eitaa logo
پله پله تا خدا
141 دنبال‌کننده
317 عکس
232 ویدیو
7 فایل
یٰا قَریٖبِ لٰا یُبعدُ عَن القُلُوبْ ... حرف‌های نگفته‌ام را از سکوتم بخوان! یک جای دنج برای اهل #دل❤️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑ شیعه علی اینگونه است شیعه حقیقی باشیم چگونه شیعه شدیم !! 🌹 🌺🍃پله پله تا خدا 👇 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و خدایی که همین نزدیکیست❤️ مَن تَوَکَّلَ عَلَیهِ کَفاهُ . . .  . . . هر کس بر او توکل کند ، خدا او را کفایت می‌کند . . . پذیرش اقتداری که خداوند به ما عطا کرده، چیزی به جز شکرگزاری خالق و قبول موهبتش نیست. موهبت او محدودیتی ندارد 🍃🌺 ‌پله پله تا خدا👇 🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرامشی عجیب در صدای امواج آب نهفته آرامشی که یگانگی و یکتایی خدا را به رخ می کشد ‌.‌‌.. بگو پشتِ پرواز مرغان عاشق چه رازی ست؟ بگو با کدامین نفس می‌توان تا کبوتر سفر کرد؟ بگو با کدامین افق می‌توان تا شقایق خطر کرد . . .؟ 🍃🌺 ‌پله پله تا خدا👇 🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
✨﷽✨ 💠 قالیچه سوخته 💠 مردی ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ ﺷده بود و ﻓﻘﻂ يك ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺩﺍﺷﺖ، ﮔﻮﺷﻪ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﻫﺮ ﻣﻐﺎﺯﻩ‌ﺍﯼ كه ﻣﯿﺮﻓﺖ، ﻣﯿﮕﻔﺘﻦ: ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ۵۰۰ تومن ﻣﯽﺍﺭﺯﯾﺪ، ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﺎ ١٠٠ ﯾﺎ ۱۵۰ تومن ﺑﯿﺸﺘﺮ نمی‌خریم. ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺑﻮﺩ و به ﺍﻣﯿﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺨﺮﻥ ﺍﺯ اﯾﻦ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﻐﺎﺯﻩ میرفت. داخل ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻫﺎ، ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﺍﺭ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﯽ ﺷﺪﻩ كه ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺑﯽ ﺭﻭ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﻧﮑﺮﺩﯾﺪ؟😭 ﮔﻔﺖ: ﻣﻨﺰﻟﻤﻮﻥ ﺭﻭﺿﻪ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ، ﻣﻨﻘﻞ ﭼﺎﯾﯽ ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩ، ﺫﻏﺎلها ﺭﯾﺨﺖ و ﻗﺎﻟﯽ ﺳﻮﺧﺖ.🌻😭 ﻫﺮ ﭼﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ مى‌تونى ﺍﺯﻡ ﺑﺨﺮ، ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻡ ...😭 ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﺍﺭ پرسید: گفتی ﺗﻮ ﺭﻭﺿﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ؟ گفت: بله.😭 مغازه دار گفت: ﺍﯾﻦ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ۵۰۰ تومن ﻣﯽ‌ﺍﺭﺯﯾﺪ ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﺮﺍی اﺭﺑﺎﺏ ﻣﻦ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﻦ یک ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺍﺯﺕ ﻣﯿﺨﺮﻡ.🌻😭 قالیچه رو خرید و روی میزش پهن کرد و تا آخر عمرش آن یک قسمتی که سوخته بود رو همیشه گل‌محمدی‌ و‌ رز میخرید و روی قسمت سوخته قالیچه که به اندازه کف دست بود پرپر میکرد و دوستان صمیمی و همکارانش همه به نیت تبرک یک پر از گل را برداشته یا در جانمازشان میگذاشتند یا در قوری چای یا غذایشان میریختند. 🍀 یکی از ثمرات تربیت اقتصادی این است که برا اهل‌بیت بی حساب خرج میکنی، و خدا هم بی واسطه روزیت را چند برابر می کند. ۰۰۰••✾•🌿🌸🌿•✾••┈ 🍃🌺 ‌پله پله تا خدا👇 🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
🔻 ماجرای پیرغلامی که خود سیدالشهدا (ع) به ملاقاتش آمد و پیراهن مشکی دست دوز حضرت زهرا (س) را بهش هدیه داد 🍃🌺 ‌پله پله تا خدا👇 🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
🚩🚩تو زنجان یه مسجد به اسم حاج تقی شریعتی وجود داره که یکی از پیر غلامان مخلص امام حسین(ع) بود، همه‌ی زنجانی‌ها ایشون رو می‌شناسن گفتم خالی از لطف نیست شما هم ایشون رو بشناسید. حاج تقی که همسر بزرگوارش در دوران طاغوت توسط ساواک به شهادت رسیده بود، از ایام جوانی عهد کرده بود کهتا آخر عمر پیراهن عزای سیدالشهدا(ع) رو از تن در نیاره. چند سال بعد میره مکه؛ برای حج و طواف خانه خدا همه مردم با لباس‌های احرام و یکدست سفیدپوش آمده بودند دور کعبه طواف کنند، یه وقت شرطه‌ها دیدن یه نفر با پیراهن مشکی لای جمعیت داره دور خونه خدا طواف می‌کنه و حسین حسین میگه ‏شرطه‌ها میان که بندازنش بیرون یهو درگیری پیش میاد و حاج تقی رو می‌زنند و ایشون از فرط کتک خوردن بیهوش میشه، حاج تقی رو میبرن بیمارستان وقتی که به هوش میاد می‌بینه لباسشو از تنش درآوردن و دور انداختن و لباس بیمارستان تنش کردن، این صحنه رو که می‌بینه شروع می‌کنه به داد و بیداد ‏که چرا لباس مشکی منو دور انداختید و می‌شینه کلی گریه می‌کنه و از هوش میره؛ توی عالم رؤیا حبیب ابن مظاهر میاد عیادت حاج تقی و بهش می‌گه: حاج تقی پاشو اربابت سیدالشهداء علیه‌السلام دارن تشریف میارن به عیادتت حاج تقی میگه «من با همه قهرم و دیگه کاری به کسی ندارم»‏این بار خود سیدالشهداء(ع)وارد شدن و فرمودن «آقاتقی پاشو اومدم عیادتت» حاج تقی با بغض و گریه رو به سیدالشهداء(ع)می‌کنه وعرض می‌کنه: «باشوآ دولانیم آقاجان! من با شما عهد بسته بودم تا آخر عمر از غم شما پیراهن سیاه بپوشم پس چرا اجازه دادین پیراهن‌مو از تنم در بیارن و دور بندازن؟ ‏ سیدالشهداء(ع) فرمود: «آقاتقی این پیراهن مشکی که تا الان تنت بود رو خودت دوخته بودی، بیا این پیراهن مشکی‌ای رو که مادرم با دست شکستش برات دوخته رو ازم بگیر و اینو تنت کن» خلاصه حاج تقی وقتی به هوش میاد می‌بینه یه پیراهن مشکی معطر کنار تخت‌شه ‏حاج تقی تا آخر عمرش اون پیراهن مشکی رو که آقا امام حسین علیه‌السلام بهشون داده بودن رو توی حسینیه‌شون نگهداشت. حاج تقی سال ۹۱ از دنیا رفت و طبق وصیت خودشون، با همون پیراهن مشکی بدون کفن و فقط با یه حصیر به خاک سپرده شد ‏طبق وصیتی که داشتن روی سنگ مزارشون به جای اسم این شعر نوشته شده : بر سنگ مزار همه کس نام نویسند من گمشده‌ی عشق توام نام ندارم 🍃🌺 ‌پله پله تا خدا👇 🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
سید عبدالله شبر که از دانشمندان و فرزانگان شیعه است، در یکی از شب ها پس از خستگی سر بر بالین نهاد تا اندکی بیاساید و برای نماز شب بیدار شود . در عالم رؤیا بزرگمردی را مشاهده کرد که چون هاشمیان حجاز غرق در نوری سبز به سوی او می آید، ندایی درونش را مخاطب قرار داده و می گوید وجود بزرگواری که به تو نزدیک می شود، سرور شهیدان حضرت امام حسین (ع) است . «سید عبدالله » به احترام این بزرگمرد که در چند قدمی اش قرار گرفته بود می خواست از جای برخیزد و احترام نماید، ولی زبان در کامش چسبیده بود و ابهت و عظمت امام وجودش را از اراده تهی کرده بود . در این لحظه بزرگمرد سبزپوش قلمی به این دانشور سپرده و می گوید: بنویس، کتاب بنویس، همانا قلمت تا لحظه مرگ خشک نخواهد شد . سید عبدالله شبر، از پس این رؤیای صادق با اشتیاق فراوان به نوشتن و تدوین فرهنگ اهل بیت روی آورد و چون قلم به دست می گرفت، احساس می کرد حقایق بی شمار در قالب الفاظ از درونش جوشیده و بر صفحه کاغذ جاری می شود . یکی از آثار وی «مثیر الاحزان فی تعزیة سادات زمان » است که درباره مصائب خاندان عصمت و طهارت، خصوصا حضرت اباعبدالله الحسین (ع) می باشد .  🍃🌺 ‌پله پله تا خدا👇 🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 مجموعه‌ی توحیدی ... راه‌ها، برای رساندنند! برای رساندن آدمی، به آرامش درون... راه‌ها، بی‌شمارند... ☜ اما، چرا هرچه می‌رویم، نمی‌رسیم؟! 💫 وجَعَلَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلًا لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (زخرف/۱٠) که در زمین برايتان راه‌ها قرار داد؛ تا شايد هدایت شوید. 🍃🌺 ‌پله پله تا خدا👇 🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
29.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😳 🎥 راز آهن در قرآن 🍂 حقایقی عجیب از آهن که در قرآن بیان شده 🍂 آنچه بیش از ۱۴۰۰ سال پیش بیان شده اما الان فهمیده شده 😧 🍃🌺 ‌پله پله تا خدا👇 🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
گیرم که روی خرابه‌های شهر آنقدر رقصیدی که پاهایت تاول زد... ‏آنقدر مشروب خوردی که روی تمام شهر بالا آوردی... ‏تمام شهر ویران شده را لخت گشتی... ‏رکورد طولانی‌ترین بوسه‌ی جهان را هم زدی... ‏خب، بعدش؟ ناگهان چقدر زود دیر میشود !! 🌏 🍃🌺 ‌پله پله تا خدا👇 🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
طوری رفتار کنین که ردپاتون اینجوری موندگار بشه 🍃🌺 ‌پله پله تا خدا👇 🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
🍂 خود را خرج چه کرده‌ای؟ 👈 دقت کنیم که خود را، خود را در این خرج چه چیزی کرده‌ایم؟! 👈 ما مضطرّیم و داریم خودمان را خرج می‌کنیم. از سرمایه‌های ما بی‌بروبرگرد دارد خرج می‌شود. این‌طور نیست که اگر خرج نکنیم، چرخ این عالم متوقف شود؛ که از لحظه‌ها و ایام ما می‌گذرد. 👈 ۳۸، ۳۹، ۴۰ سال از عمر ما گذشته، خیال می‌کنیم که لحظه‌ای است. جدّاً گذشت، و چیزی ته دستمان باقی نمانده است. بچه‌های دیروز بودیم و پیرهای امروز شده‌ایم. 👈 فردا هم خاکیم، خاک! و ای کاش خاک بودیم؛ «يَا لَيْتَنِي كُنْتُ تُرَابًا»؛ چون خاک رویشی دارد و از آن چیزی سبز می‌شود. اما آتش می‌گیریم؛ ابولهبیم و از نسل ابولهب شده‌ایم. گویا که با پیوندی نداشته‌ایم! 🍂 استاد علی صفایی حائری 📚 کتاب فوز سالک، صفحات ۵۹ و ۶۰ 🍃🌺 ‌پله پله تا خدا👇 🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
خواهرم دنبال کدام عرصه برای جهاد می‌گردی؟ خداوند با شکوه ترین میدان رزم را برای زنان فراهم کرده... چه بسیار لحظات که نمیدانستی و حضور عفیفانه و محجبه ات در جایی مانع گناهی شده... تو مشغول کار خودت بودی، عبور میکردی، یا شاید توقفی کوتاه برای خرید، برای صرف غذا، برای پیاده روی و... اما همان جا بی آنکه بدانی، بی آنکه حرفی بین تو و آدم های دیگر رد و بدل شود، بزرگترین عملیات آزادسازی فکر و اندیشه‌ای از گناهی را شروع کرده ای... بی آنکه بدانی مانع منکری شده‌ای، و دلی را به سمت زیبایی نرم کرده‌ای... خیلی عصرها خسته از دیدن سر و وضع های عجیب و رفتارهای ناپسند بعضی زنان شهرت، به خانه برگشته‌ای، اما بی آنکه بدانی همان روز حضور خودت در جمع مردم سبب شده که خورشید حیا و شرم در کلام یا نگاه یا برخورد آدمها بتابد و لااقل از سنگینی وقار تو منصرف شوند از خیلی کارها... هیچ وقت فکر نکن حضور محجبه‌ من تنها در کلاس درس و محل تفریح و میهمانی اقوام و... چه اثری دارد... اصلا فلسفه چادر یعنی اینکه در میان آدمها، به عفاف و تقوا شناخته شوی نه در خلوت... عزیزِ دل خدا! تو یک نفر نیستی که کم باشی... یک لشکری... لشکری که شیاطین و حسودان عالم، گاهی میخواهند او را از پا دربیاورند، هربار به بهانه‌ای دلت را خالی کنند که از آن دست بکشی و من از تو میپرسم مگر هیچ ملکه‌ای از تاج باشکوه و با ارزش خودش دست می‌کشد؟؟... بانوی محجبه! عزیز دل دختر پیامبر ص نکند خیال کنی از سربازان حرم دختر علی جامانده‌ای، تو با چادر خودت هرلحظه مدافع حرمی... 🍃🌺 ‌پله پله تا خدا👇 🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
پسر جوانی بیمار شد. اشتهای او کور شد و از خوردن هر چیزی معده‌اش او را معذور داشت... حکیم به او عسل تجویز کرد. جوان می‌ترسید باز از خوردن عسل دچار دل‌پیچه شود. لذا نمی‌خورد. حکیم گفت: بخور و نترس که من کنار تو هستم. جوان خورد و بدون هیچ دردی معده‌اش عسل را پذیرفت. حکیم گفت: می‌دانی چرا عسل را معده تو قبول کرد و پس نزد و زود هضم شد؟ جوان گفت: نمی‌دانم. حکیم گفت: عسل تنها خوراکی در جهان طبیعت است که قبل از هضم کردن تو، یک‌بار در معده زنبور هضم شده است. پس بدان که عسل غذای معده توست و سخن غذای روح توست و اگر می‌خواهی حرف تو را بپذیرند و پس نزنند و زود هضم شود، سعی کن قبل سخن گفتن، سخنان خود را مانند زنبور که عسل را در معده‌اش هضم می‌کند، تو نیز در مغزت سبک سنگین و هضم کن سپس بر زبان بیاور! 🍃🌺 ‌پله پله تا خدا👇 🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا اینجا خدا بوده، از این به بعدش هم هست... 🍃🌺 ‌پله پله تا خدا👇 🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرکی میخواد برکت در زندگیش، ببینه... این شاه کلید رو از دست ندین 🍃🌺 ‌پله پله تا خدا👇 🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
🔴"ابوالحسن" او را کشتی!!! خانه ما همیشه شلوغ بود. دختر بزرگ بودن دردسرهای خودش را هم داشت. سالها بود که بعد از دیدن آن صحنه دهشتناک، مادرم سکته کرده و بی صدا و بی حرکت، به روی تخت افتاده بود. پدرم را هم که یا باید در تبلیغ میدیدم یا پای ثابت ساواک بود و مهمان همیشگی آنها. یکی از برادرهایم از همه شلوغتر بود و صدای همه را هم درآورده بود. به معنای واقعی کلمه کم اورده بودم و دیگر نمی‌دانستم که چگونه با او رفتار کنم. روزی "ابولحسن" که به خانه برگشت به او گفتم که دیگر از دست فلانی خسته شده ام و نمی‌دانم که با اذیتهای او دیگر چه کنم؟! ترکه ای برداشت و وارد اتاق شد، گفت هیچکس حق وارد شدن در اتاق را ندارد، در را بست و فقط صدای برخورد شدید ترکه به بدن بود و صدای غلط کردن برادر خاطیم. دائما میگفت غلط کردم ابوالحسن... غلط کردم ابوالحسن... ببخشید.... ببخشید... در خانه ی ما سابقه تنبیه بدنی وجود نداشت. من پشت در صدای ناله ها و ضجه های برادری که حقیقتا از دست او عاصی شده بودم را می‌شنیدم و به خود می‌پیچیدم. آمدم پشت درب، صدا زدم: ابوالحسن رهایش کن... ببخشش، ولش کن... مدتی بعد ابوالحسن درب اتاق را باز کرد. خیس عرق شده بود. خشمگین بمن نگاه کرد و گفت کسی با او کاری نداشته باشد و فقط هنگام ناهار یک ظرف غذا برایش ببرید. من شوکه شده بودم. این همه خشونت از ابوالحسن بعید بود. به او گفتم که بچه را که کشتی. گفت: نکشتم، نگران نباش. ماجرا از این قرار بود که ابوالحسن وقتی وارد اتاق می‌شود و درب را می‌بندد، ترکه را به دست برادر کوچکتر می‌دهد و خودش دراز کش، میخوابد و پاهایش را روی میز قرار می‌دهد و به او میگوید مرا با تمام قدرت بزن. برادر کوچکترم فریاد می‌زد نه ابوالحسن غلط کردم ولی ابوالحسن مجبورش کرده بود که ترکه را محکم به پاهایش بزند و در واقع این ابوالحسن بود که بدست برادر کوچکتر ترکه می‌خورد، یکساعت به پاهایش ترکه میزد و صدا میزد ابوالحسن غلط کردم... میزد و می‌گفت ببخشید اشتباه کردم.... میزد و می‌گفت ابوالحسن غلط کردم... دیگر همان شد و همان. هیچکس از آن روز به بعد اذیتی از برادرم ندید. او دیگر آدم دیگری شده بود. "ابوالحسن" مرد خدا بود که می‌دانست برای چه کند! روایتی از خواهر مهندس شهید "ابوالحسن ال اسحاق" /عفت آل اسحاق 🍃🌺 ‌پله پله تا خدا👇 🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای کشتی نوح سورۀ هود آیه 40~44 🔈 استاد عبدالباسط عبدالصمد 🍃🌺 ‌پله پله تا خدا👇 🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa
🌸‍ آیة الله نصرالله شاه آبادی نقل می کنند، مرحوم والد می فرمودند: « در نوافل شب، به مقام شامخ سلام الله علیها توجه کنید و بدانید که استمداد گرفتن از آن حضرت، موجب ترقی و قرب معنوی می شود و خداشناسی انسان را زیاد می کند. همچنین قبل از اذان صبح، صلوات حضرت زهرا سلام الله علیها را بفرستید.» 🍃🌺 ‌پله پله تا خدا👇 🆔 @Pelle_Pelle_ta_Khodaa