eitaa logo
فلسفه ذهن
886 دنبال‌کننده
137 عکس
68 ویدیو
21 فایل
محتوای تخصصی در حوزه #فلسفه_ذهن و فلسفه #علوم_شناختی توسط: مهدی همازاده ابیانه @MHomazadeh عضو هیات علمی موسسه حکمت و فلسفه ایران با همکاری هیئت تحریریه
مشاهده در ایتا
دانلود
فلسفه ذهن
📌موضع رایج دیدگاه #بازنمودگرایی مرتبه اول درباره #آگاهی، قائل به تمایزی در درون #تجربه_پدیداری نیست؛
اشکال اوّل 🔴 تئوری کریگل به یکپارچه‏سازی دو بخش متمایز پردازش نورونی در قالب یک حالت متحد، تعهد دارد تا هر دو بخش محقق‏ساز «خصیصه کیفی» و «خصیصه سابجکتیو» را توضیح دهد. بدین ترتیب، همان‏طور که ون گولیک نیز اشاره کرده، پاسخ متناسب دارای دو بخش نورونی متباین است و تنها دلیلی که آن‏ها را بصورت یک ویژگی واحد در می‏آورد، این است که امکان تولید نتیجه درست را (با توجه به خصیصه کیفی هر تجربه)، فراهم می‏آورد. 🟠 ون گولیک به نحوی قابل درک، از این توضیحات قانع نمی‏شود و اعتقاد دارد تبیین مذکور، دربردارنده تمسک ضمنی به تجربه است که خود به تقلیل ناپذیری آن می‏انجامد؛ چرا که اتصال و اتحاد دو بخش نورونی مجزا، بر اساس « متناسب با هر تجربه»، تبیین شده است. کریگل در پاسخ به این اشکال، ابتدا می‏پذیرد که چنین ناخوشایندی‏هایی در نظریه او احساس می‏شود. ولی مدعی‌ست که این مطلب، نظریه‏اش را تقلیل‏ناپذیر نکرده است. ‌زیرا به بیان وی، در نهایت می‏توان لیستی از تحریکات منفصل نورونی متناظر با حالات مختلف پدیداری را در قالب واژگانی صرفاً عصبی تهیه کرد. 🟡 البته گذشته از اینکه ما نیازمند یکسری آزمایشات مفصل خواهیم بود تا همبسته‏های تحریکات نورونی برای هر خصیصه پدیداری را دقیقاً‌ شناسایی نماییم، ولی نهایتاً به اذعان خود کریگل، مشکل دلبخواهی بودن برقرار خواهد ماند. چه این که معلوم نیست چرا ترکیب الف از تحریکات نورونی، ویژگی کیفی ب را بازنمایی می‏کند؟ این تناظر و تناسب از کجا آمده است؟ با این حساب، به نظر می‏رسد همچنان پر نشده باشد. 🟢 کریگل تصریح دارد که این مشکلی نیست که بتوان براحتی از آن عبور کرد و خود او نیز بوضوح نارضایتی‏اش را از این مسئله ابراز کرده است. با این حال دلیلی که باعث می‏شود نظریه فوق را بپذیرد، این است که تمامی تئوری‏های جایگزین، وضعیتی ناخوشایندتر و ناکارآمدتر دارند. (See: Kriegel, 2009, Subjective Consciousness; A Self-Representational Theory, pp.480-481) اشکال دوم 🔵 بنظر می‏رسد عمده اشکالاتی که در برابر اقامه شده، در این‏جا هم قابل طرح هستند؛ مثل اشکال مربوط به ضروری بودن رابطه این‏همانی که توسط کریپکی، تشریح شده است. وقتی جهان ممکنی قابل تصور باشد که دقیقاً همین حالات نوروفیزیولوژیک وجود داشته باشند، اما هیچ خصیصه پدیداری‏ای وجود نداشته باشد (اشکال )، تبیین خصیصه کیفی براساس محقق‏ساز نورونی با بن‏بست مواجه می‏شود. ضمن این‏که اساساً شکاف معروف تبیینی بین یک وضعیت نورونی تا یک ، همچنان برقرار است. 🟣 اعتراض بروگارد به نظریه کریگل، بر همین اساس اقامه شده که می‏گوید به هرحال، جاندارانی قابل تصور هستند که دارای و فاقد خصیصه پدیداری باشند. از آن‏جا که تئوری خودبازنمایی برای توضیح فرآیند بازنمایی به متوسل می‏شود، تصورپذیری زامبی‏های فلسفی که خودبازنمایی – به شیوه مذکور – دارند، با مانعی مواجه نیست. 🟤 کریگل در مورد این اشکال هم قبول می‏کند که شواهدی علیه تئوری‏اش فراهم آمده؛ او داده‏های امکان متافیزیکی زامبی را مشروع و درست و «یک ضربه علیه تئوری» به شمار می‏آورد، اما بدون هیچ توضیحی اعتقاد دارد مواردی که در مجموع به سود تئوری وجود دارد، فائق بر این مشکلات است. (Ibid, p.483) @PhilMind