💢عاقبت مختار💢
@Porseman_channel
در مورد مختار ثقفي (ره) دو دسته روايات وجود دارد. برخي در تأييد و برخي در مذمت او. در سرزنش او آمده است که مختار در جريان مبارزات امام حسن(ع) آن گاه که در ساباط مجروح شد و در خانه عموي مختار، سعد بن مسعود برده شد، به عمويش گفت: امام حسن را به معاويه تحويل دهيد که او نپذيرفت و مختار را به شدت مورد نکوهش قرار داد.
نيز در مذمت او گفته شده که مختار به جهت جاه طلبي نهضت خود را شروع کرد، چون در نهضت توابين ميتوانست شرکت کند، ولي شرکت نکرد.
بنا بر اين در باره مختار و انگيزه او در اين قيام قضاوتهاي گوناگون شده است؛ تا آن جا که بعضي دانشمندان طبقه اوّل و دوم شيعه در باره او نظر مساعدي ندارند. اما متأخران او را به نيکويي ستودهاند.
مختار پس از قيام نافرجام سليمان بن صرد (رهبر نهضت توابين) شيعيان را آماده ساخت. او ميدانست. اگر بخواهد جنبش شيعه به نتيجه برسد، بايد يکي از اعضاي خاندان پيامبر آن را رهبري کند يا لااقل جنبش به نام او آغاز شود. چه کسي براي اين کار مناسب است؟ علي بن الحسين ـ (ع) فرزند شهيد آل محمد ـ و اگر او نپذيرد؟ محمد فرزند علي بن ابي طالب عموي علي بن الحسين (ع).
مختار به هر دو نامه نوشت.امام علي بن الحسين (ع) که بي وفائي عراقيان و رنگ پذيري آنان را ديده بود و ميدانست به گفته پدر بزرگوارش اين مردم «دين را تا آن جا ميخواهند که زندگاني خود را بدان سرو سامان دهند و هنگام آزمايش پاي پس مينهند» به مختار پاسخ مساعد نداد . تنها تا آن جا که کار او با کيفر قاتلان پدرش مربوط ميشد ، کردار او را تصويب نمود؛ چون مختار سر عبيد الله بن زياد و عمر بن سعد را نزد او فرستاد، امام به سجده رفت و گفت: «الحمد لله الذي ادرک لي ثاري من أعدائي و جزي الله المختار خيراً».
يعقوبي مينويسد: مختار سر عبيدالله بن زياد را نزد علي بن الحسين (ع) به مدينه فرستاد . فرستاده خود را گفت: بر در خانه او بنشين، همين که ديدي در خانه گشوده شد و مردم به درون خانه رفتند، بدان که هنگام غذا خوردن اوست، تو هم به درون خانه برو!
فرستاده چنان کرد، و چون داخل خانه شد بانگ برداشت: اي خانواده نبوت و معدن رسالت و فرود آمدنگاه فرشتگان و منزل وحي! من فرستاده مختار پسر ابو عبيده هستم و اين سر پسر زياد است، براي شما آوردهام. با شنيدن اين بانگ، فرياد از زنان بني هاشم برخاست و چون امام سر عبيد الله را ديد، گفت :دوزخ جاي او باد! بعضي گفتهاند: علي بن الحسين (ع) را پس از مرگ پدرش جز آن روز خندان نديدند.
امام حسين(ع) در دعايي عرضه داشت: "پروردگارا، آن جوان ثقفي را بر آنان مسلط کن تا جام تلخ مرگ و ذلت را به ايشان بچشاند . از قاتلان ما کسي را باقي نگذارد... انتقام مرا و دوستان و خاندان و شيعيانم را از اينان بگيرد..."
از اين روايت تا حدودي ميتوان تأييد مختار را به دست آورد.
امام باقر(ع) فرمود: "به مختار ناسزا مگوييد، زيرا همو بود که قاتلان شهداي ما را کشت . انتقام خون ما را گرفت . بيوه زنان ما را شوهر داد . در تنگدستي به ما کمک مالي کرد.
مسعودي نوشته است: مختار نامهاي به علي بن الحسين (ع) السجاد نوشت. در آن نامه او را امام دانست و خواست تا با حضرت بيعت کند و از او رخصت خواست تا دعوت خويش را آشکار سازد. پول فراواني هم با نامه فرستاد. علي بن الحسين (ع) پول را نپذيرفت و نامه او را پاسخ نداد و در مسجد پيامبر او را ناسزا گفت. ممکن است قسمت اخير را ناخشنودان از مختار افزوده باشند، ولي مسلّم است امام در مورد دعوت براي رهبري شيعيان، روي خوش به مختار نشان نداد.
در روايتي که از منهال بن عمرو است گويد: سالي به حج رفتم و علي بن الحسين (ع) را ديدم .پرسيد:
ـ حرمله بن کاهل چگونه به سر ميبرد؟
ـ او را در کوفه زنده ديدم. امام دستهاي خود را بالا برد و گفت:
خدايا !گرمي آهن را بدو بچشان! خدايا گرمي آتش را بدو بچشان! چون به کوفه رسيدم حرمله را نزد مختار آوردند. وي فرمود تا دست و پاي او را بريدند، سپس او را با آتش سوزاندند.
علامه مجلسى ، پس از نقل حديث مورد پرسش براى مختار و اين كه مختار دوزخى است. ولى به بركت خدمت هايى كه براى اهل بيت انجام داده ، سرانجام مورد شفاعت قرار مى گيرد، مى گويد:
«اين روايات جمع كننده و تلفيق دهنده ميان احاديث مختلفى است كه درباره مختار وارد شده است . با اين بيان كه مختار هر چند در مراتب ايمان و يقين كامل نبوده و از سوى امام معصوم اجازه صريحى در مورد اعمال خويش نداشته است ، لكن از آن جا كه كارهاى شايسته بسيارى به وسيله او صورت گرفت و با برنامه هاى او قلب مؤمنان از جراحت هاى ستم التيام يافت ، فرجامش به خير و نجات است . در حقيقت مختار مشمول اين آيه از قرآن مى باشد كه مى فرمايد:
دسته اى ديگر هستند كه به گناهانش اعتراف كرده و عمل نيك و بد را به هم درآميخته اند، اميد است كه خداوند ايشان را مورد آمرزش قرار دهد.
اما من درباره مختار از كسانى هستم كه از داورى كردن باز ايستاده اند، هر چند مشهور ميان علماى شيعه اين است كه كارهاى او ارزنده و شخصيت او شايسته مدح است .
@Porseman_channel
💢ناخالصی مختار 💢
@Porseman_channel
✅پاسخ
مختار بن ابى عبیده از قبیله ثقیف؛ کنیهاش ابو اسحاق؛ و لقـبش کـیـسـان بود؛ کیسان به معناى زیرک و تیزهوش است.
طبق روایتى، اصـبـغ بـن نـبـاتـه، از یـاران امـام علی(ع) مىگوید: "لقب کیّس را امیرالمؤمنین به مختار دادنـد".
وى ادب و فضایل اخلاقى را از مکتب اهل بیت پیامبر(ص) آموخت، و در آغاز جوانى، هـمراه با پدر و عموى خود، براى شرکت در جنگ با لشکر ایران به عراق آمد. مختار در کنار امیرالمؤمنین (ع) بود و پـس از شهادت آن حضـرت، بـراى مدتى کوتاه به بصره آمد و در آن جـا سـاکـن شد.
علامه مجلسى (ره) مینویسد: مـختار، فضایل اهل بیت پیامبر اکرم(ص) را بیان مىکرد و حتى صفات زیبای امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین(ع) را براى مردم منتشر مىساخت و معتقد بود که خاندان پیامبر از هر کس براى امامت و حکومت پس از پیـامبـر سـزاوارتـرند و از سختیهایی کـه بـر خـانـدان پیامبر وارد شده، ناخشنود بود.
شخصیت مختار در روایات
روایاتی که درباره مختار در کتب حدیثی آمده بر دو دستهاند. بعضی او را ستایش کرده و برخی به نکوهش از او میپردازند.
الف. احادیث ستایش مختار
سه نمونه از احادیثی که در ستایش مختار آمدهاند، به شرح زیر است:.
1. امام صادق(ع) فرمودند: "زنان هاشمی هیچکدام شانه بر سر نزدند و خضاب ننمودند تا زمانی که مختار سرهای قاتلان امام حسین (ع) را برای خاندان ما فرستاد".
آیت الله خویی (ره) این روایت را صحیح میشمارند. این روایت نشانی از تأیید عملکرد مختار میباشد.
2. به مختار ناسزا مگویید؛ چرا که او قاتلین ما را کشت و خونخواه ما بود؛ در هنگام سختی اموالی را بین ما تقسیم نمود و زنان بیهمسر را به سامان رسانید.
3. در روایتی نیز آمده است که امام سجاد (ع) هنگامی که سر عبیدالله بن زیاد و عمر سعد برایشان فرستاده شد، به سجده افتادند و خداوند را سپاس گفتند و فرمودند: "جَزىَ اللهُ المُختارَ خَیراً"؛ خداوند به مختار جزای خیر دهد.
ب. احادیث نکوهش مختار
در این جا نیز فقط سه نمونه ذکر میشود.
1. امام صادق (ع) فرمودند: "مختار به امام سجاد (ع) دروغ نسبت میداد".
2. مختار بیست هزار دینار برای امام زین العابدین (ع) فرستاد؛ حضرت آن را پذیرفتند و صرف آبادی منازل خراب کردند. سپس بار دیگر چهل هزار دینار برای حضرتشان فرستاد، که این بار این هدیه را نپذیرفتند و بر اساس روایتی دیگر فرمودند: "فَإِنِّی لَا أَقْبَلُ هَدَایا الْکَذَّابِین"؛ من هدیه دروغگویان را نمیپذیرم.
3. طعن دیگری که بر مختار زده میشود، آن است که او قائل به امامت محمد بن حنفیه بوده و مردم را به سوی وی دعوت میکرد، و به همین دلیل بود که فرقه کیسانیه پدید آمد.
مختار از نگاه علما
بیشتر عالمان و دانشمندان حدیثی و رجالی در برخورد با احادیث مرتبط با مختار، روایات مدح را برگزیده و راجع به روایات مقابل آن نظریاتی را مطرح نمودهاند:
الف. روایاتی که در مذمّت مختار سخن گفتهاند، از نظر سند در نهایت ضعفاند.
کشی (ره) در این باره میگوید: به نظر میرسد این روایات از سوی مخالفان، جعل و وضع شده باشد.
ب. احتمال میرود این نوع احادیث از روی تقیه و جهت در امانماندن امام و بنی هاشم از شر حاکمان ستمکار، از ایشان صادر شده باشد.
ج. در حدیثی آمده بود که "مختار دو بار برای امام سجاد (ع) و خاندان ایشان هدایایی فرستاد که بار دوم حضرت این هدایا را نپذیرفتند و علت آن را دروغگو بودن مختار شمردند." این امر بعید به نظر میرسد؛ چرا که اگر علت قبول نکردن هدایا "دروغگو بودن" مختار میبود، این علت در نوبت اوّل نیز وجود داشت.
د. روایاتی که فرقه کیسانیه را به مختار نسبت داده و گویای کذاببودن مختار است، نیز به عقیده عالمان علم رجال از تهمتهای مخالفان به وی بوده؛ چرا که محمد بن حنفیه هرگز ادعای امامت نداشته تا مختار مردم را به سوی او فرا خواند، بلکه کیسانیه بعد از وفات محمد بن حنفیه تشکیل شد.
باورهای مختار
برخی دیگر از اندیشمندان، مختار را دارای عقیده صحیح و نیکویی نمیدانند و این امر را مستند به دو روایت دانسته اند که به آن اشاره می شود:
1. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ لِی: "یجُوزُ النَّبِی(ص) الصِّرَاطَ یتْلُوهُ عَلِی وَ یتْلُو عَلِیاً الْحَسَنُ وَ یتْلُو الْحَسَنَ الْحُسَینُ فَإِذَا تَوَسَّطُوهُ نَادَى الْمُخْتَارُ الْحُسَینَ(ع) :یا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) إِنِّی طَلَبْتُ بِثَارِکَ فَیقُولُ النَّبِی(ص) لِلْحُسَینِ(ع) :أَجِبْهُ؛ فَینْقَضُّ الْحُسَینُ(ع) فِی النَّارِ کَأَنَّهُ عُقَابٌ کَاسِرٌ فَیخْرِجُ الْمُخْتَارَ حُمَمَةً وَ لَوْ شُقَّ عَنْ قَلْبِهِ لَوُجِدَ حُبُّهُمَا فِی قَلْبِهِ"؛
امام صادق (ع) فرمودند: پیامبر اکرم(ص) از پل صراط میگذرند و حضرت علی(ع) و امام حسن(ع) پشت سر ایشان و سپس امام حسین (ع) هنگامی که به وسط پل صراط میرسند، مختار (که در عذاب دوزخ است) ندا میدهد: یا اباعبدالله! من خونخواه شما بودم؛ پیامبر (ص) میفرمایند: ای حسین! جواب او را بده؛ سپس امام حسین(ع) همچون عقابی، مختار را از دوزخ نجات میدهند. و چه بسا اگر قلب مختار شکافته میشد، حب آن دو خلیفه در آن آشکار میشد.
2. روایت مشابه دیگری از امام صادق (ع) نقل شده که در انتهای آن، راوی از امام (ع) سؤال میکند: چرا مختار با وجود خدماتی که انجام داده است در دوزخ گرفتار میشود؟ امام در پاسخ میفرمایند: چون در سینۀ مختار، محبت آن دو خلیفه بود. سپس امام قسم یاد میکنند که اگر در قلب جبرئیل و میکائیل ذرهای از حب این دو وجود می داشت، خداوند متعال آنها را با صورت در آتش دوزخ میافکند.
علامه مجلسی(ره) این دو روایت را وجه جمعی برای سایر روایات مدح و ذم مختار میداند که او به خاطر برخی عقایدش ابتدا اهل دوزخ بوده، اما به دلیل عملکرد مناسبش عاقبت با کمک امام حسین(ع) از عذاب الاهی نجات مییابد.
اما آیت الله خویی(ره) سند هر دو روایت را ضعیف دانسته و عقیده مختار را نیز نیکو برمیشمرند.
در پایان، ذکر دو نکته لازم به نظر میرسد:
1. مختار ثقفی، قبل از نهضت عاشورا و قیام امام حسین (ع) در کربلا، به دلیل حمایت از مسلم بن عقیل، سفیر امام حسین (ع) در کوفه، پس از شهادت مسلم، به دستور ابن زیاد زندانی شده و تا پایان قیام کربلا، در کوفه زندانی بود؛ از این جهت در کربلا حضور نداشت تا از امام حسین (ع) دفاع نماید.
2. در برخی نقلهای تاریخی آمده است که در زمان حضور امام مجتبی(ع) در مدائن، مختار قصد داشت تا امام را به معاویه تسلیم کند و امارت عراق را بگیرد.
دربارهی این نقل تاریخی باید گفت، بر فرض صحت این موضوع در بارهی مختار، این ماجرا و سخن وی، حدودا مربوط به بیست سال قبل از شهادت اوست. پس با توجه به اینکه ملاک در بررسی شخصیت افراد، حال کنونی آنان است، این سخن مختار - با فرض صدور - گرچه ناپسند بوده، اما به شخصیت او هنگام خونخواهی و قیام، خللی وارد نمیسازد. چنانچه جناب حر بن یزید ریاحی در جریان واقعه کربلا، با پشیمانی و جدایی از سپاه دشمن و پیوستن به امام حسین(ع)، به فاصلهی چند ساعت از شقاوت گریخته و سعادت آخرت را به جان خرید و قضاوت تاریخ را دربارهی خویش تغییر داد.
@Porseman_channel
💢راهکار رهایی از مرگ بد💢
@Porseman_channel
بهترین نوع مرگ از نگاه اسلام، شهادت درراه خداوند است. بر این اساس، برخی از انواع مرگ، با شهادت مقایسه میشوند مثلاً اینکه اگر مادری در هنگام زایمان از دنیا برود، اجر و ثواب او را مانند شهید دانستهاند. علامه مجلسی در تفسیر مرگ بد، مینویسد که این بدی یا به اعتبار دنیا است، همانند غرق شدن، سوختن، خورده شدن بهوسیله حیوانات درنده و… یا به اعتبار آخرت است همانند مرگ بر گناهان، بدون آنکه شخص توبه کرده باشد. پس مرگ سخت و دردناک و یا نا به هنگام میتوانند از مصادیق مرگ بد باشند. بااینحال، میتوان به سختیهای هنگام مرگ، نگاه مثبتی نیز داشت؛ چنانچه پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله میفرمایند:
المَوتُ کَفارةٌ لِذُنوبِ المُومِنینَ.
مرگ (و سختیهای آن) سبب جبران گناهان مؤمنین است.
یا در جریان دیگری نقلشده است که حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام به عيادت مردى رفتند كه در سكرات مرگ بود؛ درحالیکه محتضر، قادر نبود، جواب كسي كه صدایش میکرد را بدهد. پس حاضرين عرض کردند: ای فرزند رسولالله، دوست داریم حال رفيق خود و كيفيت مردن او را، بدانیم؟ امام کاظم علیهالسلام فرمودند:
«اَلْمَوْتُ هُوَ اَلْمِصْفَاةُ يُصَفِّي اَلْمُؤْمِنِينَ مِنْ ذُنُوبِهِمْ فَيَكُونُ آخِرُ أَلَمٍ يُصِيبُهُمْ كَفَّارَةَ آخِرِ وِزْرٍ بَقِيَ عَلَيْهِمْ وَ يُصَفِّي اَلْكَافِرِينَ مِنْ حَسَنَاتِهِمْ فَيَكُونُ آخِرَ لَذَّةٍ أَوْ رَاحَةٍ تَلْحَقُهُمْ و هُوَ آخِرُ ثَوَابِ حَسَنَةٍ تَكُونُ لَهُمْ...»
یعنی مرگ وسيله تصفيه است، مؤمنان را از گناهانشان پاكيزه و خالص مىگرداند، پس آخرين رنجى كه به آنان برسد كفّاره آخرين گناهى است كه بر گردنشان باقیمانده و كافران را از حسناتشان تصفيه مىنمايد و آخرين لذّت يا آسودگى است كه به آنان مىرسد و آن آخرين پاداش نيكى است كه به نفع انسان هست.
پس مرگ و سختی آن، برای مؤمنان امیدبخش و برای کافران نابودکننده و مقدمه عذاب است.
بهترین راهکار و دستورالعمل برای رهایی از مگر بد، دوری از عواملی است که این نوع از مرگ را به دنبال دارند و انجام سفارشهایی است که مرگ بد را از انسان دفع میکند. در روایات به این عوامل اشارهشده که به برخی از آنها پرداخته خواهد شد.
یکی از عوامل مؤثر در به وجود آمدن مرگ بد، طعنه زدن به مؤمنان است. امام باقر علیهالسلام درباره فرجام طعنه و زخمزبان زدن به مؤمنان میفرمایند:
«مَا مِنْ إِنْسَانٍ يَطْعُنُ فِي عَيْنِ مُؤْمِنٍ إِلَّا مَاتَ بِشَرِّ مِيتَةٍ وَ كَانَ قَمِناً أَنْ لَا يَرْجِعَ إِلَى خَيْرٍ».
هیچ انسانى نیست كه پیش روى مؤمنى از او بد گوید و طعنه زند، مگر اینکه به بدترین شكل بمیرد و سزاوار است كه روى خیر و سعادت را نبیند.
آزردن مؤمن و بیحرمتی به او یکی از خطوط قرمز الهی است؛ چراکه در کلمات اهلبیت علیهمالسلام، حرمت مؤمن را بیش از حرمت کعبه دانستهاند. پس مرگ بد، بخشی از مجازات این گناه است و فرد طعنه زننده باید منتظر عذاب آخرت نیز باشد.
برای دیدوبازدید از اقوام فواید مادی و معنوی فراوانی در روایات بیانشده است. یکی از ثمرات آن، جلوگیری از مرگ بد است. امام صادق علیهالسلام دراینباره میفرمایند:
صِلَةُ اَلرَّحِمِ تُهَوِّنُ اَلْحِسَابَ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ وَ هِيَ مَنْسَأَةٌ فِي اَلْعُمُرِ وَ تَقِي مَصَارِعَ اَلسُّوءِ وَ صَدَقَةُ اَللَّيْلِ تُطْفِئُ غَضَبَ اَلرَّبِّ.
صلهرحم روز قيامت حساب را آسان و عمر را دراز كند و از مرگ بد حفظ نمايد و صدقه دادن در شب، خشم خدا را خاموش كند.
شاید ارتباط این دو موضوع برای ما مشخص نباشد اما خداوند برای برخی عبادات، علاوه بر ثواب اخروی، برخی نتایج و برکات دنیوی نیز در نظر گرفته است مانند صلهرحم که میتواند از مرگ بد در این دنیا جلوگیری کند.
یکی دیگر از اعمالی که از فرجام ناخوشایند در این دنیا جلوگیری میکند و بین مردم نیز مشهور است، پرداخت صدقه است. در روایتی از امام صادق علیهالسلام چنین گزارششده است:
اَلصَّدَقَةُ بِاللَّيْلِ تَدْفَعُ مِيتَةَ اَلسَّوْءِ وَ تَدْفَعُ سَبْعِينَ نَوْعاً مِنَ اَلْبَلاَءِ.
صدقه دادن در شب، مردن بد و هفتاد نوع بلا را از انسان دور مىكند.
و در عبارت دیگری میفرمایند:
وَ اَلصَّدَقَةُ فِي اَلْعَلاَنِيَةِ فَإِنَّهَا تَدْفَعُ مِيتَةَ اَلسَوْءِ
صدقه آشكارا مردن بد را برگرداند
از جمعبندی این دودسته روایات میتوان چنین برداشت کرد که دادن صدقه به هر صورتی؛ پنهانی و یا آشکارا، میتواند از بلاها و بهخصوص مرگ بد، جلوگیری کند.
در برخی روایات نیز بهصورت کلی به انجام کارهای نیک، سفارش شده و آن را مانع از مرگ بد معرفی کردهاند، مانند:
اصْطَنِعُوا الْمَعْرُوفَ بِمَا قَدَرْتُمْ عَلَيْهِ فَإِنَّهُ تَقِي مَصَارِعَ السَّوْء
هر چه در توان داريد كار نیکانجام دهيد كه شمارا از مرگهاى بد حفظ مىنمايد.
کار خوب و نیکی که در این روایات مورداشاره است میتواند شامل موارد قبلی؛ یعنی احترام به مؤمنان و زخمزبان نزدن به آنها، صلهرحم، صدقه و یا هر کار جواب و یا مستحب دیگری بشود، چون واژه «معروف» یعنی هر کار خوب شناختهشده که حتماً شامل واجبات، مستحبات و یا کارهای اخلاقی و موردپسند جامعه دینی، میشود.
⭕️نتیجه:
مرگ در این دنیا را چاره و گریزی نیست اما همه در تلاشاند تا به بهترین صورت این جهان فانی را ترک کند. شهادت درراه خدا بهترین نوع مرگ است که برای همگان دستیافتنی نیست! در روایات برای جلوگیری از بد مردن، راهکارها و نشانههایی بیانشده است مثلاً اینکه اگر انسان به مؤمنان طعنه و کنایه بزند دچار مرگ بد خواهد شد و یا اینکه صلهرحم، صدقه دادن و انجام کارهای نیک میتواند انسان را از مرگ سخت و بد، حفظ کند.
@Porseman_channel
💢عاقبت و سرنوشت شمر💢
@Porseman_channel
✅پاسخ
👌جنايات شمر به حدّى بود كه امام حسين عليه السلام، او را نفرين نمود ، چنان که سید بن طاووس نقل می کند ؛
« شمر بن ذى الجوشن كه خدا لعنتش كند به خيمه امام حسين عليه السلام يورش برد و با نيزه به آن كوبيد و آن گاه گفت: آتش بياوريد تا خيمه را با ساكنانش آتش بزنم! امام حسين عليه السلام به او فرمود: «اى پسر ذى الجوشن! تو آتش مى خواهى تا خانواده مرا بسوزانى؟! خدا به آتش بسوزاندت!».
📚الملهوف ، ص 173، بحار الأنوار ، ج 45 ص 54.
او در جريان قيام مختار، مجبور به فرار شد؛ امّا در ميان راه و در صحراى سوزان ميان كوفه و بصره، گرفتار شد و در زد و خوردى كوتاه، زخمى گرديد و بر طبق گزارشهايى، در همان جا به قتل رسيد. گزارش ديگرى هم مى گويد ، او را اسير كردند و به سوى مختار فرستادند. مختار هم او را گردن زد و جنازه او را در روغن جوشان انداخت.
🔸طبری به نقل از مسلم بن عبد اللّه ضِبابى می نویسد ؛
« وقتى شمر بن ذى الجوشن بيرون آمد، من هم با او بودم، در آن هنگامى كه مختار، ما را شكست داد و يمنى ها را در جَبّانةُ السَّبيع كشت و غلامش زِربى را در پى شمر فرستاد و شمر چنان كه اتّفاق افتاد، او را كشت.شمر رفت تا به ساتيدَما رسيد. از آن جا هم گذشت تا به روستاى كَلتانيّه كه در ساحل رودخانه و در كنار تپّهاى است رسيد. آن گاه [كسى را] به كَلتانيّه فرستاد و مردى عِلج ( تنومند کافر غیر عرب ) را از آن جا گرفت و او را زد و به او گفت: راه رهايى ات، اين است كه نامه مرا به مُصعَب بن زبير برسانى. و در بالاى نامه نوشت: به امير مُصعَب بن زبير، از شمر بن ذى الجوشن. مرد عِلج، رفت و وارد روستايى شد كه خانه هايى داشت و خانه ابو عَمره هم در ميان آنها بود. مختار، ابو عَمره را در آن ايّام به آن روستا فرستاده بود تا آن جا مركز اسلحه [و كمينگاه] ميان تداركات وى و بصريان باشد. آن مرد عِلج، عِلج ديگرى را از آن روستا ديد و به او از آزارهاى شمر، شِكوه كرد. آن دو ايستاده بودند و حرف مى زدند كه يكى از دوستان ابو عَمره از كنار آنها گذشت و در دست آن عِلْج، نامه اى را ديد كه شمر، خطاب به مصعب نوشته بود. از مرد علجى در باره محلّ اقامت شمر پرسيدند. او جواب داد و معلوم شد كه فاصله ميان آنها با شمر، تنها سه فرسخ است. پس به سمت او حركت كردند.... آنها از بالاى تپّه بر ما مُشرِف شده بودند و تكبير گفتند و خانه هاى ما را محاصره نمودند. ما از خانه ها در آمديم و اسبهايمان را رها كرديم و با پاى پياده مى دويديم. من از كنار شمر مى گذشتم و او بُردِ محكم بافت سپيدى به تن داشت. او پيسى داشت و من از روى بُردش، سفيدى پهلويش را مى ديدم. او آنها را با نيزه مى زد. آنها او را واداشتند كه با شتاب، سلاح و لباسهايش را بپوشد. ما گذشتيم و او را رها كرديم.
ساعتى نگذشت كه شنيدم كسى مى گويد: اللّهُ أكبر! خدا آن پليد را كشت ...
مِشرَقى از ابو كَنود عبد الرحمن بن عُبَيد، نقل كرد كه به خدا سوگند، من بودم كه آن نامه را با عِلج ديدم و او را پيش ابو عَمره آوردم و من بودم كه شمر را كشتم....»
📚تاريخ طبري ، ج 6 ص 52، تاريخ دمشق: ج 23 ص 190
در نقل دیگر آمده است ؛
« احمر بن سَليط، با سپاه، حركت كرد تا به مَذار رسيد. شمر بن ذى الجوشن هم به خاطر سرزنش بصريان، به جاى فرار به بصره، به سمت مَذار آمد. احمر بن سَليط، به جايى كه شمر، در آن سنگر گرفته بود، پنجاه سوار فرستاد و پيشاپيشِ آنها نيز مردى نبطى بود كه بلدچى آنها بود و اين، در شبى مهتابى بود. شمر، همين كه فهميد آنهايند، اسبش را خواست و سوار شد و هر كس هم كه همراهش بود، سوار شد تا بگريزند. سپاهيان احمر به آنها رسيدند و با آنان جنگيدند و شمر و همراهانش را كشتند و سرهايشان را جدا كردند و پيش احمر بن سليط بُردند. او نيز سرها را براى مختار فرستاد و مختار، سر شمر را به مدينه براى محمّد بن حنفيّه فرستاد. »
📚الأخبار الطوال ، ص 305.
شیخ طوسى نیز به نقل از مدائنى می آورد ؛
« مختار، شمر بن ذى الجوشن را خواست. شمر به بيابان گريخت. خبر فرار او را به ابو عَمره رساندند. ابو عَمره با تعدادى از يارانش در پى شمر روان شد و او با آنها جنگ سختى كرد و زخمى شد و همين باعث ناتوانى او گرديد، تا اين كه ابو عَمره او را دستگير كرد و براى مختار فرستاد. مختار، گردن او را زد و روغنى را در ديگى به جوش آورد و شمر را در آن انداخت و بدنش آش و لاش شد و از هم وا رفت. یكى از وابستگان خاندان حارثة بن مُضَرِّب، سر و صورت او را زير پا انداخت و لگد كرد. »
📚أمالي ، طوسي: ص 244 _ بحار الأنوار ، ج 45 ص 338
@Porseman_channel
💢نماز با لباس مختص💢
سوال: حکم نماز خواندن با لباس مختص چگونه است؟
@Porseman_channel
امام خمینی(ره):
نماز خواندن با لباس مختص اشکال ندارد.
آیة الله اراکی(ره):
نماز خواندن با لباس مختص اشکال ندارد.
آیة الله بهجت(ره):
الف) حکم پوشیدن لباس مختص چیست؟
به مساله 711 رساله مراجعه شود.
ب) حکم نماز خواندن با آن چگونه است؟
در موردی که حرام باشد فرق نمی کند هر چند مضرّ به صحّت نماز نباشد.
آیة الله تبریزی(ره):
اگر لباس ساتر عورت در نماز باشد پوشیدن آن در غیر مورد اضطرار جایز نیست و در مورد اضطرار اشکال ندارد. والله العالم
اگر مرد لباس زنانه یا زن لباس مردانه بپوشد و در حال حاضر ساتری غیر از آن نداشته باشد و نماز بخواند نمازش صحیح است.
آیة الله خامنه ای(دام ظلّه):
اگر چه زن و مرد نمی توانند لباس مختص یکدیگر را به گونه ای بپوشند که زیّ آن ها قرار گیرد ولی در هر حال پوشش آن موجب بطلان نماز نمی شود.
آیة الله خوئی(ره):
نماز خواندن با لباس مختص در صورتی که ساترش فقط آن باشد، بعید نیست که نمازش باطل شود.
آیة الله سیستانی(دام ظلّه):
نماز خواندن با لباس مختص باطل نیست.
آیة الله شبیری زنجانی(دام ظلّه):
نماز خواندن با لباس مختص صحیح است و احتیاط مستحب آن است که اصلاً مرد لباس زنانه، و زن لباس مردانه نپوشد؛ خصوصاً در هنگام نماز خواندن.
آیة الله صافی گلپایگانی(دام ظلّه):
نماز خواندن با لباس مختص اشکال ندارد.
آیة الله فاضل لنکرانی(ره):
الف) حکم پوشیدن لباس مختص چیست؟ ب) حکم نماز خواندن با آن چگونه است؟
الف: پوشیدن لباس اختصاصی جنس مخالف بنابر احتیاط حرام است.
ب: نماز با آن باطل نیست.
آیة الله گلپایگانی(ره):
نماز خواندن با لباس مختص اشکال ندارد.
آیة الله مکارم شیرازی(دام ظلّه):
نماز با لباس مختص اشکال ندارد.
آیة الله نوری همدانی(دام ظلّه):
نماز خواندن با لباس مختص اشکال ندارد.
آیة الله وحید خراسانی(دام ظلّه):
ستر عورت با لباس مختص در نماز بنابر احتیاط موجب بطلان است.
@Porseman_channel
💢موالات در وضو💢
@Porseman_channel
شرط دهم: (۱) آن که کارهای وضو را پشت سر هم انجام دهد.
(۱) (سیستانی:) شرط هشتم..
(مکارم:) مسأله شرط نهم این که کارهای وضو را چنان به جا آورد که بگویند پشت سر هم انجام میدهد و اگر چنین کند وضوی او صحیح است، هر چند بر اثر گرمی هوا و وزش باد اعضای سابق خشک شده باشد، مثلًا موقعی که میخواهد دست راست را بشوید صورت او خشک شود، ولی اگر طوری انجام دهد که پشت سر هم نباشد وضوی او باطل است، هر چند بر اثر سردی هوا اعضای قبل خشک نشده باشد.
[ اگر بین کارهای وضو به قدری فاصله شود]
مسأله ۲۸۳ اگر بین کارهای وضو به قدری فاصله شود که وقتی میخواهد جایی را بشوید یا مسح کند رطوبت جاهایی (۱) که پیش از آن شسته یا مسح کرده خشک شده باشد، وضو باطل است (۲) و اگر فقط رطوبت جایی که جلوتر از محلی است که میخواهد بشوید یا مسح کند خشک شده باشد مثلًا موقعی که میخواهد دست چپ را بشوید رطوبت دست راست خشک شده باشد و صورتتر باشد وضو صحیح است (۳).
(۱) (سیستانی:) اگر بین کارهای وضو به قدری فاصله شود که در نظر عرف پشت سر هم نباشند وضو باطل است، ولی در صورت پیش آمد عذری برای شخص مانند فراموشی یا تمام شدن آب این امر معتبر نیست بلکه اگر وقتی میخواهد جایی را بشوید یا مسح کند چنانچه رطوبت تمام جاهایی..
(زنجانی:) تمام جاهایی..
(۲) (گلپایگانی، صافی:) و اگر فقط رطوبت یکی از جاهایی که جلوتر شسته یا مسح کرده خشک شده باشد مثلًا موقعی که میخواهد دست چپ را بشوید رطوبت دست راست یا رطوبت صورت خشک شده باشد، احتیاط واجب (صافی: احتیاط مستحب) آن است که به این وضو اکتفاء نکند.
(۳) (زنجانی:) و احتیاط مستحب آن است که وضو را باطل کند و از سر بگیرد.
(اراکی:) احتیاط واجب آن است ((فاضل:) بهتر آن است) که دوباره وضو بگیرد
(۱) آن که وضو را به ترتیبی که گفته شد به جا آورد، یعنی: اول صورت و بعد دست راست و بعد دست چپ را بشوید (۲) و بعد از آن سر و بعد پاها را مسح نماید (۳) و باید (۴) پای راست را پیش از پای چپ مسح کند (۵) و اگر به این ترتیب وضو نگیرد باطل است. (۱)
(مکارم:) شرط هشتم.. (سیستانی:) شرط هفتم..
(۲) (تبریزی:) و بنا بر احتیاط دست چپ را یک دفعه بشوید..
(۳) (سیستانی:) و احتیاط مستحب ّ آن است که هر دو پا را با هم مسح نکند بلکه پای چپ را بعد از پای راست مسح کند.
(بهجت:) و اگر به ترتیب وضو نگیرد، باطل است و در مسح دو پا، احتیاط مستحب آن است که مسح پای راست را با دست راست بر مسح پای چپ با دست چپ مقدّم بدارد.
(۴) (فاضل:) بنا بر احتیاط واجب باید..
(۵) (گلپایگانی، اراکی، صافی:) باید پای چپ را پیش از پای راست مسح نکند (صافی: بلکه احتیاط این است که پای راست را پیش از پای چپ مسح کند)..
(خوئی:) باید بنا بر احتیاط واجب پای چپ را بعد از پای راست مسح کند..
(تبریزی:) بنا بر احتیاط، پای چپ را بعد از پای راست مسح کند..
(زنجانی:) باید پای چپ را پیش از پای راست مسح نکند و بنا بر احتیاط هم زمان نیز مسح ننماید..
(مکارم:) بنا بر احتیاط پای چپ را پیش از پای راست مسح نکند.
(بهجت:) مسأله ۲۸۶ هر گاه کسی شستن عضو قبلی را فراموش کرد، و عضو بعدی را شست، مثلًا اوّل دست چپ را شست بعد دست راست را، باید بعد از دست راست دست چپ را بشوید تا ترتیب مراعات شود، به شرط این که با این شستن بی جا، موالات به هم نخورد؛ و اگر موالات به هم خورد، باید وضو را از سر بگیرد.
شرط دهم: (۱) آن که کارهای وضو را پشت سر هم انجام دهد.
(۱) (سیستانی:) شرط هشتم..
(مکارم:) مسأله شرط نهم این که کارهای وضو را چنان به جا آورد که بگویند پشت سر هم انجام میدهد و اگر چنین کند وضوی او صحیح است، هر چند بر اثر گرمی هوا و وزش باد اعضای سابق خشک شده باشد، مثلًا موقعی که میخواهد دست راست را بشوید صورت او خشک شود، ولی اگر طوری انجام دهد که پشت سر هم نباشد وضوی او باطل است، هر چند بر اثر سردی هوا اعضای قبل خشک نشده باشد.
⭕️[ اگر بین کارهای وضو به قدری فاصله شود]⭕️
مسأله ۲۸۳ اگر بین کارهای وضو به قدری فاصله شود که وقتی میخواهد جایی را بشوید یا مسح کند رطوبت جاهایی (۱) که پیش از آن شسته یا مسح کرده خشک شده باشد، وضو باطل است (۲) و اگر فقط رطوبت جایی که جلوتر از محلی است که میخواهد بشوید یا مسح کند خشک شده باشد مثلًا موقعی که میخواهد دست چپ را بشوید رطوبت دست راست خشک شده باشد و صورتتر باشد وضو صحیح است (۳).
(۱) (سیستانی:) اگر بین کارهای وضو به قدری فاصله شود که در نظر عرف پشت سر هم نباشند وضو باطل است، ولی در صورت پیش آمد عذری برای شخص مانند فراموشی یا تمام شدن آب این امر معتبر نیست بلکه اگر وقتی میخواهد جایی را بشوید یا مسح کند چنانچه رطوبت تمام جاهایی..
(زنجانی:) تمام جاهایی..
(۲) (گلپایگانی، صافی:) و اگر فقط رطوبت یکی از جاهایی که جلوتر شسته یا مسح کرده خشک شده باشد مثلًا موقعی که میخواهد دست چپ را بشوید رطوبت دست راست یا رطوبت صورت خشک شده باشد، احتیاط واجب (صافی: احتیاط مستحب) آن است که به این وضو اکتفاء نکند.
(۳) (زنجانی:) و احتیاط مستحب آن است که وضو را باطل کند و از سر بگیرد.
(اراکی:) احتیاط واجب آن است ((فاضل:) بهتر آن است) که دوباره وضو بگیرد
(بهجت:) احتیاط واجب آن است که وضو را باطل کند و از سر بگیرد.
(مکارم:) رجوع کنید به ذیل شرط دهم.
⭕️[اگر کارهای وضو را پشت سر هم به جا آورد]⭕️
مسأله ۲۸۴ اگر کارهای وضو را پشت سر هم به جا آورد، ولی به واسطه گرمای هوا (۱) یا حرارت زیاد بدن و مانند اینها رطوبت (۲) خشک شود، وضوی او صحیح است.
(۱) (زنجانی:) یا باد.. (۲) (خوئی، تبریزی، سیستانی:) رطوبت جاهای پیشین..
(مکارم:) رجوع کنید به ذیل شرط دهم.
⭕️[راه رفتن در بین وضو اشکال ندارد]⭕️
مسأله ۲۸۵ راه رفتن در بین وضو اشکال ندارد، (۱) پس اگر بعد از شستن صورت و دستها چند قدم راه برود (۲) و بعد سر و پا را مسح کند، وضوی او صحیح است.
(۱) (زنجانی:) بقیه مسأله ذکر نشده. (۲) (تبریزی:) مقداری راه برود..
@Porseman_channel
💢عاقبت مامون💢
@Porseman_channel
پس از شهادت آن حضرت، مأمون به بغداد برگشت و از امام محمدتقي علیهالسلام دلجويي نمود و دختر خويش امالفضل را به عقد آن حضرت درآورد و مقام وي را در بغداد و مدينه گرامي داشت.
📚تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 465
مأمون در اواخر عمر خويش، جنگهاي بزرگي با روميان آغاز كرد و پيروزيهاي عظيمي بدست آورد.
📚المنتظم في تاريخ الامم والملوك (ابن جوزي) ج 10-9، ص 265؛
سرانجام در 47 و يا 48 سالگي، در "عين بديدون" كه عربها آن را "بذندون" و روميها "رقه" مينامند وفات يافت. وي را پس از مرگش به "طرسوس" كه هماكنون "طرطوس" ميگويند، واقع در غرب شام و در ساحل درياي مديترانه به خاك سپردند. پس از وي برادرش ابواسحاق معروف به معتصم به خلافت رسيد.
📚وقايع الايام (شیخ عباس قمی)، ص 312.
درباره تاريخ وفات مأمون، مورخان و سيرهنويسان متفقند كه وي در رجب سال 218 قمري درگذشت، ولي درباره روز وفاتش اتفاقي ميان آنان نيست. برخي روز هشتم، برخي روز يازدهم، برخي روز سيزدهم و برخي روز هفدهم رجب را روز درگذشتش ميدانند.
📚الأخبار الطوال (الدينوري) ص 400
@Porseman_channel
💢نماز خواندن بر روی فرش ابریشمی💢
@Porseman_channel
آيا نماز خواندن بر روى فرش ابريشم، صحيح است؟
✅همه مراجع: آرى، صحيح است.
توجه داشته باشید آنچه برای مرد حرام است و مبطل نماز می باشد پوشیدن ابرشیم است، نه ایستادن روی آن.
@Porseman_channel
💢معنای شفاعت اهل بیت علیهم السلام 💢
@Porseman_channel
شفاعت» نه تشويق به گناه است و نه چراغ سبز براى معاصى، نه عامل عقب افتادگى و نه چيزى شبيه پارتى بازى در جامعه هاى دنياى امروز؛ بلكه يك مسأله مهم تربيتى است كه از جهات گوناگون آثار مثبت و سازنده دارد، از جمله:
الف: ايجاد اميد و مبارزه با روح يأس ـ بسيار مى شود كه غلبه هواى نفس، سبب ارتكاب گناهان مهمى مى شود و به دنبال آن، روح يأس بر كسانى كه مرتكب آن گناهان شده اند غلبه مى كند و اين يأس، آنها را به آلودگى بيشتر و غوطه ور شدن در گناهان سوق مى دهد؛ زيرا آنها فكر مى كنند آب از سرشان گذشته، بنابراين چه يك قامت چه صد قامت؛ ولى اميد به شفاعتِ اولياء الله، به آنها نويد مى دهد كه اگر همين جا متوقف شوند و خود را اصلاح كنند، ممكن است گذشته آنها از طريق شفاعت نيكان و پاكان جبران گردد، بنابراين اميد شفاعت به متوقف شدن گناه و بازگشت به سوى صلاح و تقوا كمك مى كند.
ب: ايجاد رابطه اى معنوى با اولياء الله ـ با توجه به آنچه در تفسير مفهوم شفاعت در بالا گفته شد گرفتن اين نتيجه آسان است كه شفاعت منوط به وجود نوعى رابطه در ميان «شفيع» و «شفاعت شونده» است، رابطه اى معنوى از نظر ايمان و بعضى از صفات فاضله و انجام حسنات. مسلماً كسى كه اميد به شفاعت دارد سعى مى كند به نوعى اين رابطه را برقرار سازد و كارى كه موجب رضاى آنها است انجام دهد، پل هاى پشت سر را خراب نكند، پيوندهاى محبت و دوستى را تا به آخر نگسلد. مجموعه اين امور، عامل مؤثرى براى تربيت او خواهد بود و سبب مى شود كه تدريجاً از صف آلودگان درآيد يا لااقل در كنار پاره اى از آلودگيها به اعمال نيك روى آورد و از سقوط بيشتر در دامان شيطان رهائى يابد.
ج: تحصيل شرائط شفاعت ـ در آيات قرآن شرائط مختلفى درباره شفاعت ذكر شده كه از همه مهمتر اذن و اجازه پروردگار است، مسلّماً كسى كه اميد و انتظار شفاعت دارد، بايد اين اذن و اجازه را به نحوى فراهم سازد؛ يعنى كارى انجام دهد كه محبوب و مطلوب خدا است. در بعضى از آيات آمده است كه در قيامت، بخشودگى از طريق شفاعت تنها براى كسانى خواهد بود كه خداوند رحمان، اجازه شفاعت براى او داده و از گفتار او راضى باشد.در آيه 28 سوره «انبياء» آمده است: تنها كسانى مشمول بخشودگى از طريق شفاعت مى شوند كه به مقام ارتضاء (خشنودى خدا) برسند و طبق آيه 87 سوره «مريم» داراى عهد الهى هستند و چنانكه گفتيم همه اين مقامات در سايه ايمان به خدا و دادگاه عدل او و اعتراف به حسنات و سيئات (نيكى اعمال نيك و بدى اعمال بد) و گواهى به صحت تمام مقرراتى كه از سوى خدا نازل شده است پيدا مى شود. بعلاوه در بعضى از آيات آمده است كه شفاعت شامل [حالِ] ظالمان نمى شود، به اين ترتيب اميدوارانِ شفاعت، بايد از صف ظالمان (ظلم به هر معنى كه تفسير شود) خارج گردند. مجموعه اين جهات سبب مى شود كه اميدواران شفاعت در اعمال گذشته خويش تجديد نظر كنند و نسبت به آينده تصميم هاى بهترى بگيرند، اين خود نيز يك نقطه مثبت و عامل مؤثر تربيت است.
د: توجه به سلسله شافعان ـ توجه به اشاراتى كه درباره شفيعان در آيات قرآنى آمده و همچنين تصريحاتى كه در روايات اسلامى شده است، دليل ديگرى بر جنبه هاى تربيتى مسأله شفاعت است. در حديثى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) مى خوانيم: «الشُّفَعاءُ خَمْسَةٌ الْقُرْآنُ وَ الرَّحِمُ وَ الأمانَةُ وَ نَبِيُّكُمْ وَ اَهْلُ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ» (شفيعان در قيامت پنج تا هستند: قرآن، صله رحم، امانت، پيغمبر شما و اهل بيت پيغمبرتان). در حديث ديگرى كه در «مسند احمد» از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) آمده است، مى خوانيم: «تَعَلَّمُوا الْقُرآنَ فَاِنَّهُ شَافِعٌ يَوْمَ القِيامَةِ» (قرآن را فراگيريد كه شفاعت كننده روز قيامت است). همين معنى در «نهج البلاغة» در كلام مولاى متقيان حضرت علي(عليه السلام) آمده است: «فَاِنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ»؛ (قرآن، شفاعت كننده اى است كه شفاعتش پذيرفته مى شود). از روايات متعددى نيز استفاده مى شود كه بهترين شفاعت كننده «توبه» است. حضرت علي(عليه السلام) مى فرمايد: «لَاشَفيعَ اَنْجَحُ مِنَ التَّوْبَةِ» (شفاعت كننده اى موفق تر از توبه نيست). در بعضى از احاديث نيز تصريح به شفاعت انبياء، اوصياء، مؤمنين و ملائكه شده است، مانند حديثى از پيغمبر خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) كه مى فرمايد: «الشَّفاعَةُ لِلأَنْبِياءِ وَ الأُوْصِياءِ وَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمَلائِكَةِ وَ فِي الْمُؤْمِنِينَ مَنْ يَشْفَعُ مِثْلَ رَبيعَة وَ مُضَر! وَ اَقَلُّ الْمُؤْمِنينَ شَفاعَةً مَنْ يَشْفَعُ ثَلاثينَ اِنْساناً!» (شفاعت براى انبياء، اوصياء، مؤمنين و فرشتگان است و در ميان مؤمنين، كسانى هستند كه به اندازه قبيله «ربيعه» و «مُضر» را شفاعت مى كنند! و كمترين شفاعت مؤمن آن است كه درباره سى نفر شفاعت كند!).
در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) آمده است كه: «روز قيامت خداوند، «عالِم» و «عابد» را مبعوث مى كند، هنگامى كه در برابر دادگاه عدل الهى قرار گيرند: «قيلَ لِلْعابِدِ اِنْطَلِقْ اِلَى الجَنَّةِ وَ قِيلَ لِلْعالِمِ قِفْ تَشْفَعْ لِلنَّاسِ بِحُسْنِ تَأديبِكَ لَهُمْ»؛ (به عابد گفته مى شود: حركت كن به سوى بهشت و به عالِم گفته مى شود: بايست و براى مردم شفاعت كن به خاطر تربيت خوبت نسبت به آنها!)».ضمناً اين تعبيرات مخصوصاً تعبيرى كه در روايت اخير آمده به خوبى نشان مى دهد كه شفاعت، مولودِ نوعى پيوند معنوى با نيكان و پاكان و مؤمنان و دانشمندان است. درباره شهيدان نيز از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) نقل شده كه فرمود: «وَ يَشْفَعُ الرَّجُلُ مِنْهُمْ في سَبْعِينَ اَلْفاً مِنْ اَهْلِ بَيْتِهِ وَ جِيرانِهِ»؛ (يك نفر از آنها درباره هفتاد هزار نفر از خانواده و همسايگان [و غير آنها] شفاعت مى كند!). حتى از روايتى استفاده مى شود كه (شفيع انسان، اطاعت خداوند و عمل به حق است)؛ «شافِعُ الْخَلْقِ: الْعَمَلُ بِالحَقِّ وَ لُزُومُ الصِّدْقِ».
كوتاه سخن اينكه از مجموع اين روايات و روايات فراوان ديگرى كه در منابع اسلامى وارد شده يك نتيجه روشن گرفته مى شود كه شفاعت از مهمترين مسائل تربيتى در اسلام است كه ارزش هاى والاى اسلامى را با توجه به نوع شفاعت كننندگان نشان مى دهد و همه مسلمانان را به سوى اين ارزشها و صفات شفاعت كنندگان و ايجاد رابطه با آنها ترغيب و تشويق مى نمايد و هرگونه تفسير نادرست و تحريف باطل را از مسأله شفاعت مى زدايد.
@Porseman_channel
💢نحوست ماه صفر💢
@Porseman_channel
ما درباره نحوست ماه صفر روایتی ندیده ایم اما برخی علما نحوست این ماه را به شهرت نسبت داده اند وفرموده اند طبق مشهور این ماه شوم ونحس است.چنان که علامه مجلسی می گوید:
"هذا الشهر مشهور بالنحوسه والشوم"
"ماه صفر مشهور است به نحوست وشوم بودن"
زاد المعاد،ص274
شیخ عباس قمی می گوید:
"بدانکه این ماه معروف به نحوست است"
مفاتیح الجنان،ص508
ودر برخی روایات، اهل بیت برای شهرت اهمیت ویژه ای قائل شده اند چنان که امام صادق فرمود:
"خذ ما اشتهر بین اصحابک"
"به آنچه بین علمای شیعه مشهور است عمل کن"
عوالی اللئالی،ج3 ص129
روی این جهت، افرادی که می خواهند چنین اظهار کنند که از آنجایی که ماه صفر نحوستش به مشهور نسبت داده شده لذا قابل اعتنا نیست احساس می شود طریقه خوبی را در پیش نگرفته اند.
اما درمورد چرایی این نحوست:
ایت الله مکارم تصریح می کند که در موارد متعدد، ایام به نحوست نسبت داده شده به دلیل اتفاقاتی که درآن واقع شده است، البته افرادی در این مساله راه افراط را پیموده اند وبه هرکاری که دست می زنند قبلا به سراغ سعد ونحس بودن ایام می روند وشکست های خودرا به گردن ایام می اندازند،این خرافه ای است که جدا باید از آن پرهیز کرد وتصریح می کنند که در روایات اهل بیت آمده است که در روزهایی که نام نحس بر آن گذارده شده است، شما می توانید با دادن صدقه، یا خواندن دعا و استمداد از لطف الهی وتوکل بر خدا به دنبال کارها بروید وپیروز باشید
تفسیر نمونه،ج23 ص44
شیخ عباس قمی نیز تصریح می کند برای دفع نحوست ماه صفر،هیچ چیز بهتر از تصدق وادعیه واستعاذات نیست
مفاتیح الجنان،ص508
علامه مجلسی نیز روایاتی را ذکر می کند که انسان می تواند با پرداخت صدقه وتوکل بر خدا نحوست ایام را برطرف کند
بحار الانوار،ج56 ص18 باب 15
حاصل آنکه، به هیچ وجه نباید درباره نحوست ماه صفر راه افراط را پیمود واگر نحوستی نیز برای این ماه است با پرداخت صدقه،دعا،وتوکل بر خدا رفع میشود
@Porseman_channel