eitaa logo
دخٺراݩ‌پویا‌/քօօʏaɢɨʀʟs
144 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
686 ویدیو
86 فایل
[…`°🌸🎨^…] 〖شاید مصلحٺ همونیھ کھ میخواے!😇〗 _خدا رو چھ دیدے؟!🌱 : ) [تولدکانال98/8/30💞] کپی؟!🕶 °|با‌ذکر‌یھ‌دونھ‌صلوات!☺ خادم امام زمان️🏖↫ 🎈| @Asma3184 ◎_◎ ادمین تبادلاٺ ☔️↫ 🎈| @ya_sahbazaman ^_^
مشاهده در ایتا
دانلود
یادواره شهید مدافع حرم شهید محمد مقداد مهدی امشب مسجد چهارمردان استاد حسن عباسی
چندتا کتاب قشنگ معلفیی کنم شاد شیم 😍
فتح خون داستانی به روایت چمران ❤️عالیه خودتون بخونین 😉ادمین و شوخی هاش اره دیگه خودتون تحقیق کنین اگر کسی خیلیییی قشنگ این کتاب رو دریک جمله تعریف کند جایزه ای گرانبها تقدیمش میکنم 😉@girlpoia ببینم کی از همه بهترهههه
زیباست حس دوست داشتن تو مولای من❤️ ♥️@grilpoia♥️
کسی که خوب فکر می‌کند لازم نیست زیاد فکر کند
آیا میدانید: _مورچه به هنگام مسموم شدن روی پهلوی راست می افتد.🐜 _خرس ها موجوداتی چپ دست هستند.🐻 _طول قد هر انسان سالم برابر ۸وجب دست اوست. _سریع ترین عضله بدن زبان است.👅 _زنبور عسل دو معده دارد:یکی برای انبار کردن عسل و یکی برای غذا.🐝 @grilpoia
الا یا ایها الساقی.... برو ورزش یکم چاقی😁 😄 @grilpoia
یلدا یعنی یادمان باشد که زندگی انقدر کوتاه است که یک دقیقه بیشتر باهم بودن را باید جشن گرفت... پیشاپیش شب یلدا مبارک🍉 @grilpoia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😄😂 خاطره ای زیبا و خنده دار از جبهه و جنگ😃 نخونیش از دستت رفته!! 😄😉 👤بین ما یکی بود که چهره‌ی سیاهی داشت؛ اسمش عزیز بود. توی یه عملیات ترکش به پایش خورد و فرستادنش عقب.. بعد از عملیات یهو یادش افتادیم و تصمیم گرفتیم بریم ملاقاتش.. 🏩با هزار مصیبت آدرس بیمارستانی که توش بستری بود رو پیدا کردیم و با چند تا کمپوت رفتیم سراغش. پرستار گفت: توی اتاق 110 بستری شده؛ اما توی اتاق 110 سه تا مجروح بودند که دوتاشون غریبه و سومی هم سر تا پایش پانسمان شده و فقط چشمهایش پیدا بود. دوستم گفت: اینجا که نیست، بریم شاید اتاق بغلی باشه! یهو مجروح باندپیچی شده شروع کرد به وول وول خوردن و سروصدا کردن! 😅 گفتم: بچه ها این چرا اینجوری میکنه؟ نکنه موجیه؟!!! 🤭 یکی از بچه ها با دلسوزی گفت: بنده خدا حتما زیر تانک مونده که اینقدر درب و داغون شده! 😶 پرستار از راه رسید و گفت: عزیز رو دیدین؟!!! همگی گفتیم: نه! کجاست؟ پرستار به مجروح باندپیچی شده اشاره کرد و گفت: مگه دنبال ایشون نمی گردین؟ همه با تعجب گفتیم: چی؟!!! عزیز اینه؟! 😳 رفتیم کنار تختش.. عزیز بیچاره به پایش وزنه آویزان بود و دو دست و سر و کله و بدنش زیر باندهای سفید گم شده بود ! 👤با صدای گرفته و غصه دار گفت: خاک توی سرتان! حالا دیگه منو نمی شناسین؟ ☹️🙄 یهو همه زدیم زیر خنده 😅😁 گفتم: تو چرا اینجوری شدی؟ یک ترکش به پا خوردن که اینقدر دستک و دمبک نمی خواد! 👤عزیز سر تکان داد و گفت: ترکش خوردن پیشکش. بعدش چنان بلایی سرم اومد که ترکش خوردن پیش اون ناز کشیدنه !! بچه ها خندیدند. 😄 اونقدر اصرار کردیم که عزیز ماجرای بعد از مجروحیتش رو تعریف کرد: 👤 وقتی ترکش به پام خورد، منو بردند عقب و توی یه سنگر کمی پانسمانم کردند و رفتند تا آمبولانس خبر کنند. توی همین گیر و دار یه سرباز موجی رو آوردند و انداختند توی سنگر. سرباز چند دقیقه ای با چشمان خون گرفته برّ و بر نگاهم کرد. راستش من هم حسابی ترسیده بودم و ماست هایم رو کیسه کردم. یهو سرباز موجی بلند شد و نعره زد: عراقی پَست فطرت می‌کشمت. 😱 چشمتان روز بد نبینه. حمله کرد بهم و تا جان داشت کتکم زد. به خدا جوری کتکم زد که تا عمر دارم فراموش نمی‌کنم. حالا من هر چه نعره می‌زدم و کمک می‌خواستم ، کسی نمی‌اومد. اونقدر منو زد تا خودش خسته شد و افتاد گوشه ی سنگر و از حال رفت. من هم فقط گریه می کردم... 😕😭 بس که خندیده بودیم داشتیم از حال می رفتیم😁 دو تا مجروح دیگه هم روی تخت هایشان از خنده روده بُر شده بودند.😂 👤عزیز ناله کنان گفت: کوفت و زهر مار هرهر کنان!!! خنده داره؟ تازه بعدش رو بگم: یک ساعت بعد به جای آمبولانس یه وانت آوردند و من و سرباز موجی رو انداختند عقبش. تا رسیدن به اهواز یک گله گوسفند نذر کردم که دوباره قاطی نکنه ... 😂😂 رسیدیم بیمارستان اهواز. گوش تا گوش بیمارستان آدم وایستاده بود و شعار می دادند و صلوات می‌فرستادند. دوباره حال سرباز خراب شد. یهو نعره زد: آی مردم! این یه مزدور عراقیه، دوستای منو کشته. و باز افتاد به جونم. این دفعه چند تا قلچماق دیگه هم اومدند کمکش و دیگه جای سالم توی بدنم نموند. یه لحظه گریه کنان فریاد زدم: بابا من ایرانی ام ! رحم کنین. یهو یه پیرمرد با لهجه ی عربی گفت: ای بی پدر! ایرانی هم بلدی؟ جوونا این منافق رو بیشتر بزنین.😅😅😅 دیگه لَشَم رو نجات دادند و آوردند اینجا. حالا هم که حال و روزم رو می بینید! صدای خنده مون بیمارستان رو برده بود روی هوا.😂 😂😂 پرستار اومد و با اخم و تَخم گفت: چه خبره؟ اومدین عیادت یا هِرهِر کردن؟ وقت ملاقات تمومه، برید بیرون خواستیم از عزیز خدافظی کنیم که یهو یه نفر با لباس سفید پرید توی اتاق و نعره زد: عراقی مزدور! می‌کشمت!!! 😱 👤عزیز ضجه زد: یا امام حسین! بچه ها خودشه، جان مادرتون منو نجات بدین ...😂😂😂 📚منبع: کتاب" رفاقت به سبک تانک"
😊 ❇️ وقتی به زندگی امیرمومنان (ع) با حضرت (س) دقت می‌کنیم، نکات بسیار خوب و آموزنده ای برای ما مکشوف می‌شود👌... ❣یکی از آن نکات این است که این دو بزرگوار بهترین کمک کننده نسبت به یکدیگر، برای بودند؛😍 یعنی این یکی از وظایفی است که زوجین نسبت به یکدیگر دارند!! ❣برخی می‌گویند بگذاریم بهشت و جهنم را خود مردم انتخاب کنند در صورتی که در قرآن کریم به صراحت در آیه 6 سوره تحریم آمده است‌‌: ✨ ای کسانی که ایمان آورده‌اید، خودتان و کسانتان(خانواده خود) را از آتش حفظ کنید ✨ 💞 یعنی این یک بر دوش است😉 که دلسوز یکدیگر در مسائل مادی و معنوی باشند و کمک حال همدیگر در رسیدن به باشند... @girlpoia