هیـچ وَقت اَز گذَشـتہ یڪ نَفر عَلیہش
اِسـتفآده نَڪن مشتی
چـون مُمڪنہ خُدآ
گذَشـتہ اون آدَم رو تَبـدیل بہ آیَنده
تو ڪنہ بآمرآم!!
تعآرفڪہندآریم...
#تلنگر
#پاتوق_مهـدویون
🌱|@Patoghemahdaviyoon
کربلایی حسین طاهری_۲۰۲۱_۱۱_۳۰_۱۸_۴۶_۳۸_۸۹۰.mp3
4.21M
حسین حسینِ رگِ خوابم♥️🦋
کربلایی حسین طاهری
دلتنگ ڪه میشوم 💔
تنھا پناھم
عڪسهایت هست
چقدرخوب
نگاهم میڪنی🦋🌻
#حاج_قاسم💔
عاقبتتون_شهدایی
| پـٰاتـوقمهدویـون |
#حاجحسینیڪتا ღ ^^° #نامشقاسموڪاࢪشتقسیمڪردنبود:)
ღ
وقتۍهمہمادرخوابناز بودیمحاجقاسم شھیدشد! مراقبمنوشمابود،
اصلااسمشقاسمبود،تقسیممۍڪرد، مۍگفتبیخوابیها برایمن، تو راحت بخواب!ღ
4_6030850423999432920.mp3
3.19M
❤️ملاک قبولی اعمال؛
👈رضایت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
#اللّهمّعجّللولیّکالفرج🌷
#حجتالاسلاممعاونیان🎙
#حسینحقیقی🎼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادتکجاییکمآوردهام..!
#پاتوق_مهدویون
@Patoghemahdaviyoon🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
□■عکس دختران چادری ومحجبه میذارین
باعث گناه میشه
•○•گناه پروفایل میزارن تو کانال هاشون
#سیلیبهامامزمانباچادرمادرامامزمان 💔💔💔
#پیشنهاد_دانلود
#امام_زمان
#پاتوق_مهدویون
#هوای_مجنون
°•@Patoghemahdaviyoon°•
| پـٰاتـوقمهدویـون |
‹شدھدلتنگبشوۍچارھ نیابۍجزاشك؟
منھ بیچاره ؛بھ اینچارھ دچارمهرشب...💔
| پـٰاتـوقمهدویـون |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بههر دریزدهامتابهکربلابرسم
فقطاگرنرسیدممکنفراموشم ...!💔
#پیشنهاددانلود
#شبجمعه
#پاتوق_مهـدویون
🌱|@Patoghemahdaviyoon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حسیــنمن¹²⁸
تمام زندگیام خیمہ گاه هیئت بود
بگو ملائکہ از مادرم سؤال کنند..💔
#نوڪرحقیـر
#پاتوق_مهـدویون
🌱|@Patoghemahdaviyoon
•┈••✾❀•💠🪴 *﷽*🪴💠•❀✾••┈•
#حبل_الورید
#قسمت_پنجم
علی را به اورژانس فلکه سه تهران پارس رساندند،دکترهای بیمارستان بر بالین بی جان و بی رمقش آمدند و به همراهان علی گفتند:" تا نیم ساعت دیگه باید سریع به یک بیمارستان مجهز برای عمل جراحی منتقلش کنید وگرنه 😔.."
دانش آموز با چشمانی مضطرب به مربی مجاهدش نگاه کرد و پرسید:" وگرنه چی آقای دکتر ؟! یعنی معلم مهربونم می...میمی.....میمیره😱😭😭😭😭نه نه 😭😭."
دکتر با لبخندِتلخی دست به شانه ی نوجوان زد و گفت:" توکل بر خدا پسرم."
نوجوان به تمام دوستان علی ،که مسئولین همان هیئت بودند زنگ زد و عاجزانه خواست سریع خودشان را به بیمارستان برسانند و به دنبال یک بیمارستان مجهز بگردند.
نگاه مضطرب نوجوان به ساعت بزرگ اورژانس گره خورد،عقربه ها ساعت 12 و 30 دقیقه را نشان میدادند و اگر عقربه بزرگ به عدد12 می رسید طبق حرف دکتر معلم شاد و دلسوزش را برای همیشه از دست میداد و از دیدن چهره ی زیبایش محروم می شد.نفس های نوجوان از شدت نگرانی به شماره افتاده بود.
دوستان علی سریع خود را به بیمارستان رساندند و پس از دیدن علی و شنیدن حرف های دکتر سریع به دنبال یک بیمارستان مجهز می گشتند،
یک بیمارستان علی را پذیرش نکرد،
دو بیمارستان،
سه بیمارستان و ..
زمان به سرعت می گذشت اما هیچ بیمارستانی حاضر به پذیرش علی نبود.
شاید اوضاع نگران کننده ی جانِ مادر ،برای نام و آوازه ی بیمارستان مجهزشان لطمه ای می زد که از پذیرشش سر باز می زدند.
در همین مدت یکی از دوستان علی به مادر او زنگ زد .
_سلام خانم خلیلی
_سلام بفرمائید
_من دوست علی آقا هستم.راستش خانم خلیلی علی آقا....چی شده ...😔..علی آقا..چیزه، ع ع علی ..
_علی 😳علی چی؟! اتفاقی افتاده !😱بگین خب..
دوست علی ،نمی دانست چطور خبر این اتفاق را بدهد و مادر را مطلع کند تا خودش را زود به بیمارستان برساند،زبان در دهان می چرخاند اما نمی توانست بگوید.
_علی چیشده؟😱😱 اصلا علی با شماست ؟ چرا تا حالا نیومده خونه؟!😱دارین نگرانم می کنین..
جوان چاره ای نداشت بالاخره دیر یا زود مادرعلی باید می فهمید برای پاره ی تنش چه اتفاقی افتاده.
جوان نفس عمیقی کشید و به مادر گفت:"علی رو با چاقو زدن، حالش وخیمه الان بیمارستان تهران پارسیم و..."
و مادر...
#ادامه دارد....
نویسنده : فاطمه یحیی زاده