eitaa logo
کانال پاتـــــوق دوستـــــان
2.4هزار دنبال‌کننده
118.8هزار عکس
84.3هزار ویدیو
262 فایل
سلام وعرض ادب واحترام خدمت شما سروران وبزرگواران کانال پاتوق بهترین جملات زیبا, مذهبی , واشعار وبهترین جملات ناب لینک کانال @Patoghedoostanha
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ‌ 🌸سحر دهم .... ✏️فردا دومین جمعه رمضان است! و ما، باز هم بی تو شب زنده داری می کنیم یوسف فاطمه!!. می بــینی ؛ درد یتیمی، به قلبمان هیــچ تلنگری نزده! و دربدری های صبح و شبت، یک ساعت نیز،، از آرامشمان را سلب نکرده است! ❄️می بــینی؛ به نمازی دلخوش کردیم و روزه ای! دریـــغ که اگر دستمان به تو نرسد، هیچ عبادتی، راهمان را به بهشت باز نکرده است! دریغ که اگر درد نداشتنت، به استخوانمان نرسد، نه نمازمان پروازمان میدهد، و نه روزه های روزهای بهاری مان! ❄️یوسف فاطمه.... قصه غصه های تو را، هــزار بار شنیدیم و یک بار هم زلیخایی زار نزدیم. می بــینی؛ هنوز، زنجیرهای زمین، در قلبمان، از تو محبوب ترند!😭 ❄️سحر است... دعا میکنی..ـ می دانم! دعا کن، قلبمان برایت درد بگیرد! دعا کن...دستهایمان، از قنوت گرفتن برای تو ، درد بگیرند! دعا کن ... دعایمان، بوی درد بگیرد؛ درد انتظار.... درد عاشقی... درد دویدن برای لحظه درآغوش کشیدنت! فقط همین درد؛ درمان همه دردهای ماست! 👈سحر دهم را، بدنبال درد انتظار، قنوت گرفته ايم !🤲 ما دعا می کنیـــم؛ آمینش با تــو.... ❣ 🌴💎🌹💎🌴
‍ ‌ 🌸سحر سیزدهم.... ✍ ضیافتت، به نیمه اش، نزدیک می شود. و ما، غرق در بوسه های مداوم توییم. ❄️نميدانم چقدر مهمان خوبی بوده ايم؟ اما، به لبخند های بی همتایت قسم؛ تو شاهکارترین میزبان عالمی! ❄️چنان ندیده، میخری؛ که گویی میان ما و تو، هیــچ نقطه تاریکی، جلوه نکرده است. ❄️شرمنده چشمان توام؛ دلبرم اذن مناجات که می دهی، با خودم می اندیشم، چرا باز هم، برویم آغوش گشوده است؟ 👈من بارها این سوال را با خودم تکرار کرده ام؛ مگر چقدر می توان، ندید گرفت... مگر چقدر می توان، بخشید... مگر چقدر می توان، ندیده خرید؟ ❣نام "ستار "، تو، حِصنِ حَصینِ من است...خدا و عقل ناچیز من هنوز، از ستاریتِ تو، انگشت به دهان مانده است! ❄️ندید گرفتن هايت، چنان مرا دلباخته ات کرده، که تصور جاماندن از آغوشت نیز، نابودم می کند. ❄️این رمضان، برای سرکشیدن اسم های تو، سحرخيز شده ام. مرا به خودت، شبیه می کنی، دلبر رعنا قد من؟ ❄️قنوت امشبم، بال درآورده است؛ به نام نامی "ستار" تو.... ❣مــرا، مثل خودت...به "ندیدن" عادت بده...؛ یا ستّارُ.... یا ستّارُ.... یا ستّار..... 🌴💎🌹💎🌴
‍ ‌ 🌸سحر هفدهم..... ✍ تنها از یک "قلب بیمار"، گم کردن ردپای تو، انتظار می رود. بیماری دلم، یک سو... و گم کردن های مکرر تو، از سوی دیگر... تمام حجم دلم را، به درد، آلوده کرده است. ❄️هر دم که نگاهم، از آسمان کنده می شود. چاره ای ندارد،جز آنکه، بر پهنای وجود خاکی ام، سایه بیندازد. و آنوقت، من بجای روی ماه تو... فقط سایه ای از خودم را می بینم، که دائماً بر گستره دلم، سنگینی می کند! ❄️سنگین شده ام.... دلبرم اصلا دیگر دلی برایم نمانده، که تو دلبرش باشی... و این سنگینی، شرح حال دل بیماریست، که چشمانش، تو را از خاطر برده اند. ❄️تا چشمانم، به خودم، می افتند... به چشم بر هم زدنی،تو را گم می کنم. و تازه میفهمم، که فاصله مــن تا تــو فقط همیــن یک قدم است؛ خودِ خودِ خودم! ✨پا روی خودم که بگذارم... بی پرده تو را در آغوش خواهم کشید. 💢سحر هفدهم... عجیب از بوی طبابت تو، پر شده است. میدانی..!؟ انقدر دلم را قرص کرده ای، که هرگاه دلم بیمار می شود، هراسی از آن، مرا احاطه نمی کند. زیرا به اعجاز سرانگشتانِ طبیبم، ایمان دارم. ❄️امشب، کتاب نسخه های تو را باز می کنم. تا نسخه ای برای درد دلم پیدا کنم. اما، یادم می آید؛ تمام سطر سطرِ نسخه های تو... شفاي سینه های بیماریست که بدنبال نور، سَرَک می کشند. طبیب من... درد دلــ💔ـم را... سـامـان می دهی؟ 🌴💎🌹💎🌴
‍ ‌ 🌸سحر نوزدهم... ✍ برای رفتن... چقــــدر بی تابی؟ از لحظه ای که سیاهی، یَقِـــه ی آسمان را گرفته است ، چند بار نگاهت را به بالا دوخته ای؟ منتظر کدام اشــــاره ای؟ ❄️دل دل میکنـــم، بی خیالِ رفتن شوی... با رفتن تــو، فقط زینب، نیست؛ که زمین می خورد! که تمـام فرزندانت، تا قیامت، به خاک می افتند! ❄️نــــرو ... دردِ نداشتنت ، سلولهای قلب مرا، از هم باز میکند. وقارِ حیدری ات، حتی اجازه پلک زدن را هم، از من ، ربوده است. تو می روی....و تمامِ چشم مرا، با خودت میبری! تو میروی ، تا با یک ضــربــه، رستگار شوی. اما من با همان یک ضربه، به غربتی هزار ساله، مبتلا می شوم. ❄️تکرار هر رمضان، تکرار از دست دادن قدم های سنگینی است، که راه نَفَس های مرا ، مسدود می کند. همان قدم هايی که سنگ و کلوخِ خیابان نیز، از رفتنــش، به درد آمده اند. هنوز هم ، درد امشب زینب، چون آتشفشانی مذاب، در میان قلبمان می جوشد. من یقین دارم...؛ تا لحظه دیدارت، هیــچ مرهمی، این انفجار مداوم را خاموش نخواهد کرد. 💢تمام رازِ زمیـــن؛ تویی علــی! و خداوند، لیلةالقدرش را نیز، با تــو هماهنگ کرده است. و این؛ شرافتیست، که، جان مرا در تحمل این درد، تسکین داده است. ❄️می روی.... چاره ای نیست جان دلم! اما به جان بی نظیرت قسم؛ من به اعتبار تو ، در زمین راه می روم. و به اتصالِ تــو ، راه آسمان را ، طی می کنم. ✨دستان خالی مــرا، تا آخر بازار دنیا....رها مکن. شلوغی اش، مرا نابود خواهد کرد! 🌴💎🏴🌹🏴💎🌴
🌸سحر بیستم... فقط... ده ضیافت دیگر، تا جمع شدن خوان رحمتت باقی مانده است. و من هنوز، جامانده ترین مسافر پرواز رمضانم! ناله های الغوث الغوث مرا شنیده ای.... و اگر اذن تو یاریم کنــد، باز هم خواهی شنید.❄️من از "خودم"، عجیــب به تنگ آمده ام، که اینگونه دستانم را، مضطرانه بالا گرفته ام. آنقدر، منيت هايم، زمین گیرم کرده اند، که صد بار فریاد الغوث الغوث سر داده ام. ❄️من آتشـ🔥ــی به سوزانندگی خودم، سراغ ندارم؛خدا هر الغوث من، استغاثه به فریادرسی است، که تنها قدرت رها کننده من، از حصار منيت هایم است. ❄️باز هم می آیم دلبرم. و تو را به "خودت" قسم می دهم ؛ تا مرا از "خودم" برهانی. بِــکَ یا اللّـه.... آیا مرا در زمره آزاد شدگان از نفسم، قرار می دهی؟ وعده فردا شبمان، هراس به دلم افکنده است؛ می ترسم از چشمانی که گناه، خشکشان کرده است! می ترسم از دستانی که غرور... فقر را، از لابلاي سرانگشتانش، دزدیده است! می ترسم از قلبی که نجاسات نَفْسَم، بال پروازش را شکسته است. ❄️به فریاد دلم برس... من جز تو، فریادرسی سراغ ندارم. نام محبوب ترین بندگانت را پیشکش کرده ام، شاید به اعتبار هیبتشان، مرا نیز، به پروازی بلند، مفتخر کنی! ✨ترس دلم را بریز... همیشه مرا به هر بهانه ای بخشیده ای! من سالهاست که جز بخشــش، خاطره ای از تو، به یادم ندارم 🤲دستانم را بالا گرفته ام، مرا از میان لجن زار منيت هايم، بیرون می کشی؟ 🌴💎🏴💎🌴
🍃بهشت آسمان اگر در آغوشم بیاید بی تو هیچ حسّی نمی‌دهد به من. آسمان، بی‌تو صفحه‌ای پُر از خار است هر چه قدر بیشتر در آغوشم جا بگیرد زخم‌های بیشتری بر می‌دارد تنم. جنگل اگر در آغوشم بیاید بی تو هیچ حسّی نمی‌دهد به من. جنگل، بی‌تو کویری تفتیده است. هر چه قدر بیشتر در آغوشم جا بگیرد بیشتر می‌سوزاند تنم را. کوه اگر در آغوشم بیاید بی تو هیچ حسّی نمی‌دهد به من. کوه ، بی تو قلّه ندارد، درّه‌ای عمیق است. هر چه قدر بیشتر در آغوشم جا بگیرد بیشتر به ساقط می‌کنم تنم را. دریا اگر در آغوشم بیاید بی تو هیچ حسّی نمی‌دهد به من. دریا، بی تو دیگ آبی جوشان است. هر چه قدر بیشتر در آغوشم جا بگیرد بیشتر تاول تاول می‌کند تنم را. بهشت اگر در آغوشم بیاید بی تو هیچ حسّی نمی‌دهد به من. بهشت، بی تو جهنّمی سوزان است. هر چه قدر بیشتر در آغوشم در جا بگیرد بیشتر عذاب می‌دهد تنم را. اینها نجوای دوستم با تو بود که امشب شنیدم. از دلش بر آمده بود که این طور بر دلم نشسته و آتشم زده. دورۀ شنیدنم کی تمام می‌شود آقا! زمان چشیدن آیا فرا خواهد رسید؟ شبت بخیر بهشت! 🌴💎🏴💎🌴
‍ ‌ 🌸سحر بیست و سوم..... ✍ از لحظه ای که سیاهی، زمین را خلوت کرده است، اذن "دعای فرج"... بر همه اهل زمین، وارد گشته است.. ❄️ لیلةالقدری که برترین اعمالش، دستان منتــ🙏ـظرِ رو به آسمان، است؛ تمام باطن قدر را رو می کند. و این یعـــــنی ؛ تـــ👈ـو؛ رازِ همه تقدیرهای عظیم، در لیلةالقدری؛ یوسف فاطمه نشسته ام اینجــا در لابلاي جمعیتی که، امتداد نگاهشان، به آغوش تو می رسد، جمعیتی که قرآن بر سر می گذارند، تا شاید، باطن قرآن را، در میان خود، حاضر ببینند، جمعیتی که بعد از علی، دلخوش به نفس های آخرین دردانه اش هستند، که جایی، همین حوالی، فضای زمین را معطر کرده است. 💢سالهاست که، بیست و سومین سحر رمضان را، گوش به زنگ نشانه ای از تـــو تا صبح، چشم انتظاری می کنیم. امــــا... گویی هنوز دلهای زنگار گرفته مان، برای دریافت اجابت آماده نشده اند. خستــــه ايم؛ از آمد و رفتِ رمضان هايي که به ملاقات چشمانِ دلکش تو، ختم نمی شوند. خستـــــه ايم؛ از رمضان هايي که نماز عيدش، همچنان بی حضور تو اقامه می شوند. خستــــه ايم؛ از شلوغی های دنیایی که خالی از خواستن های صادقانه توست. ❄️برای جانهای خسته از گناه مان، امن یجیب بخوان...یوسف دعای تـــو، حتما راه اجابت را باز خواهد کرد. ❣دعا کن؛ دعاهاي بی رمق مان، تا آسمان بالا روند. دعـــــا کن شایـــد اجابــــت شویـــم؛ یوسف فاطمه....✨ 🌴💎🏴💎🌴
‍ ‍ ‍ 🌸سحر بیست و پنجم.... ✍ فقط چهار سحر مانده، تا جامه مهمانی مان را، از تن بدر کنیم. یادم هست؛ زیباترین سحر این مهمانی، بنام نامی تو رقم خورده بود؛ مـ💝ـادر ❄️حضور شما، در لابلاي مناجات های سحرم، چقدر پررنگ بود. چقدر گریستن بر دامانت، سحرهای مرا روشن می کرد. چقدر دور شما گشتن مرا آرام می کرد. چقدر چادرت را بو کشیدن، در سلولهای قلب من، معجزه هايي عظیم، را رقم می زد. ❄️مادر... سفره داری رمضان، رو به پایان است. دلم برایت تنگ می شود، برای دستان مهربان و خسته ات.... برای چشمان معصوم و عاشقت... کاش، اذن قنوت همه سحرهای رمضانم، به نام نامی تو، صادر می شد؛ تا هیــچ گاه، تو را در لابلاي سجاده ام، گم نکنم. ❣تو کلیدِ همه درهای آسمانی! چه دارد، آنکس که تو را در آغوش ندارد؟ مادر.... تمام هستی ام به قربان ناز یک لبخندت چه کنـــم، بیشتر، دوست بداری ام؟ چه کنـــم، بیشتر، عاشقانه ببوسی ام؟ من یقین دارم؛ راز محبت تــ👈ـو، عزیز_دردانه آخر۵ توست. که هر چه بیشتر زلیخایش شوم، بیشتر، در پیش چشمان تو، خواهم درخشید!✨ ❄️دعایــم کـن؛ مــــادر 🤲 دستانـت را بالا بگیر، و برایم، عشــق بخواه. عشقی که مــرا از نشستن، باز دارد! عشقی که مرا از دم فرو بستن، باز دارد! عشقی که همه عالم، آنرا از نگاهم، بخوانند. دعـا کـن... عاشقــت بمانم مــادر. 🌴💎🌹💎🌴
‍ ‌ سحر بیست و هفتم.... ✍ و ایــــن؛ آخرین لیلةالقدری است که خدا آنرا برای جاماندگانی چو من، ذخیره کرده است. رمضان گذشت... و من حتی یک نگاهِ ویژه، مهمان صاحب الامرِ زمین، نشده ام. دویدن های صبح و شبم ، نیز، آنقدر آلوده است، که راهِ آسمان را برایم، باز نمی کند! ❄️اما دلخوشم، به این سحـــر! شاید، امشب برایم راهی باز شد. شاید من هم، با اهل آسمان محرم شدم. شاید گوشه ای، مرا نیــز، پذیرفتند. امشب شاید به سوی خانه عزیز مصر که نه، به سوى خانه عزیز اهل زمین، کوچه ای را پیدا کنم. ❄️آی اهل آسمان؛ امشب کاش، نگاهم کنید. کاش، قبولم کنید، کاش نامِ مرا هم، در گوشه ای از سفره آخرین منجی زمین، بنویسید. به جان عزيزش قسم، فقط گدای یک نگاه ویژه اویم...همـــین ❄️گذشت.... همه رمضان گذشت.... و مــن، دور آخرین سفره های سحرم، همچنان، به دنبالش، می گردم. اما گاه فراموش میکنم، او همیــن جاست..... و این منم، که سفره دار زمین را، گم کرده ام. خدا کند، پیدا شوم، خدا کندکه.... پيدايم کند! ❣پيدايم کن؛ پادشاه تنهاي زمین من، در مهمانی رمضان هم پيدايت نکرده ام. 🌴💎🌹💎🌴
خیلی زیبا می‌شد اگه میفهمیدم چرا در مقابل خواب ممانعت میکنم! 🌴💎🌹💎🌴
🌹 در پزشکی دردی وجود دارد به اسم درد فانتوم. بهش درد خیالی هم می گویند. اما خیالی نیست. واقعا درد می کند. بیمار واقعا درد می کشد. ولی از جایی که دیگر نیست. دستی درد می کند که قطع شده، انگشتی درد می کند که جایش بین تمام انگشتان خالیست. آدمی که یادش هست، اما خودش نه... انگار نگاه می کند به جای خالی چیزی و درد می کشد. از نبودنش، از نداشتنش، از اینکه تنها خاطره ای برایش مانده و دردی که کسی نمی فهمد. جای خالی ای کسی که نمی بیند. چون به گمانشان این ها همه دردی است خیالی... 🌴💎🌹💎🌴
🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ 💖 خدایا هیچ میدانی که همیشه به موقع ب دادم دلم میرسی🌱 آنجا که خسته ام...... آنجا که دل شکسته ام 💔 آنجا که از همع عالم و آدم گسسته ام همیشه تو همان هستی که میگیری از دلم غم غبارها را🤗 ⏰📿 ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ❤️@Patoghedoostanha❤️
💚⃟🌱 +یعنـے میشـھ [•°امـام زمـاݧ﴿؏﴾°•] باخۅدکاࢪ سبـز🌱 دۅࢪ اسمِمـۅݧ خطـ بکشـھ¡¿• بگھ اینـم نگـھ داࢪیم… شاید بـھ دࢪد خۅࢪد… شایدحسینے شد یـھ ࢪۅز'(: دۅࢪ گناھ ࢪۅ خطـ کشید♥️🕊 @Patoghedoostanha
امان از این لحظات! که جمعی "می‌روند"، و جمعی هم "می‌مانند".. و امان، از آن لحظۀ بازگشت.... جمعی "می‌آیند"... جمع دیگر را " "! جمعی هم "می‌مانند" که "می‌مانند"....
سلام مولای من،مهدی جان نگاه می کنم به خطوط مکرر چهره ام، به تارهای سپید مویم،به تک تک آثار گذار عمر در وجودم... نگاه می کنم به تمام آنچه گذشت... به عمری حسرت و چشم براهی... به عمری اشک و آه و انتظار... نگاه می کنم به چهره ی خسته پدر که در آرزوی دیدارت سوخت و منتظر ماند و پیر شد... نگاه می کنم به چهره مادر که در رویای بوییدنت لحظه ها را یک به یک می شمارد... نگاه می کنم و می بینم که از من چیزی جز تو نمانده است...جز تو و آرزوی تماشای جمال زهرایی ات... آه ...ای تمام دارایی ام... مگذار که آرزو به دل بمانم... 🕊أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🕊 @Patoghedoostanha
مهدوی شب به سحر نمی رسد ... ⛅️ بی رخ دلربای " تو " ! بی " تو " پر از نبودنم ... ⛅️جان و دلم فدای " تو " ! 🤲 التماس دعا آقا جان 🌴💎🌹💎🌴 
✍صبر را زینب معنا کرد. اما نه فقط صبر در برابر مصیبت‌های ظهر عاشورا، صبر در برابر کنایه‌ها، اهانت‌ها، سرزنش‌ها... و چه کنایه‌ای شیرین‌تر از کنایه‌ای که در راه امام زمان به تو بزنند؟ و چه سرزنشی زیباتر از سرزنشی که در راه امام زمان بشنوی؟ این روزها «و ما رأیت إلّا جمیلا» خوب حس می‌شود... ✨میلاد با سـعادت حضرت زینب سلام الله مبارک باد✨
✋ 🌴💢🌴آقاجان ... من شما را نميبينم اما شما مرا خوب ميبينی مرا خوب ميشنوی و بدون اينكه بفهمم هميشه هوای من و زندگی ام را داری ... حتی اگر من شما را نشناسم هم شما مرا خوبِ خوب ميشناسی ... تو لحظه لحظه نگران منی منی كه گاهی شما را فراموش ميكنم در ميان شلوغی های اين زندگی گذرا ... 🌴💢🌴آقاجانم ... به خودم كه می آيم ميبينم من هيچ كاری برای تو نكردم و هيچ قدمی برای آمدنت برنداشتم ... گاهی حتی فراموش كردم امام حی و حاضری دارم كه سالهاست مراقب من است شرمنده ام آقا ...😔 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🤲 🌴💢🌴 🌴💎🥀💎🌴
🌷كم نظير بلكه بينظير بود.... 🌷تكامل يافته مكتب خمينى عزيز بود 🌷همه افتخارات دنيوى و اخروى را به شايستگى درو كرد انسان بود. مرد بود.داغش تا ابد در سينه همه دلدادگان و بازمانده گان روزهاى سخت و طوفانى اين سرزمين خواهد ماند او برند يه بچه شيعه ايرانى بود. حاج قاسم عزيز با رفتنش براى دومين بار بچه هاى شهدا را يتيم كرد. ملت ايران فرزند عزيزتر از جان خود را از دست داد ياد گرامى نامش پر رهرو راهش مستدام باد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همهٔ این واژه‌ها تو را فریاد می‌زنند... 🌠 آرزو، اشتیاق، امید، انتظار، تمنّا، خواست، خواهش، رغبت، مراد... همهٔ این واژه‌ها تو را فریاد می‌زنند. امشب، شب فریادِ بی‌صدای این واژه‌هاست برای برگشتن تو و برای داشتنت. یا ایهاالعزیز! برگرد و ما را از سنگینی این واژه‌ها که سالیانی‌ست بر روح و جانمان سایه انداخته است نجات بده. 📖 ؛
💌 .... چه زیبا گفت: ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻤﯿﺮﻡ ﻫﯿﭻ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺍﻓﺘﺎﺩ...! ﻧﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺨﺎﻃﺮﻡ ﺗﻌﻄﯿﻞ ﻣﯿﺸﻮﺩ...! ﻧﻪ ﺩﺭ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺣﺮﻓﯽ ﺯﺩﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ...! ﻧﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﺑﺴﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ...! ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺗﻘﻮﯾﻢ ﺧﻄﯽ ﺑﻪ ﺍﺳﻤﻢ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ ...! ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﮐﻤﯽ ﺳﭙﯿﺪﺗﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ...! ﻭ ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻤﯽ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺗﺮ ...! ﺍﻗﻮﺍﻣﻤﺎﻥ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ...! ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﺎﮐﺴﭙﺎﺭﯼ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮐﺒﺎﺏ ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﺸﻮﺩ ...! ﺭﺍﺳﺘﯽ،... ﻋﺸﻖِ ﻗﺪﯾﻤﻢ ﺭﺍ ﺑﮕﻮ...! ﺍﻭ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺶ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺩﯾﮕﺮﯼ، ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ می برﺩ...! ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺗﻨﻬﺎ ﮔﻮﺭﮐﻨﯽ ﺭﺍ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ...! ﻭ ﻣﺪﺍﺣﯽ ﮐﻪ ﺍﻟﮑﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺑﯽ ﻫﺎﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﻭ ﺍﺷﮏ ﺗﻤﺴﺎﺡ ﻣﯿﺮﯾﺰﺩ ...!!! ♻️ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻣﻦ می مانم ﻭ ﮔﻮﺭﺳﺘﺎﻥ ﺳﺮﺩ ﻭ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﻭ ﻏﻢ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ ﺍﻡ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﻢ می ماند...! من می مانم و خدا..... 😔با احساس خجالتی که همیشه مرا از تو و دینت ترسانده اند.. ....؟؟
تقویم، روی سیاه ‏ترین برگه‏ های خود ورق می‏ خورد و به هزار و چهار صد سال پیش بر می‏ گردد؛ به شبی که غم، به شب‏ نشینی کوچه‏ های تاریک کاظمین آمده است. شب، خجالت زده از لابلای انگشتان سیاهی، در خاک‏ها فرو می‏چکید. خورشید، خودش را پشت غروب‏ ها و کوه‏ ها پنهان کرده است؛ گویی این که در خیابان‏ ها مرگ پاشیده باشند! مرگ در قالب تعارف خرما تقدیم امام موسی کاظم علیه ‏السلام می‏شود . یک لقمه دیگر از این خرما و ریحان میل کن، اگرچه به زهر آغشته شده باشد! … و چقدر هارون به دست‏ های سیاه و جنایت وحشیانه خودش افتخار می‏کرد! افتخار به شکستن حریم حرمت ائمه! افتخار به خانه‏ نشین کردن عدالت و زمین گیر کردن ساقه‏ های پیچک‏ های عاشق! ای کاش طاق‏ های آسمان می‏شکست و باران بلا بر زمین نازل می‏شد و این اتفاق ناگوار نمی‏ افتاد! چشم‏ هایت که به گنبد طلایش می‏افتد، بی ‏اختیار اشک به شب‏ نشینی چشم‏ هایت می‏ آید! «السلام علیک یا عَلَم الدین و التّقوی السلام علیک یا خازن علم النبیین السلام علیک یا نائب الاوصیاء السابقین السلام علیک یا مولی موسی بن جعفر و رحمه‏اللّه و برکاته» خداحافظ ای دست‏های پاک عبادت! خداحافظ ای پیشانی پینه بسته از تهجد شبانه! خداحافظ ای نور خدا در تاریکی‏ های زمین! خداحافظ ای درهای رحمت الهی، از دست‏های شما جاری بر روی خاک! خداحافظ ای معدن انوار علم و وارث سکینه نیاکان پاک! خداحافظ ای کوچه ‏های غریبه کاظمین! خداحافظ ای سال‏ها زندان، سال‏ها غل و زنجیر! خداحافظ ای سال‏ها انتظار! بگذار و بگذر؛ خشت خشت دیوارهای تاریک زندان را و لحظه لحظه تنهایی‏ ات را! بگذار و بگذر؛ تمام دلتنگی‏ ها و بی‏ کسی‏ هایت را! بگذر از این شهر که مردم قدر تو را نمی‏ دانند و خورشید عالم تاب را بر بالای سرشان نمی‏ بینند! 🌴💎🌹💎🌴
🌷كم نظير بلكه بينظير بود.... 🌷تكامل يافته مكتب خمينى عزيز بود 🌷همه افتخارات دنيوى و اخروى را به شايستگى درو كرد انسان بود. مرد بود.داغش تا ابد در سينه همه دلدادگان و بازمانده گان روزهاى سخت و طوفانى اين سرزمين خواهد ماند او برند يه بچه شيعه ايرانى بود. حاج قاسم عزيز با رفتنش براى دومين بار بچه هاى شهدا را يتيم كرد. ملت ايران فرزند عزيزتر از جان خود را از دست داد ياد گرامى نامش پر رهرو راهش مستدام باد
‍ ‌ 💎سحر دوم.... ✍ یک روز... گذشت! به همین سادگی لحظات مهمانی، بسرعت به پیش می روند... و من نمیدانم، چند سحر ، فرصت آرام گرفتن در آغوش تو را دارم؟ به خودم که می نگرم؛ حتی لحظه ای از این ضیافت را، چشم انتظاری نتوانم کرد. اما ؛ کرامت تو که بر من مستولی می‌شود؛ دلم برای تمام سحرها،برنامه می چیند! 💢جانِ عالم به فدای یک بوسه ات...خدا همه ی سال، دلواپسی، مهمان دلم بود؛ نکند از سجاده رمضانت جا بمانم! و این تویی که باز گداپروری کردی... و مرا، گوشه ای، در لابلای اشراف ضیافتت، جای دادی... 👈و من نشسته ام اینجا؛ درست سر بر زانوان تو..... و حرارت آغوشت را به هیچ مأمن دیگری، نمی دهم! اما دلم شور میزند...؛ دلبرم نکند؛ امراضِ دلم، مرا از تو بگیرند. نیمه شب را ، به قصد علاج آمده ام... طبیب تویی؛ نَفْسِ بیمارم را، شفا نداده، رها مکن! ✨دستان خالی ام، پر از تکرار "یا طبیب" شده. یقین دارم بی اجابت، رهایم نخواهی کرد. 🌴💎🌹💎🌴
🌴🥀🌴سحر بیستم... فقط... ده ضیافت دیگر، تا جمع شدن خوان رحمتت باقی مانده است. و من هنوز، جامانده ترین مسافر پرواز رمضانم! ناله های الغوث الغوث مرا شنیده ای.... و اگر اذن تو یاریم کنــد، باز هم خواهی شنید. من از "خودم"، عجیــب به تنگ آمده ام، که اینگونه دستانم را، مضطرانه بالا گرفته ام. آنقدر، منيت هايم، زمین گیرم کرده اند، که صد بار فریاد الغوث الغوث سر داده ام. من آتشـ🔥ــی به سوزانندگی خودم، سراغ ندارم؛خدا😔 هر الغوث من، استغاثه به فریادرسی است، که تنها قدرت رها کننده من، از حصار منيت هایم است. 🌴🥀🌴باز هم می آیم دلبرم. و تو را به "خودت" قسم می دهم ؛ تا مرا از "خودم" برهانی. بِــکَ یا اللّـه.... آیا مرا در زمره آزاد شدگان از نفسم، قرار می دهی؟ 🌴🥀🌴وعده فردا شبمان، هراس به دلم افکنده است؛ 😔 می ترسم از چشمانی که گناه، خشکشان کرده است! می ترسم از دستانی که غرور... فقر را، از لابلاي سرانگشتانش، دزدیده است! می ترسم از قلبی که نجاسات نَفْسَم، بال پروازش را شکسته است. 🌴🥀🌴به فریاد دلم برس... من جز تو، فریادرسی سراغ ندارم. نام محبوب ترین بندگانت را پیشکش کرده ام، شاید به اعتبار هیبتشان، مرا نیز، به پروازی بلند، مفتخر کنی! 🌴🥀🌴ترس دلم را بریز... همیشه مرا به هر بهانه ای بخشیده ای! من سالهاست که جز بخشــش، خاطره ای از تو، به یادم ندارم 🤲دستانم را بالا گرفته ام، مرا از میان لجن زار منيت هايم، بیرون می کشی؟ 🌴💎🏴💎🌴