلند کردم و یکی از خرماها را چیدم و داخل دهان گذاشتم. نمیتوانم شیرینی آن خرما را با چیزی در این دنیا مثال بزنم.
🍃 در اینجا اگر چیزی خیلی شیرین باشد باعث دلزدگی میشود. اما آن خرما نمیدانید چقدر خوشمزه بود. از جا بلند شدم دیدم چمن ها به حالت قبل برگشت.
🌊 به سمت رودخانه رفتم در دنیا معمولا در کنار رودخانه ها زمین گل آلود ست و باید مراقب باشیم تا پای ما کثیف نشود.
اما همین که به کنار رودخانه رسیدم دیدم اطراف رودخانه مانند بلور زیباست. به آب نگاه کردم آنقدر زلال بود که تا انتهای رود مشخص بود. دوست داشتم بپرم داخل آب.
🏯 اما با خود گفتم: بهتر است سریعتر بروم به سمت قصر پسر عمه ام. ناگفته نماند آنطرف رود یک قصر زیبای سفید و بزرگ نمایان بود. نمیدانم چطور توصیف کنم. با تمام قصرهای دنیا متفاوت بود.
چیزی شبیه قصرهای یخی که در کارتون های دوران بچگی میدیدیم تمام دیوارهای قصر نورانی بود. میخواستم بدنبال پلی برای عبور از رودخانه باشم اما متوجه شدم اگر بخواهم میتوانم از روی آب عبور کنم! از روی آب گذشتم و مبهوت قصر زیبای پسر عمه ام شدم.
😇✨ وقتی با او صحبت میکردم میگفت: ما در اینجا در همسایگی اهل بیت علیهم السلام هستیم ما می توانیم به ملاقات امامان برویم و این یکی از نعمتهای بزرگ بهشت برزخی است. حتی می توانیم به ملاقات دوستان شهید و شهدای محل و دوستان و بستگان خود برویم.
♢ادامه دارد...
📚 #کتاب_خوانی
🆔 @P_omkolsoum99
⤴️⤴️⤴️
﷽
#سه_دقیقه_در_قیامت
#قسمت_چهاردهم
💠 جانبازی در رکاب مولا
📆 سال ۱۳۸۸ توفیق شد که در اواخر ماه رجب و اوایل ماه شعبان، زائر مکه و مدینه باشم. ما مُحرِم شدیم و وارد مسجد الحرام شدیم. بعد از اتمام اعمال به محل قرار کاروان آمدم. روحانی کاروان به من گفت: سه تا از خواهران کاروان الان آمدند، شما زحمت بکش و این سه نفر را برای طواف ببر و برگرد.
😴 خسته بودم اما قبول کردم.
سه تا از خانم های جوان کاروان به سمت من آمدند. تا نگاهم به آنها خورد سرم را پایین انداختم.
▫️یک حوله اضافه داشتم. یک سر حوله را دست خودم گرفتم و سر دیگرش را در اختیار آنها قرار دادم. گفتم: من در طی طواف نباید برگردم. حرم الهی هم به خاطر ماه رجب شلوغ است. شما سر این حوله را بگیرید و دنبال من بیایید.
😞 یکی دو ساعت بعد با خستگی فراوان به محل قرار کاروان برگشتم در حالیکه اعمال آنها تمام شده بود و در کل این مدت اصلا به آنها نگاه نکردم و حرفی نزدم.
💯 وظیفه ای برای انجام طواف آنها نداشتم اما فقط برای رضای خدا این کار را انجام دادم.
🕋 در آن روزهایی که ما در مکه مستقر بودیم خیلی ها مرتب به بازار میرفتند و ... اما من بجای اینگونه کارها چندین بار برای طواف اقدام کردم.
✨ ابتدا به نیت رهبر معظم انقلاب و سپس به نیابت شهدا مشغول طواف شدم و از تمام فرصتها برای کسب معنویات استفاده کردم. در آن لحظاتی که اعمال من محاسبه میشد جوان پشت میز به این موارد اشاره کرد و گفت: بخاطر طواف خالصانه ای که همراه آن خانمها انجام دادی ثواب حج واجب در نامه اعمالت ثبت شد!
بعد گفت: ثواب طواف هایی که به نیابت از دیگران انجام دادی دو برابر در نامه اعمال خودت ثبت می شود. اوایل ماه شعبان بود که راهی مدینه شدیم. زیارت ها بخوبی انجام می شد. در قبرستان بقیع تمام افراد ناخودآگاه اشک میریختند. حال عجیبی در کاروان ایجاد شده بود.
🌅 یک روز صبح زود در حالیکه مشغول زیارت بقیع بودم متوجه شدم که مأمور وهابی دوربین یک پسر بچه را که میخواست از بقیع عکس بگیرد را گرفته، جلو رفتم و به سرعت دوربین را از دست او گرفتم و به پسر بچه تحویل دادم. بعد به سمت انتهای قبرستان رفتم. من در حال خواندن زیارت عاشورا بودم که به مقابل قبر عثمان رسیدم.
همان مأمور وهابی دنبال من آمد و چپ چپ به من نگاه میکرد. وقتی در مقابل قبر رسیدم، یکباره کنار من آمد و دستم را گرفت و به فارسی و با صدای بلند گفت: چی میگی؟ داری لعن میکنی؟
گغتم: نخیر، دستم رو ول کن.
😤 اما او همینطور داد میزد و با سرو صدا بقیه مأمورین را دور خودش جمع کرد.
در همین حال یکدفعه به من نگاه کرد و حرف زشتی را به مولا امیرالمومنین علیه السلام زد.
🤬 من دیگر سکوت را جایز ندانستم. تا این حرف زشت از دهان او خارج شد و بقیه زائران شنیدند دیگر سکوت را جایز ندانستم یکباره کشیده محکمی به صورت او زدم.
👮♂ بلافاصله چهار مأمور به سر من ریختند و شروع به زدن کردند. یکی از مأمورین ضربه محکمی به کتف من زد که درد آن تا ماهها اذیتم میکرد.
چند نفر از زائرین جلو آمدند و مرا از زیر دست آنها خارج کردند. من توانستم با کمک آنها فرار کنم.
😷 روزهای بعد وقتی برای حرم میرفتم سرو صورتم را با چفیه می بستم. چون دوربین های بقیع مرا شناسایی کرده بود و احتمال داشت بازداشت شوم.
😌 خلاصه اینکه آن سفر برای من بیاد ماندنی شد. اما در لحظات بررسی اعمال ماجرای درگیری در قبرستان بقیع را به من نشان دادند و گفتند: شما خالصانه و فقط به عشق مولا علی علیه السلام با آن مأمور درگیر شدی و کتف شما آسیب دید. برای همین ثواب جانبازی در رکاب مولا علی علیه السلام در نامه شما ثبت شده است.
📛 البته این ماجرا نباید دستاویزی برای برخورد با مأموربن دولت سعودی گردد.
♢ ادامه دارد...
📚 #کتاب_خوانی
🆔 @P_omkolsoum99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁
🎥 روزمان را با قرآن آغاز کنیم/ ترتیل صفحه ۷۰ قرآن کریم ( آیات ۱۵۴ تا ۱۵۷ سوره مبارکه آلعمران)
🍃🌹🍃
🌺 پیامبر (ص) میفرمایند: «لا یُعَذِّبُ اللهُ قَلبًا وَعَی القُرآنَ» خداوند قلبی را که قرآن را در خود جای داده باشد، عذاب نمیکند. (امالی طوسی ۱/۶)
🎙 استاد: مرحوم منشاوی
#روشنگری
#ثامن
🆔 @P_omkolsoum99
࿐᪥•❣﷽❣•᪥࿐
✨ #حدیث_روز
✍امام رضا (علیه السلام)⇩ :
↫🌺 هر که اندوه و مشکلی از مومنی برطرف کند، خدا روز قیامت قلب او را شاد می کند.
📕 [کافی، ج ٣، ص ٢۶٨]
🆔 @P_omkolsoum99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مکتب_سردار_کریمان
📜انتقاد شهید حاج قاسم سلیمانی از کم توجهی حوزه و دانشگاه به اندیشه امام و رهبری:
من خودم دانشجو بودم، اون چیزی که در دانشگاههای ما مطرح بود وصیت نامه امام به صورت داوطلبانه بود. بحث مقام معظم رهبری که بعید میدانم درسی در دانشگاههای ما وجود داشته باشد بسیار بعید می دانم.
🆔 @P_omkolsoum99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥پدر و مادرهای خود را فراموش نکنید
✍ #رهبر_انقلاب : پدرها و مادرهایتان را فراموش نکنید، یعنى یکى از چیزهایى که حتماً مقیّد باشید. یکى از چیزهایى که حضرت در دعاى شریف صحیفهى سجّادیّه دربارهى والدین از خداى متعال طلب میکنند، این است که توفیق بده من بعد از هر نمازى آنها را دعا کنم، یعنى این یکى از توفیقات الهى است.
🗓 ۱۳۹۴/۰۲/۲۱
🆔 @P_omkolsoum99
✅اندر حکایت دلار ۳۰هزاری و جو روانی و رسانه ای علیه دولت تازه کار
🔰 همان طور که کارشناسان خبره اقتصادی گفته اند بحث مهار قیمت #دلار ، نیاز به یک سری کارهای ریشه ای دارد که دولت هم اکنون در حال انجام آنهاست و بی تفاوت نیست، این بالارفتن این چندروزه قیمت ، یک جو روانی هست که مخالفین دولت راه انداخته اند و با سوء استفاده از دلال ها در حال ایجاد التهاب هستند .
مطمئن باشید تا چند ماه دیگر که دور هم نیست دولت قیمت دلار را مهار می کندو با ایجاد سیاست هایی که در دست دارد آن را پائین می آورد. در این شک نکنید
👈جو روانی بعد مذاکره همیشه بوده و هست ، مهم این هست که اسیر این جو ها نشویم .
⬅️⬅️ بدانید که برخی تجار بزرگ و صاحبان شرکت های تولیدی که با #دلار ارزان جنس خریدند بدون داشتن هیچ وجدان و شرف انسانی منتظر بالارفتن قیمت #دلار هستند تا سود های بیشتر کسب کنند و برای رسیدن به این منظور تا دلتان بخواهد پول های میلیاردی پخش می کنند و به رسانه های مجازی می دهند تا جو و التهاب ایجاد کنند تا قیمت ها به طور موقت بالا رود.
🌀 ما فقط از عزیزان انقلابی می خواهیم این موارد مهم را هم به یاد داشته باشند و به مردم عزیزی که سوال دارند بگویند ، مطمئن باشید دولت همانطور که در بحث #واکسن عالی عمل کرد و در دسترس همه قرار داد، همانطور که التهاب #مسکن را کنترل کرد، قیمت #دلار را هم کنترل می کند .
👈 دولت در همین 3 ماه نشان داد که در بحث اقتصادی حرفهایی برای گفتن دارد، ساده ترین و در دسترس ترین موردی که می توان به عنوان سند حرفمان بیاوریم پرداخت حقوق این 3 ماهه کارمندان و اداره دولت بود بدون هیچ قرضی از بانک مرکزی!
نکته ای که حتی وزرای دولت قبل هم به آقای #رئیسی گفتند که با وجود تورم و کسری بودجه ،نمی شود و محال است و...
اما دیدند و دیدیم که شد!
از هر اقتصاد دانی این را بپرسید قطعا به شما خواهد گفت از بزرگی این کار دولت ، پس این #دولت_انقلابی می تواند در بحث #دلار هم موفق باشد ، لطفا زمان دهید.
کمی به دولت زمان دهید ، باور کنید این دولت می تواند. شک نکنید
✍️ احسان عبادی
#ثامن
🆔 @P_omkolsoum99
⤴️⤴️⤴️
﷽
#سه_دقیقه_در_قیامت
#قسمت_پانزدهم
💠 شهید و شهادت
💯 در این سفر کوتاه بقیامت نگاه من به شهید و شهادت تغییر کرد. علت آن هم چند ماجرا بود:
یکی از معلمین و مربیان شهر ما در مسجد محله ما تلاش فوق العاده ای داشت که بچه ها را جذب مسجد و هیئت کند. او خالصانه فعالیت می کرد و در مسجدی شدن ما هم خیلی تأثیر داشت.
🚦این مرد خدا یکبار که با ماشین در حرکت بود از چراغ قرمز عبور کرد و سانحه ای شدید رخ داد و ایشان مرحوم شد.
🧐 من این بنده خدا را دیدم که در میان شهدا و هم درجه آنها بود! توانستم با او صحبت کنم. ایشان بخاطر اعمال خوبی که در مسجد و محل داشت و رعایت دستورات دین به مقام شهدا دست یافته بود. اما سوالی که در ذهن من بود تصادف او و عدم رعایت قانون و مرگش بود.
👤 ایشان به من گفت: من در پشت فرمان ماشین سکته کردم و از دنیا رفتم و سپس با ماشین مقابل بر خورد کردم. هیچ چیزی از صحنه تصادف دست من نبود.
⏺ در جایی دیگر یکی از دوستان پدرم که اوایل جنگ شهید شده بود و در گلزار شهدای شهرمان بخاک سپرده شده بود را دیدم. اما او خیلی گرفتار بود و اصلا در رتبه شهدا قرار نداشت! تعجب کردم. تشییع او را بیاد داشتم که در تابوت شهدا بود و ... اما چرا؟!
⚠️ خودش گفت: من برای جهاد به جبهه نرفتم من به دنبال کار کاسبی و خرید و فروش بودم که برای خرید جنس به مناطق مرزی رفتم که آنجا بمباران شد. بدن ما با شهدای رزمنده به شهر منتقل شد و فکر کردند من رزمنده ام و...
اما مهم ترین مطلبی که از شهدا دیدم مربوط به یکی از همسایگان ما بود. خوب بیاد داشتم که در دوره دبستان بیشتر شبها در مسجد محل، کلاس و جلسه قرآن و یا هیئت داشتیم. آخر شب وقتی به سمت منزل می آمدیم از یک کوچه باریک و تاریک عبور می کردیم. از همان بچگی شیطنت داشتم. با برخی بچه ها زنگ خانه مردم را میزدیم و سریع فرار میکردیم!
🌃 یک شب من دیرتر از بقیه دوستانم از مسجد راه افتادم. وسط همان کوچه بودم که دیدم رفقای من که زودتر از کوچه رد شدند یک چسب را به زنگ یک خانه چسبانیدند! صدای زنگ قطع نمیشد. یکباره پسر صاحبخانه که از بسیجیان مسجد محل بود بیرون آمد. چسب را از روی زنگ جدا کرد و نگاهش به من افتاد.
👂او شنیده بود که من قبلا از این کارها کرده ام، برای همین جلو آمد و مچ دستم را گرفت و گفت : باید به پدرت بگم چیکار میکنی! هرچی اصرار کردم که من نبودم و... بی فایده بود. او مرا به مقابل منزلمان برد و پدرم را صدا زد. آن شب همسایه ما عروسی داشت توی خیابان و جلو منزل ما شلوغ بود. پدرم وقتی این مطلب را شنید خیلی عصبانی شد و جلوی چشم همه حسابی مرا کتک زد. این جوان بسیجی که در اینجا قضاوت اشتباهی داشت چند سال بعد و در روزهای پایانی دفاع مقدس به شهادت رسید. این ماجرا و کتک خوردن به ناحق من در نامه اعمال نوشته شده بود. به جوان پشت میز گفتم: من چطور باید حقم را از آن شهید بگیرم؟ او در مورد من خیلی زود قضاوت کرد. او گفت: لازم نیست که آن شهید به اینجا بیاید. من اجازه دارم آنقدر از گناهان تو ببخشم تا از آن شهید راضی شوی.
بعد یکباره دیدم که صفحات نامه اعمال من ورق خورد! گناهان هر صفحه پاک می شد و اعمال خوب آن باقی می ماند.
😇 خیلی خوشحال شدم. ذوق زده بودم. حدود یکی دو سال از اعمال من اینطور طی شد. جوان پشت میز گفت: راضی شدی؟ گفتم : بله؛ عالیه!
🙁 البته بعدها پشیمان شدم. چرا نگذاشتم تمام اعمال بدم را پاک کند؟!
اما باز بد نبود همان لحظه دیدم آن شهید آمد و سلام و روبوسی کرد. خیلی از دیدنش خوشحال شدم. گفت با اینکه لازم نبود اما گفتم بیایم و از شما حلالیت بطلبم. هر چند شما هم بخاطر کارهای گذشته در آن ماجرا بی تقصیر نبودی.
♢ ادامه دارد...
📚 #کتاب_خوانی
🆔 @P_omkolsoum99
هدایت شده از خادمین شھدا🇵🇸خواهران
💠 ۶ روز دیگر...
🔺 تا ثبت نام سراسری خادم الشهدا
♦️۲۰ لغایت ۲۷ آذرماه ۱۴۰۰
🔰 ثبت نام فقط از طریق پایگاه اینترنتی:
🌐 khademin.koolebar.ir
♦️ از بین دوستان و آشنایان،کسانی که در دوره های قبلی موفق به ثبت نام نشده اند، حتما اطلاع رسانی کنید!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁
🎥 روزمان را با قرآن آغاز کنیم/ ترتیل صفحه ۷۱ قرآن کریم ( آیات ۱۵۸ تا ۱۶۵ سوره مبارکه آلعمران)
🍃🌹🍃
🌺 امام صادق (ع) میفرمایند: «مَن قَرَأَالقُرآنَ وَ هُوَ شابٌّ مُؤمِنٌ ، اِختَلَطَ القُرآنُ بِلَحمِهِ وَ دَمِهِ» هر جوان مؤمنی که قرآن بخواند، قرآن با گوشت و خونش آمیخته گردد. (اصول کافی ۲/۶۰۳)
🎙 استاد: مرحوم منشاوی
#روشنگری
#ثامن
🆔 @P_omkolsoum99
࿐᪥•❣﷽❣•᪥࿐
✨ #حدیث_روز
✍امام صادق (علیه السلام)⇩ :
↫🌺 هر كه نگران رسيدن بلايى به خود باشد و پيش از رسيدن بلا دعا كند ، خداوند عزّ وجل هرگز آن بلا را به او نرساند .👌✔️
📚 {بحار الأنوار ج۹۰ ص۳۸۱}
🆔 @P_omkolsoum99
#مکتب_سردار_کریمان
📜سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی:
اگر کسی صدای رهبر خود را نشنود به طور یقین صدای امام زمانِ (عج) خود را هم نمیشنود. و امروز خط قرمز باید توجه تمام و اطاعت از ولی خود، رهبریِ نظام باشد.
🆔 @P_omkolsoum99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دلیل سخت شدن زندگی
🎙#استاد_عالی
┄┅═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧═┅┄
🆔 @P_omkolsoum99
ما وارث بیش از ۲۰۰سال تحقیر،مصرف زدگی و خودباختگی هستیم .
وای بر ما اگر تاریخ غمبار کشورمان را عبرت حال و آینده خود نکنیم.
#ثامن
🆔 @P_omkolsoum99
⤴️⤴️⤴️
﷽
#قسمت_شانزدهم
#سه_دقیقه_در_قیامت
💠 حق الناس و حق النفس
👨💻 از وقتی مشغول بکار شدم حساب سال داشتم. یعنی همه ساله اضافه در آمدهای خودم را مشخص میکردم و یک پنجم آن را به عنوان خمس پرداخت میکردم. با اینکه روحانیون خوبی در محل داشتیم اما یکی از دوستانم گفت: یک پیرمرد روحانی در محل ما هست. بیا و خمس مالت را به ایشان بده و رسیدش را بگیر.
🔸 در زمینه خمس خیلی احتیاط میکردم. خیلی مراقب بودم که چیزی از قلم نیفتد. من از اواسط دهه هفتاد، مقلد رهبری معظم انقلاب شدم.
🗓 یادم هست آن سال، خمس من به بیست هزار تومن رسید. یکی از همان سالها، وقتی خمس را پرداخت کردم به آن پیرمرد تاکید کردم که رسید دفتر رهبری را برایم بیاورد.
📆 هفته بعد وقتی رسید خمس را آورد با تعجب دیدم که رسید دفتر آیت الله... است!
گفتم: این رسید چیه؟اشتباه نشده!؟ من به شما تأکید کردم مقلد رهبری هستم. او هم گفت: فرقی نداره...
😡 با عصبانیت با او برخورد کردم و گفتم: باید رسید دفتر رهبری را برایم بیاوری. من به شما تأکید کردم که مقلد رهبری هستم و می خواهم خمس من به دفتر ایشان برسد. او هم هفته بعد یک رسید بدون مهر برایم آورد که نفهمیدم صحیح است یا نه! از سال بعد هم خمس خودم را مستقیم به حساب اعلام شده توسط دفتر رهبری واریز میکردم. یکی دو سال بعد خبردار شدم این پیرمرد روحانی از دنیا رفت.
😕 من بعدها متوجه شدم که این شخص خمس چند نفر دیگر را هم به همین صورت جابجا کرده! در آن زمان که مشغول حساب و کتاب اعمال بودم یکباره همین پیرمرد را دیدم خیلی اوضاع آشفته ای داشت.
😰 در زمینه حق الناس به خیلی ها بدهکار و گرفتار بود. بیشترین گرفتاری او به بحث خمس بر می گشت. برخی آدمهای عادی وضعیت بهتری از این شخص داشتند! پیرمرد پیش من آمد و تقاضا کرد حلالش کنم اما اینقدر اوضاع او مشکل داشت که با رضایت من چیزی تغییر نمیکرد. من هم قبول نکردم.
☣ در اینجا بود که جوان پشت میز به من گفت: اینهایی که میبینی این کسانی که از شما حلالیت میطلبند یا شما از آنها حلالیت میطلبی کسانی هستند که از دنیا رفته اند. حساب آنها که هنوز در دنیا هستند مانده تا زمانی که آنها هم به برزخ وارد شوند.
🗒 حساب و کتاب شما با آنها که زنده اند بعد از مرگشان انجام می شود. بعد دوباره در زمینه حق الناس با من صحبت کرد و گفت: وای بحال افرادی که سالها عبادت کرده اند اما حق الناس را مراعات نکردند. اما این را هم بدان:
✍ اگر کسی در زمینه حق الناس به شما بدهکار بود و او را در دنیا ببخشی ده برابر آن در نامه عملت ثبت می شود. اما اگر به برزخ کشیده شود همان مقدار خواهد بود.
🚫 اما یکی از مواردی که مردم نسبتاً به آن دقت کمتری دارند، حق الله است. میگویند دست خداست و ان شاءالله خداوند از تقصیرات ما میگذرد. حق الناس هم که مشخص است. اما در مورد حق النفس یعنی حق بدن تقریبا حساسیتی بین مردم دیده نمی شود! گویی حق بدن را هم خدا بخشیده!
‼️ اما در آن لحظات وانفسا مورد را در پرونده ام دیدم که مربوط به حق بدن (حق النفس) می شد. در روزگار جوانی با رفقا و بچه های محل برای تفریح به یکی از باغ های اطراف شهر رفتیم کسی که ما را دعوت کرده بود قلیان را آماده کرد و با یک بسته سیگار به سمت ما آمد.
🚬 سیگارها را یکی یکی روشن کرد و دست رفقا میداد. من هم در خانه ای بزرگ شده بودم که پدرم سیگاری بود اما از سیگار نفرت داشتم. آن روز با وجود کراهت، اما برای اینکه انگشت نما نشوم سیگار را از دست آن آقا گرفتم و شروع به کشیدن کردم!
😖 حالم خیلی بد شد خیلی سرفه کردم. انگار تنگی نفس گرفته بودم. بعد از آن هیچوقت دیگر سراغ قلیان و سیگار نرفتم. اما در آن وانفسا این صحنه را به من نشان دادند و گفتند: تو که میدانستی سیگار ضرر دارد چرا همان یکبار را کشیدی؟ تو حق النفس را رعایت نکردی و باید جواب بدهی. همین باعث گرفتاریم شد.
🙄 در آنجا برخی افراد را دیدم که انسانهای مذهبی و خوبی بودند. بسیاری از احکام دین را رعایت کرده بودند، اما به حق النفس اهمیت نداده بودند. آنها بخاطر سیگار و قلیان به بیماری زودرس و مرگ زودرس دچار شده بودند و در آن شرایط بخاطر ضرر به بدن گرفتار بودند.
♢ ادامه دارد...
📚 #کتاب_خوانی
🆔 @P_omkolsoum99