eitaa logo
کانال پاتـــــوق دوستـــــان
2.5هزار دنبال‌کننده
119.4هزار عکس
84.9هزار ویدیو
263 فایل
سلام وعرض ادب واحترام خدمت شما سروران وبزرگواران کانال پاتوق بهترین جملات زیبا, مذهبی , واشعار وبهترین جملات ناب لینک کانال @Patoghedoostanha
مشاهده در ایتا
دانلود
واحد اندازه گیری انسانیت دست هایی است که گرفتیم گره های است که از مشکلات دیگران بازکردیم دلهایی که به دست آوردیم و اشکهایی که به لبخند نشاندیم... @Patoghedoostanha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آهنگ پسر ❤️❤️❤️ تقدیم به همه پسردارها به مناسبت به اقاپسرها هم تبریک میگیم@Patoghedoostanha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه دلگیری از دنیا، خداهست شدی دلواپس فردا، خداهست توکل بر خدا کن هر کجایی توباشی باغمت تنها، خداهست @Patoghedoostanha
. بعضی از آدم ها مثل گل نرگسند که با نگاه کردن به آنها، تمام وجودت سرشار از آرامش می شود... تو از همان بعضی ها هستی @Patoghedoostanha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨مهربان معبودم 💫شب خود و دوستانم را ✨به تو میسپارم 💫آرزوهایم زیاد است ✨اما ناب ترین آرزویم 💫نعمت سلامتیست ✨برای همه ی عزیزانم 💫ان شاءالله همیشه ✨سلامت و شاداب باشید🙏 💫 شبتون بخیر دوستان @Patoghedoostanha
💠♥️💠 ♥️💠 💠 بابا به پهناي صورت میخندد. :_بیا بریم،تعریف کن ببینم گُل کاشتی یا نه؟ پس حدسم درست بود،او نیامده...مامان،حتی اینجا هم نیامده.. بعد از مهمانی سال تحویل،من خودم را درگیر درس کردم و حتی از خیر امامزاده رفتن گذشتم،تا مجبور نشوم به باج دادن. مامان هم از همان روز،قهر کرد. رابطه ي بینمان،سرد بود؛سردتر شد... بغضم را قورت میدهم و به بابا لبخند میزنم. مامان نیست،وگرنه بابا،اینقدر بی واهمه مهربان نمیشد. با هم به طرف ماشین میرویم،حس سبکی دارم،حس رهایی،حس آزاد شدن از بندي به نام کنکور... بابا با خنده میگوید: خب بالاخره به مردم بگیم دخترمون چی کاره میخواد بشه.. لبخند به لبم میدود،تصمیمم را سرجلسه گرفتم. :_وکیل،خانم وکیل.. ೆ صداي موبایلم میآید،بدون اینکه چشمانم را باز کنم،با دست به دنبالش میگردم. برش میدارم و با گوشه ي چشم اسم فاطمه را میبینم. جواب میدهم:_الو،جانمـ فاطمه؟ صداي پر از شادي اش در گوشم میپیچد :+سلام علیکم خانم،بابا تو هنوز دل نکندي از اون رختخواب؟؟ :_باور کن تازه چشمام گرم شده بود،هنوز بدنم عادت داره ساعت شش نشده پاشم،چه خبره حالا کبکت خروس میخونه؟ :+اولا که ساعت ده صبحه،از ساعت شش تا الآن چهار ساعت وقت هست،تو میگی تازه چشمات گرم شده بود؟ بعدم بیا بریم بشر یه دوري بزنیم از آزادي مون لذت ببریم. :_باشه،کجا بیام؟ :+بیا خونه ي ما،راستی اشکالی نداره که فرشته ام باهامون باشه :_معلومه که نه،چه بهتر،فقط من قبلش باید یه سر تا مسجد برم :+باشه پس میبینمت زود بیا،خدافظ :_خداحافظ بلند میشوم،لباس مرتب میپوشم و راهی خانه ي فاطمه میشوم. مامان بازهم خانه نیست... سر خیابان چادرم را سر میکنم و راه میافتم . به مسجد میرسم،باز همان حال معنوي به سراغم میآید،دلم میخواهد پرواز کنم.. ولی وقت ندارم الآن داخل مسجد بشوم. جلوي درپسربچه اي پنج،شش ساله ایستاده،به طرفش میروم. :_سلام گل پسر به طرفم برمیگردد :+سلام خانم،من آقاعلی ام،گل پسر نیستم که.. :_عزیزدلم کنارش روي سکوي مسجد مینشینم و کیفم را در جست و جوي چیزي که بتواند این جوانمرد را خوشحال کند،میگردم. در همان حال میگویم :_علی آقا شما مشدي رو میشناسی؟ :+بله که میشناسم :_زحمت میکشی بري صداش کنی؟ :+چشم بالاخره پیدا کردم،حاصل کاوش میشود یک آبنبات. به طرفش میگیرم، :_بفرمایید علی آقا،این مال شماست.. نگاهی به آبنبات و نگاهی به صورت من میاندازد،تردید از چشمانش میبارد. :+نه،مامانم گفته از غریبه ها چیزي نگیرم. 💠 ♥️💠 💠♥️💠
کانال پاتـــــوق دوستـــــان
💠♥️💠 ♥️💠 💠 #part63 بابا به پهناي صورت میخندد. :_بیا بریم،تعریف کن ببینم گُل کاشتی یا نه؟ پس حدسم
💠♥️💠 ♥️💠 💠 صدایی از ورودي مسجد میآید:بگیر علی جان، ایشون غریبه نیستن. علی بلند میشود:دایی،مامان بزرگ همه جا رو دنبالتون گشت. بلند میشوم،سید جواد است. سرم را پایین میاندازم _:سلام :+سلام علی میگوید:خب دایی من میرم خونه شمام بیا.. و از کنار سیدجواد رد میشود،سید از شانه اش میگیرد:ولی فکر کنم قرار بود یه کاري کنی و به من اشاره میکند،علی انگار تازه یادش آمده میگوید:واي الآن مشدي رو صدا میکنم. و به طرف مسجد میدود . سید جواد میخندد و سر تکان میدهد :+عشقِ داییشه ناخودآگاه لبخند میزنم :_خدا حفظش کنه میگوید :+راستش به بچه ها سپرده بودم اگه شما رو دیدن، عوض من حلالیت بگیرن،شکر خدا خودتون رو دیدم. خوبی،بدي دیدین حلال کنین:_اختیار دارین،من جز خوبیندیدم. شما لطف بزرگی در حق من انجام دادین،یعنی من مدیون شمام. :+نفرمایین،انجام وظیفه بوده :_دوباره به سلامتی میرید عراق؟ :+نه،راستش...راستش میرم سوریه.. سرم را بالا میآورم،نگاهش به زمین است و لبخند،حاکم لبهایش... میخواهم چیزي بگویم که صداي مشدي میآید: به به،باباجان خوش اومدي،عقر بخیر :_سلام مشدي،شرمنده این چندوقت درگیر درس بودم. مِن بعد بیشتر میام ان شاءاللّه.. و بسته را از زیر جادرم بیرون میآورم:بفرمایید مشدي،این مال شماست. :+این چیه دخترم؟ :_کلاهه مشدي،کلاه حصیري. گفتم این روزا تو گرما اینو بذارید سرتون،آفتاب به پوست و چشمتون آسیب نزنه.. :+دستت درد نکنه دخترم،زحمت کشیدي باباجان. کسی از داخل صدایش میزند:مشدي مشدي باز تشکر میکند:ممنون دخترم،من برم تو یاعلی باباجانمشدي میرود و علی خودش را به سیدجواد میچسباند،در حالی که آبنبات را گوشه ي لپش گذاشته. خودش را لوس میکند:دایی برام بستنی میخري؟ سید موهایش را بهم میریزد:وروجک فعلا اونو تموم کن بعد.. به طرف من برمیگردد :+راستی مادر،پنجشنبه این هفته ختم انعام دارن،تو مسجد. گفته بودن به شمام بگم تشریف بیارین. تعجب میکنم _:مادر شما؟آخه منو که... :+بله ذکر خیرتون رو از خانماي مسجد شنیدن. :_آها،باشه چشم،قبول باشه :+سلامت باشید سید سرش را بلند میکند و به آن طرف خیابان چشم میدوزد :+اون آقا با شما کار دارن؟؟ سرم را برمیگردانم،یک ماشین شاسی بلند آخرین سیستم،آن طرف خیابان ایستاده ،شیشه هاي دودي اش اجازه نمیدهد،خوب ببینم اما انگار کسی داخلش برایم دست تکان میدهد. میگویم:فکر نمیکنم...راننده اش پیاده میشود،تازه میشناسمش... بلند داد میزند:نیکی و دست تکان میدهد. سید با تردید میپرسد:اگه مزاحمه... نفسم را با صدا بیرون میدهم:نه آشناست چشمانم را میبندم،نفس عمیق میکشم و چند قدم جلو میروم. یادم میآید خداحافظی نکرده ام. برمیگردم. سید جواد مات و مبهوت مانده. :_من برم دیگه بااجازه تون،سلام منو به حاج خانم برسونین. +:به سلامت،بزرگواري تون رو میرسونم. برمیگردم و به آن طرف خیابان میروم. چادرم را از دو طرف آنقدر محکم کشیده ام که حس میکنم به پوست سرم چسبیده. به ماشین که میرسم،آرام میگویم:اینجا چیکار میکنی؟ فریبرز،به ماشین اشاره میکند:سوار شو :_میگم اینجا چی کار میکنی؟ :+منم گفتم سوار شو،زود باش نیکی بدو :_چی شده؟ لحنش نگرانم میکند. ناچار سوار میشوم. فریبرز هم مینشیند. ماشین را روشن میکند و با سرعت به راه میافتد. 💠 ♥️💠 💠♥️💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
# باهم زمزمه کنیم دعای عهد را اللهم رب نور العظیم و رب الکرسی الرفیع و رب بحر المسجور التماس دعا🙏 @Patoghedoostanha
❣ اے یوسف گم گشتهٔ غایب ز نظرها جان بر لب عشاق رسیدسٺ ڪجایی باز آے و نظر ڪن بہ من خستهٔ بیمار جانم بہ فدایٺ ڪه طبیب دل مایی 💚 @Patoghedoostanha
✋❤️ ای دیدنت بهانه ترین خواهش دلم فڪری بڪن برای من و آتش دلم دست ادب به سینه ی بیتاب میزنم صبحت بخیر حضرت آرامش دلم السلام علیک یا ابا عبدالله علیه السلام❤️ @Patoghedoostanha
📃آیه ای از کلام نور 🦋«إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ» 🌺🌿پرهیزگاران هنگامى که گرفتار وسوسه هاى شیطان شوند؛ به یاد (خدا و پاداش و کیفر او) مى افتند. و (در پرتو یاد او، راه حق را مى بینند و) در این هنگام بینا مى شوند. (سوره مبارکه اعراف/ آیه ۲۰۱) @Patoghedoostanha
📜کلام مولا امیرالمومنین علی علیه السلام 🔔 نکوهش گفتار بی‌جا 🌸لِبَعْضِ مُخَاطِبِيهِ وَ قَدْ تَكَلَّمَ بِكَلِمَة يُسْتَصْغَرُ مِثْلُهُ عَنْ قَوْلِ مِثْلِهَا: لَقَدْ طِرْتَ شَكِيراً، وَ هَدَرْتَ سَقْباً. 💠(شخصى در حضور امام سخنى بزرگتر از شأن خود گفت، فرمود:) پر در نياورده پرواز كردى، و در خردسالى آواز بزرگان سر دادى. 📚نهج البلاغه حکمت ۴۰۲ @Patoghedoostanha
امام صادق علیه السلام: خوشبخت، كسى است كه براى نفس خود خلوت و فراغتى يابد و به كار اصلاح آن پردازد السَّعيدُ مَن وَجَدَ في نفسِهِ خَلوَةً يَشغَلُ بها بحارالأنوار جلد78 صفحه203 @Patoghedoostanha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺شروع هفته تون گلبارون 🍀روزتون پراز لطف خدا 🌺روزتون پراز لبخند 🍀روزتون پراز امید 🌺روزتون پراز موفقیت 🍀روزتون پراز پیشرفت 🌺روزتون پراز مهربانی 🍀شنبه تون عالی 🌺و در پناه خداوند @Patoghedoostanha
🌸اول هفته تون عالی 🌿الهی حال دلتون خوب 🌸رزق و روزی تون افزون 🌿و ساز زندگیتون 🌸کوک کوک باشـه ✨خـدایا ... 🌸برای دوستانم رقم بزن 🌿یک هفتـه حال خوب 🌸یک هفتـه آرامش 🌿یک هفتـه سلامتی 🌸یک هفتـه شادی و 🌿یک هفتـه خیر و برکت @Patoghedoostanha
📆تقویم روز امروز شنبه 🌞۷ تیر ۱۳۹۹............۱۳۹۹/۴/۷ 🌙۵ ذیقعده ۱۴۴۱.......۱۴۴۱/۱۱/۵ 🌲۲۷ژوئن ۲۰۲۰........ ۲۰۲۰/۶/۲۷ 📿ذکر روز یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه @Patoghedoostanha
هر آنچه در این عالم اتفاق می افتد، چه حکمت آن را دریابید یا نه؛ برای خیری والاتر است... هر چند آن خیر به سادگی برایت قابل تشخیص نباشد✨ آرزوهایت شاید سال ها طول بکشد✨ شاید هم یک روز ولی چیزی که خواست خداوند پشتش باشد همواره راهش را به زندگی ات پیدا میکند✨ @Patoghedoostanha
روز خود را معطر می کنیم به عطر دل نشین صلوات بر محمد و آل محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) اَللّٰهُــمَّ صَلِّ عَلی ٰمُحَمَّدٍ وَّ آلِ محمد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌸 ✨ در پناه حضرت محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) و خاندان پاکش روزتون پربرکت ✨ @Patoghedoostanha
✨ 🌹 اسرار وضو 🌹 ✍آیت الله جوادی آملی: معنای وضو گرفتن - شستن صورت و دست‏ها و مسح سر و پاها در وضو، رازی دارد: شستن صورت در وضو یعنی خدایا هر گناهی که با این صورت انجام دادم آن را شست‏و شو می‏کنم که با صورت پاک به جانب تو عبادت کنم و با پیشانی پاک سر بر خاک بگذارم . شستن دست‏ها در وضو یعنی خدایا از گناه دست‏شستم، و گناهانی را که با دستم مرتکب شده‏ام، دستم را تطهیر می‏کنم . مسح سر در وضو یعنی خدایا از هر خیال باطل و هوس خام که در سر پرورانده‏ام سرم را تطهیر می‏کنم و آن خیال‏های باطل را از سر به دور می‏اندازم . مسح پا یعنی خدایا من از جای بد رفتن پا می‏کشم و این پا را از هر گناهی که با آن انجام داده‏ام تطهیر می‏کنم . اگر کسی بخواهد نام مبارک حق تعالی را بر زبان آورد، باید دهان را تطهیر کند . مگر می‏شود انسان با دهان ناشسته نام خدا را ببرد، باید دهان را با آب مضمضه کند و بشوید . این گوشه‏ ای از اسرار وضو گرفتن است . اگر ما می‏بینیم از نماز و عبادت لذت نمی‏بریم برای آن است که به این اسرار آشنا نیستیم . آنها که از عبادت لذت می‏برند چیزی را به این عبادت تبدیل و تعویض نمی‏کنند @Patoghedoostanha
یــہ نـفــــر بهـش گفــت: آخـــہ تـو ایـن گــرمـا،،، بـا ایـن چـادر مـشڪے! چطــورے میتـونے طـاقت بیـارے؟! گفـت: شنیــدم آتیـــش جهــنم خیـلے گـرمتره✌️ @Patoghedoostanha |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃💙🎼📹 کلیپ انیمیشنی زیبایی از دل بستن بخدا و حکمت و بزرگیش😍. 🍃🌸حال خوبتون رو با داشتن روحیه و نشاط به دیگران هم‌منتقل کنین 😍. @Patoghedoostanha
🔴 آموزش سادۀ پدرانه پسر: من تصمیم دارم کنم! پدر: بگو میخوام!😳 پسر: برای چی آخه؟؟ پدر: از من کن! پسر: اشکال نداره اما دلیلشو میشه بدونم؟؟ پدر: بگو ببخشید! پسر خندید و گفت: کاش علتشو میگفتید! پدر: بگو با شماست و منو ببخش! پسر: پدر منو ببخش معذرت میخواهم! پدر: الان آماده هستی! پسر: چرا؟؟😳 پدر: هر موقع یاد گرفتی در زندگی بدون هیچ دلیلی عذرخواهی کنی آماده ازدواج هستی! 💠 زندگی مشترک، نیست تا دنبال استدلال و برای عذرخواهی باشی بلکه کلبه‌‌ای پر از صفا، صمیمیت، رفاقت و است. @Patoghedoostanha