لا به لای اشکهایم از خدا میخواستم
من از این احیا فقط یک کربلا میخواستم
چهارده معصوم را دادم قسم جان حسین
من حسین از تک تک آل عبا میخواستم
گریه کردم با کتاب الله ، آل الله را
یک زیارت در همان حال بکا میخواستم
گفتهام «العفو» اما محض غفلت از حسین
بخششی از شاه در حین دعا میخواستم
بالحسین بالحسین بالحسین بالحسین
من خدایم را هم از خون خدا میخواستم
اربعین دور است اما فطر نزدیک ست ؛ پس
عیدیِ این عید را از اشک ها میخواستم
گرچهعیدینیستبعداز روضهی شاهغریب
لاجرم در عیدها هم من عزا میخواستم
من برای ثانیه_ثانیه ، عمرم از خدا
روزی گریه برای سرجدا میخواستم
بعد مرگم هم بروی سنگ قبرم حک کنید
از کفن آزرده بودم ، بوریا میخواستم
#شب_قدر
🖤 @Pooyagirls 🖤
فقط امشب رو برای او دعا کنیم...💔🙏
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🥀 @Pooyagirls 🥀
_الو سلام کبوترای حرم امام رضا
_بله
_میشه گوشیو بدین به امام رضا کارش دارم
میخوام بگم دلم براش تنگه😔
@Pooyagirls
بهتر است جملات و عکس نوشته های انگیزشی را صبح بعد از بیدار شدن بخوانید تا به شما انگیزه و انرژی مثبت بدهد و بتوانید روزتان را با انرژی مثبت شروع کنید. البته می توانید همیشه یک جمله را همراه داشته باشید تا در مواقعی که احساس می کنید به انرژی و انگیزه نیاز دارید، آن را بخوانید.
●●♡●○@Pooyagirls○●♡●●
#نیمهیپنهانعشق💔
#پارت۹🍃
نویسنده: #سییـنبـاقـرے ☺
نیمه های ترم دو رو میگذروندم، این روزها همه چی سرجای خودش بود و من هم خوشحال و سرحال تر از همیشه درسامو میخوندم امتحانام رو با موفیقت پاس میکردم.
همچنان اسم سها درویشان پور ورد زبون همه بود و این باعث افتخار من شده بود..
سه شنبه ساعت دو تا چهار کلاس "اصول جزا" داشتیم!
درس مورد علاقه م بود که باعث میشد فعالتر و پویا تر از همیشه حاضر بشم!
امروز هم مثل هفته های قبل نبض کلاس به دستم بود و هرسوالی به ذهنم میرسید از استاد میپرسیدم!
استاد اونقدر به هیجان اومده بود که هربار بحث جدیدی رو باهام آغاز میکرد!
اما ای کاش هیچوقت نگفته بود که برم درباره جزا و حقوق ضایع شده ی زن در اسلام از نڟر کارشناسان غربی بررسی کنم!چند روزی کلافه و سر در گم بودم اونقدری که همکلاسیام دلداریم میدادن..
تنبل نبودم اما تحقیق بزرگی بود برای منه ترم دویی..
سختتر شد وقتی فهمیدم این موضوع پایان نامه ی ترم بالاتریاست..
هرکسی پیشنهادی میداد برای کمک کردن بهم..
حتی آقای پارسا که بعد از من جزء دانشجوهای برتر کلاسمون بود!
+خانوم درویشان پور میخوای همکاری کنیم بخدا کمکتون میکنم البته حمل بر جسارت نشه!
چون حمل بر جسارت کردم پیشنهادش و رد کردم و ترجیح دادم به حرف سحر فکرکنم!
+میگم سها دایی من هرچقدرم خل باشه تو تخصصش عالیه! میخوای ازش کمک بگیری؟
ازش بدم میومد عمرا اگه از اون کمک میگرفتم!
اما وقتی چند روز گذشت و به نتیجه نرسیدم بعد از کلنجار وحشتناکی که با خودم رفتم، از سحر خواستم از استاد صادقی برام وقت بگیره!
نمیدونم بگم از بخت بلندم یا از بدشانسیم بود که اقای صادقی قبول کردن و من دو روز بعد تنها رفتم دفترشون!
+سلام خانوم خوب هستین؟
-متشکرم استادشرمنده کهــ
+دشمنتون، درخدمتم!!
استاد شروع کردن اندازه ی یک ساعت برام توضیح دادن..
ازاسترسم کم شد انگاری فهمیدم باید چیکار کنم..
اما با حرفی که قبل از خارج شدنم از اتاق زد کلا پشیمون شدم!
+خانوم درویشان پور سعی کنید هیچوقت از کسی متنفر نباشید حتی توی ذهنتون!
ممکنه کارتون گیر کنه بهش!
روز خوش!
سطل آب یخ بود روی سرم!!
٭٭٭٭٭--💌 #ادامه_دارد 💌 --٭٭٭
@Pooyagirls
دخٺراݩپویا/քօօʏaɢɨʀʟs
#نیمهیپنهانعشق💔 #پارت۹🍃 نویسنده: #سییـنبـاقـرے ☺ نیمه های ترم دو رو میگذروندم، این روزها همه
#نیمهیپنهانعشق💔
#پارتده🍃
نویسنده: #سییـنبـاقـرے ☺
نیمه های ترم دو رو میگذروندم، این روزها همه چی سرجای خودش بود و من هم خوشحال و سرحال تر از همیشه درسامو میخوندم امتحانام رو با موفیقت پاس میکردم.
همچنان اسم سها درویشان پور ورد زبون همه بود و این باعث افتخار من شده بود..
سه شنبه ساعت دو تا چهار کلاس "اصول جزا" داشتیم!
درس مورد علاقه م بود که باعث میشد فعالتر و پویا تر از همیشه حاضر بشم!
امروز هم مثل هفته های قبل نبض کلاس به دستم بود و هرسوالی به ذهنم میرسید از استاد میپرسیدم!
استاد اونقدر به هیجان اومده بود که هربار بحث جدیدی رو باهام آغاز میکرد!
اما ای کاش هیچوقت نگفته بود که برم درباره جزا و حقوق ضایع شده ی زن در اسلام از نڟر کارشناسان غربی بررسی کنم!چند روزی کلافه و سر در گم بودم اونقدری که همکلاسیام دلداریم میدادن..
تنبل نبودم اما تحقیق بزرگی بود برای منه ترم دویی..
سختتر شد وقتی فهمیدم این موضوع پایان نامه ی ترم بالاتریاست..
هرکسی پیشنهادی میداد برای کمک کردن بهم..
حتی آقای پارسا که بعد از من جزء دانشجوهای برتر کلاسمون بود!
+خانوم درویشان پور میخوای همکاری کنیم بخدا کمکتون میکنم البته حمل بر جسارت نشه!
چون حمل بر جسارت کردم پیشنهادش و رد کردم و ترجیح دادم به حرف سحر فکرکنم!
+میگم سها دایی من هرچقدرم خل باشه تو تخصصش عالیه! میخوای ازش کمک بگیری؟
ازش بدم میومد عمرا اگه از اون کمک میگرفتم!
اما وقتی چند روز گذشت و به نتیجه نرسیدم بعد از کلنجار وحشتناکی که با خودم رفتم، از سحر خواستم از استاد صادقی برام وقت بگیره!
نمیدونم بگم از بخت بلندم یا از بدشانسیم بود که اقای صادقی قبول کردن و من دو روز بعد تنها رفتم دفترشون!
+سلام خانوم خوب هستین؟
-متشکرم استادشرمنده کهــ
+دشمنتون، درخدمتم!!
استاد شروع کردن اندازه ی یک ساعت برام توضیح دادن..
ازاسترسم کم شد انگاری فهمیدم باید چیکار کنم..
اما با حرفی که قبل از خارج شدنم از اتاق زد کلا پشیمون شدم!
+خانوم درویشان پور سعی کنید هیچوقت از کسی متنفر نباشید حتی توی ذهنتون!
ممکنه کارتون گیر کنه بهش!
روز خوش!
سطل آب یخ بود روی سرم!!
٭٭٭٭٭--💌 #ادامه_دارد 💌 --٭٭٭
@Pooyagirls