eitaa logo
فلسفه ذهن
852 دنبال‌کننده
137 عکس
67 ویدیو
21 فایل
محتوای تخصصی در حوزه #فلسفه_ذهن و فلسفه #علوم_شناختی توسط: مهدی همازاده ابیانه @MHomazadeh با همکاری هیئت تحریریه
مشاهده در ایتا
دانلود
استدلال یا فقدان ، نسخه‏ های متعدّدی دارد و صورت کلّی برهان‏ های امکان زامبی، از این قرار است: مقدّمه اوّل: (یا جهان زامبی وار) تصوّرپذیر (دارای انسجام منطقی) است. مقدّمه دوّم: هر آن‏چه تصوّرپذیر باشد، بلحاظ متافيزيكي ممکن است. نتیجه اوّل: پس زامبی، امکان متافیزیکی دارد. نتیجه دوّم: پس درست نیست. . منظور از «زامبی» در اینجا، موجودی بلحاظ فیزیکی كاملاً شبیه من است که فاقد است. (همچنين، منظور از جهان زامبي وار، جهاني است كه بلحاظ فيزيكي كاملاً شبيه جهان ماست، ولي موجودات آن پديداري ندارند). امكان زامبي، مستلزم آن است كه بر ويژگي‌هاي فيزيكي مبتني نمي‌شود و اين خود به معناي نادرستي فيزيكاليسم است. . بسياري از فيزيكاليست‌ها مقدمه دوّم استدلال فوق را نمي‌پذيرند. از ديدگاه ايشان، تصوّرپذيري زامبي صرفاً دالّ بر امكان معرفتي است و نمي‌توان امكان متافيزيكي را از آن نتيجه گرفت. (Byrne, "Intentionalism Defended", 2001, p.219.) . طرفداران امكان زامبي نیز بر امكان متافيزيكي زامبي تأکید دارند و نه امكان قانوني آن. به گفته آن‏ها، پيدايش حالات پديداري در جهان واقعی، بواسطه قوانين طبيعي رخ مي‌دهند. ولي اين قوانين (مانند ديگر قوانين طبيعي) ضرورت متافيزيكي ندارند و در همه جهان‌های ممکن (از جمله جهان زامبي وار) برقرار نيستند. از اين روست كه گرچه جهان زامبي وار بلحاظ فيزيكي (يعني هم بلحاظ توزيع ويژگي‌هاي فيزيكي و هم قوانين فيزيكي-فيزيكي) دقيقاً مشابه جهان ماست، ولي قوانین فیزیکی_پدیداری متفاوتی دارد. بنابراين، حتّي طرفداران امكان متافيزيكي زامبي نيز مي‌توانند ابتناي قانوني خصيصه پديداري بر ويژگي‌هاي فيزيكي را بپذيرند، به اين معنا كه در هر جهان ممكني كه هم بلحاظ فيزيكي و هم بلحاظ قوانين طبيعت مشابه جهان بالفعل باشد، حالات پديداري نيز همانند همین جهان خواهد بود. اما ابتناي قانونيِ خصيصه پديداري بر ويژگي‌هاي فيزيكي، نسبت به ابتناي متافيزيكي خصيصه پديداري بر ويژگي‌هاي فيزيكي ضعیف تر است و آن‏چه براي فيزيكاليسم لازم به شمار می رود، آموزه دوّم است که استدلال زامبي چالشي مهم فراروي آن پديد مي‌آورد. . شایان ذکر است دقّت در اشکال امکان زامبی، ما را به همان اشکال معروف باز می‏ گرداند؛ این‏که چرا و چگونه یک ویژگی فیزیکی خاص، می‏ تواند تأمین کننده یک ویژگی پدیداری خاص باشد؟ وقتی زامبی امکان متافیزیکی داشته باشد، بدان معناست که ویژگی فیزیکی مي‌تواند وجود داشته باشد، بدون آن‏كه ویژگی پدیداری برقرار باشد. در این صورت، همچنان پرسش از چگونگی تأمین خصیصه پدیداری تجربه توسّط ویژگی فیزیکال – که در واقع تکرار همان شکاف تبیینی است – برقرار می‏ ماند. @MHomazadeh @PhilMind
۵ 1⃣ مایکل تای - بعنوان اصلی‌ترین نظریه‌پرداز پیشتاز بازنمودگرایی - در مواجهه با مسئله دشوار ، چند استراتژی ممکن را ترسیم می‏کند: اوّل آن که تسلیم مسئله بشویم و را درباره حالات پدیدارانه بپذیریم. دوّم آن که (یعنی حالاتی که دارای حس و هستند؛ مثل درد و شادی و خشم و لذت و ...) را با حالات نوروفیزیولوژیک، این‏همان بدانیم. سوّم آن که را درباره حالات پدیداری بپذیریم. 2⃣ به نظر تای، هر دو استراتژی این‏همانی و کارکردگرایی با این مشکل دست به گریبان هستند که سابجکتیو بودن حالات پدیداری را انکار می‏کنند و نیز امکان متافیزیکی همزادهای دارای تجربیات معکوس یا حتّی بدون هیچ تجربه (زامبی‌های فلسفی) را ردّ می‏کنند. 3⃣ او در نهایت تئوری بازنمودگرایانه را بعنوان راه حلّ مسئله پیشنهاد می‏دهد که به اعتقاد وی تنها روش برای مواجهه با مسائل مربوط به آگاهی است. (See: Tye, 1995, Ten Problems of Consciousness, pp.62-67.) 4⃣ استدلال یا ، اشکالی است که نسخه‏های متفاوت و متعدّدی دارد (بسته به این‏که چگونه تعریف شود و در پی اخذ چه نتیجه‏ای باشیم). صورت کلّی برهان‏های امکان زامبی، از این قرار است: مقدّمه اوّل: زامبی (یا جهان زامبی‌وار) تصوّرپذیر است. مقدّمه دوّم: هر آن‏چه تصوّرپذیر باشد، امکان وجودی/متافیزیکی دارد. نتیجه اوّل: پس زامبی، امکان وجودی دارد. نتیجه دوّم: پس درست نیست. 5⃣ منظور از «زامبی» در این نسخه، موجودی است که بلحاظ فیزیکی كاملا شبیه من است، ولی فاقد است (همچنين، منظور از جهان زامبي، جهاني است كه بلحاظ فيزيكي كاملاً شبيه جهان ماست، ولي ساكنان آن آگاهي پديداري ندارند). واضح است كه امكان زامبي مستلزم آن است كه آگاهي پديداري بر ويژگي‌هاي فيزيكي مبتني نمي‌شود، و اين خود به معناي نادرستي فيزيكاليسم است. 6⃣ بسياري از فيزيكاليست‌ها مقدمه دوّم در استدلال بالا را نمي‌پذيرند. از ديدگاه ايشان، تصوّرپذيري زامبي صرفاً دالّ بر امكان معرفتي است، و نمي‌توان امكان متافيزيكي را از آن نتيجه گرفت. (Byrne, 2001, “Intentionalism Defended”, p.219.) 7⃣ تای نیز در انتها می‏گوید هیچ چیز رازآمیزی در تبیین بازنمودگرایانه وجود ندارد و ادامه می‌دهد: بنحو معرفت شناسانه البته ممکن به نظر می‏رسد که همزادها (المثناها)ی زامبی‏وار با محیط و تاریخ یکسان، تحقّق یابند. ولی براساس بازنمودگرایی، ضرورتاً چنین همزادهایی بلحاظ متافیزیکی ناممکن هستند (Tye, 1995, p.195.). 8⃣ و بدین‌ترتیب او‌ که قبلاً در توضیح چرایی رفتن بسراغ رویکرد بازنمودگرایانه، استراتژی‏های این‏همانی و کارکردگرایی را فاقد توانایی تصدیق امکان زامبی مي‌دانست، در نهایت با اعاده این اشکال، به انکار امکان متافیزیکی زامبی متوسل می‏شود. مهمترین مباحث فلسفی ذهن/نفس و علوم شناختی را این‌جا ببینید: @PhilMind
💥ادعای C را در نظر بگیرید: C : یک کامپیوتر الکترونیکی دیجیتال نمی‏تواند به هیچ گونه‏ای برنامه‏ریزی شود که آن‏چه مغز ارگانیک انسانی با نیروهای خاص علّی‏اش تولید می‏کند را تولید نماید: کنترل حرکات، هوش، و فعالیت‏های التفاتی که توسط انسان‏های نرمال به نمایش در می‏آید 💥این دیدگاه نمی‌گوید هر ابژه مادی (غیر از مغز ارگانیک)، فاقد نیروی علّی برای تولید پدیده ذهنی است و نمی‌گوید نیروهای علّی ، ربطی به و اجرای آن ندارند. بلکه صرفاً به نحو تجربی و عملی بعید می‌داند که برنامه‏نویسی – هرچقدر هم درست باشد - بتواند بر روی چیزی غیر از مغزهای ارگانیک اجرا شود. 💥این جدید نیست که مغز، شواهد بسیاری به دست می‏دهد که دارای ساختار پردازش موازی سنگین است؛ با میلیون‏ها – اگر نگوییم میلیاردها – کانال که همگی می‏توانند فعالیت‏ همزمان داشته باشند. بنابراین به نظر می‌رسد نیروی علّی‏ای که برای کنترل حرکات و هوش و فعالیت‏های التفاتی لازم است، از طریق یک پردازشگر موازی پرظرفیت (مانند مغز انسانی) قابل دستیابی است. 💥اما طرفداران و رویکردهای رایج در ساخت ، همچنان دلیلی نمی‌بینند که چرا این پردازشگر موازی پرظرفیت باید حتماً از مواد ارگانیک ساخته شده باشد. در نگاه ایشان، سرعت انتقال در سیستم‏های الکترونیکی، بسیار بیشتر از سرعت انتقال در فیبرهای نورونی است؛ بنابراین سیستم الکترونیکی می‏تواند هزاران برابر سریعتر (و قابل اعتمادتر) از سیستم ارگانیکی باشد. 💥ولی شاید این فرضیه‌ها چندان هم درست چیده نشده‌اند. سرعت پردازش مغز، 10 به توان 15 عملیات در ثانیه است که حتی در مقایسه با سرعت عملیاتی هسته‏های پردازشگرهای موازی نوین، قابل توجه است. 💥سجنوسکی گمان می‌کرد ما نیازمند شیفت به محاسبات بصری (Optical Computation) هستیم. در حالی که اگر محاسبات بصری بتواند سرعت عملیاتی چشمگیری را با هزینه معقول برای ما فراهم سازد، باز شاید کافی نباشد. محاسبات سجنوسکی نشان می‏داد که اگر مغز استفاده حداکثری از ظرفیت خویش ببرد، چه بسا تخمین نیازمندی‏ها برای رقابت با سرعت پردازش مغز نادرست از آب درآید. 💥سجنوسکی با در نظر گرفتن فاکتور سرعت پردازش موازی می‌گفت شاید لازم باشد به سمت محاسبات ارگانیک برویم. اما صرفنظر از سرعت پردازش، شاید اصلاً مسئله چیز دیگری است. این احتمال را می‌توان در نظر گرفت که و ساختار مولکولی نورون‏ها نیز در عملیات پردازش اطلاعات و تولید دخیل باشد. 💥 فرض می‏گیرد که یک تمایز واضح بین نیروهای علّی مغز برای تولید «حالات ذهنی» و برای تولید «روابط ورودی – خروجی» وجود دارد. او اوّلی را نیروهای علّی پایین به بالای مغز می‏نامد و درباره غلط‏بودن این ایده که دومی برای ذهن‏مندی موضوعیت دارد، استدلال می‏آورد. وجود علیت ورودی – خروجی، را قادر به کارکرد عملی در جهان می‏گرداند و البته دلالتی بر وجود علیت پایین به بالا – که حالات ذهنی را ایجاد می‏کند – ندارد. یک روبات موفق می‏تواند بکلی باشد. @PhilMind