#سلام_امام_زمانم 🌙🦋
چه غم بزرگی است
كه ازميان کوچههای شهرمان گذر میكنيد،
و ما شما را نمیشناسیم!!
چقدر با شما بودن را كم داريم،
و چقدر حسرت ديدارتان را بر دل ...
بيا و حق و باطلِ در هم آمیخته را به ما نشان بده،
ديگر همه چيز برايمان گنگ است ...
#اللہم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
•☘•
●
•
- "اِلٰهٖےلٰاتَڪِلْنے"
خدایامرایڪچشمبھمزدن؛
بھخودموامگذار...(:!
•
●
•☘•
•☘•
●
•
- ماهمیشھفڪرمیڪنیمشھدایـھڪارِ
خاصےڪردنڪھشھیدشدننھرفیق(:
خیلےڪارهارونڪردنڪھشھیدشدن!
•
●
•☘•
•☘•
●
•
- سیدالشهداء'ع'؛ شڪرتـوبـرنعمت
گذشتھ،زمينھسازنعمتآيندھاست!
•
●
•☘•
معرفی کتاب:
یادت باشد ...
شهید مدافع حرم
شهید حمیدسیاهکالی
به روایت همسرشهید
تولد:1368درقزوین
شهید پاییزی حرم
پاییزسال1389سفرکربلا
پاییزسال1391جشن عقد
پاییزسال1392جشن ازدواج
پاییزسال 1394شهادت
درقسمتی ازاین کتاب آورده شده است :
از اول نامزدی من
با خودم کنار اومده بودم که من
اینو تا ابد کنارم نخواهم داشت
یه روزی از دستش میدم
اونم با شهادت
وقتی که گفت میخواد بره
انگار ته دلم آخرین بند پاره شد
انگار میدونستم که دیگه برنمیگرده
اونقد ناراحت بودم
نمیتونستم گریه کنم
چون میترسیدم اگه گریه کنم
بعداً پیش ائمه(ع) شرمنده شم
یه سمت ایمانم بود و یه سمت احساسم
احساسم میگفت جلوش وایسا نذار بره
ولی ایمانم اجازه نمیداد
یعنی همش به این فکر میکردم که قیامت
چطور میتونم تو چشای امیرالمؤمنین(ع)نگاه کنم و
انتظار شفاعت داشته باشم
در حالی که هیچ کاری تو این دنیا نکردم
اشکامو که دید
دستامو گرفت و زد زیر گریه و گفت
“دلمو لرزوندی ولی ایمانمو نمیتونی بلرزونیا“
#شهیدحمیدسیاهکالےمرادے
#من_کتاب