eitaa logo
کانال پرسمان دینی
887 دنبال‌کننده
45 عکس
13 ویدیو
81 فایل
بحول و قوه الهی؛پاسخگوی شبهات وسوالات دینی در« گروه »و «کانالهای پرسمان» می باشیم. http://eitaa.com/joinchat/2121924619Ce5ff3b4f6e @ebadi_porseman
مشاهده در ایتا
دانلود
💢فترت و حجت الهی💢 @Porseman_channel در ابتدا باید گفت : فاصله بعد از حضرت عیسی (ع) تا ظهور حضرت محمد (ص) حدود ششصد سال بوده است. قرآن میفرماید: "یا اهل الکتاب قد جاءکم رسولنا یبیّن لکم علی فتره من الرّسل؛ (1) ای اهل کتاب ! رسول - با فترت و فاصلهای از رسولان - به سوی شما آمد تا حقایق را برای شما بیان نماید". از این آیه روشن میشود که: این فاصله اختصاص به فقدان حضرت عیسی ندارد ؛ بلکه هم زمان و بعد از حضرت مسیح پیامبران و رسولان دیگری بوده اند ؛ به عنوان نمونه حضرت یحیی و ذکریا معاصر حضرت عیسی بودند. جرجیس پیامبر به نقل روضة الصفا از شاگردان حواریون حضرت عیسی بوده و در شهر فلسطین مقیم بوده است. اینها و شاید دهها پیامبر دیگر هادیان مردم بودهاند. بعضی مردم را به دین عیسی و برخی به آئین ابراهیم خلیل دعوت میکردهاند. البته از این آیه روشن می شود که: در مقطعی رسول بین مردم وجود نداشته،(دقت کنید بین رسول و نبی وجوددارد) اما نباید از یاد برد که انبیا پس از خود اوصیا و جانشینانی را در بین مردم باقی می گذاشتند که حقیقت خالی نبودن زمین از حجت الهی در آنها تجلی داشته باشد ؛ امام علی (ع) در نهج البلاغه میفرماید: هرگز زمین از حجت الهی خالی نیست ،خواه پنهان باشند و یا آشکار. (2) از روایات متعدد هم این حقیقت به دست می آید که انبیا دارای اوصیا و جانشینانی پس از خود بوده اند، مثلا رسول خدا فرمود: آقا و سید پیامبران هستم و اوصیای من سید و آقای اوصیای پیامبران هستند. (3) همچنین فرمود: بعد از من به تعداد نقبا و وزرای حضرت موسی دوازده نقیب و رهبر خواهد آمد. (4) از این روایت هم معلوم می گردد که حضرت موسی هم اوصیایی داشتند که اتفاقا تعداد آن ها هم دوازده نفر بود. بنا بر این وصایت و خلافت ، در همه پیامبران الهی بوده ، یعنی هر پیامبری برای بعد از خود وصی تعیین کرده است، البته احتمال دارد تعداد اوصیای پیامبری با اوصیای پیامبر دیگر فرق داشته باشد. اما در مقطع زمانی بین حضرت عیسی و پیامبر لااقل اوصیای حضرت مسیح در بین مردم حضور داشته اند که یکی پس از دیگری در بین مردم به امامت رسیده، به انجام وظایف وصایت خویش مشغول بوده اند. در متون اسلامی و کتاب مقدس مسیحیان آمده است که : رهبری مسیحیان پس از حضرت عیسی (ع) بر عهده وصی حضرت، شمعون بن حمون (معروف به پطرس) بود. او که در رأس حواریون قرار داشت، مسئولیت های حضرت عیسی را بعد از او بر عهده گرفت. به نوشته انجیل "متی" حضرت عیسی به او گفت: کلیدهای ملکوت آسمان را به تو می‌سپارم. (5) البته در روایات اسلامی تاکید شده : حضرت عیسی دوازده وصی داشت (6) که اولین آنان شمعون بن حمون بود. در برخی از روایات دیگر آمده است: «ذریب بن ثملا» یکی دیگر از اوصیای حضرت عیسی بود.(7) حضرت صادق (ع) نیز فرمود: آخرین وصی حضرت عیسی مردی بود به نام بالط. (8) در مجموع از برخی شواهد به دست می آید که وصایت و هدایت خاص تا زمان رسول خدا ادامه داشت ،حتی قرائنی دلالت دارد که احتمالا سلمان فارسی که نام اصلی اش روزبه بود، از اوصیای حضرت عیسی یا واسطه بین آخرین وصی حضرت مسیح با رسول خدا به شمار می‌ آید. (9) بنا بر این در زمان فترت نیز زمین از حجت الهی خالی نبوده است. پس فی الجمله در زمان فترت نیز زمین خالی از حجت نبوده است و انبیایی تبلیغی همواره در زمین بوده اند ولی در باب عصمت آنها باید گفت : عصمت مراتب دارد گوهر اصلی انسان که نفس ناطقه‌ اوست، به گونه ای آفریده شده که اگر بخواهد، با تامین برخی شرایط به آسانی می تواند به قله بلند عصمت برسد، زیرا نفس انسان با حرکت جوهری و تکامل معنوی از قوه به فعلیت رسیده و می تواند از آفت‌های سهو، نیسان، غفلت، جهالت و هر گونه ناپاکی مصون باشد، چون محدوده ای نفوذ شیطان تنها محصور به مراحل وهم و خیال است که وابسته به نشئه طبیعت انسان است، اما مراتب عقل و قلب کاملا از قلمرو و نفوذ شیطان مصون است . سهو، نسیان، غفلت و جهل و هر ناپاکی دیگر در آن ساحت قدسی راه نمی‌یابد. بنابراین چون شوون هستی انسان محدود به مراتب طبیعی، خیالی وهمی نیست، اگر کسی به مرتبه عقل خالص و قلب سلیم راه یافت ،می تواند همچون فرشتگان از گزند لغزش های علمی و عملی مصون بماند. (10) 1. سوره مائده، آیه 19. 2. نهج البلاغه، کلمات قصار 147. 3. بحارالأنوار، ج 8، ص 22، 4. همان، ج 36، ص 133 و ص 299. 5. انجیل متی، فصل 16، 6. کافی، ج 1، ص 532 ، 7. کنز الفوائد، ج 1، ص 142، 8. بحار الانوار ،ج 17، ص 141. 9. روضه الواعظین، ج 2، ص 278 10. جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن ص 201، @Porseman_channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢معیشت تنگ 💢 @Porseman_channel گاه مىشود درهاى زندگى به روى انسان به كلى بسته مىشود، و دست به هر كارى ميزند با درهاى بسته رو به رو مىگردد، و گاهى به عكس به هر جا روى مىآورد خود را در برابر درهاى گشوده مىبيند، مقدمات هر كار فراهم است و بنبست و گرهى در برابر او نيست، از اين حال تعبير به وسعت زندگى و از اولى به ضيق يا تنگى معيشت تعبير مىشود، منظور از" معيشت ضنك" كه در آيات بالا آمد نيز همين است گاهى تنگى معيشت به خاطر اين نيست كه درآمد كمى دارد، اى بسا پول و درآمدش هنگفت است، ولى بخل و حرص و آز زندگى را بر او تنگ مىكند نه تنها ميل ندارد در خانهاش باز باشد و ديگران از زندگى او استفاده كنند، بلكه گويى نمىخواهد آن را به روى خويش بگشايد، به فرموده على ع" همچون فقيران زندگى مىكند و همانند اغنياء و ثروتمندان حساب پس مىدهد". راستى چرا انسان گرفتار اين تنگناها مىشود، قرآن مىگويد: عامل اصليش اعراض از ياد حق است. ياد خدا مايه آرامش جان، و تقوا و شهامت است و فراموش كردن او مايه اضطراب و ترس و نگرانى است. هنگامى كه انسان مسئوليتهايش را به دنبال فراموش كردن ياد خدا به فراموشى بسپارد، غرق در شهوات و حرص و طمع مىگردد، پيدا است، كه نصيب او معيشت ضنك خواهد بود، نه قناعتى كه جان او را پر كند، نه توجه به معنويت كه به او غناى روحى دهد، و نه اخلاقى كه او را در برابر طغيان شهوات باز دارد. اصولا تنگى زندگى بيشتر به خاطر كمبودهاى معنوى و نبودن غناى روحى است، به خاطر عدم اطمينان به آينده و ترس از نابود شدن امكانات موجود، و وابستگى بيش از حد به جهان ماده است، و آن كس كه ايمان به خدا دارد و دل به ذات پاك او بسته، از همه اين نگرانيها در امان است. البته تا اينجا سخن از فرد بود، هنگامى كه به جامعههايى كه از ياد خدا روى گرداندهاند وارد شويم، مساله از اين وحشتناكتر خواهد بود، جوامعى كه على رغم پيشرفت شگفتانگيز صنعت و على رغم فراهم بودن همه وسائل زندگى در اضطراب و نگرانى شديد بسر مىبرند، در تنگناى عجيبى گرفتارند و خود را محبوس و زندانى مىبينند. همه از هم مىترسند، هيچكس به ديگرى اعتماد نمىكند، رابطههاو پيوندها همه بر محور منافع شخصى است، بار تسليحات سنگين به خاطر ترس از جنگ بيشترين امكانات اقتصادى آنها را در كام خود فرو برده، و پشتهايشان زير اين بار سنگين خم شده است. زندانها مملو از جنايتكاران است و در هر ساعت و دقيقه طبق آمارهاى رسميشان، قتلها و جنايتهاى هولناكى رخ مىدهد، آلودگى به مواد مخدر و فحشاء آنها را برده و اسير ساخته است، در محيط خانوادههاشان نه نور محبتى است، و نه پيوند عاطفى نشاط بخشى، آرى اين است زندگى سخت و معيشت ضنك آنها! رئيس جمهور اسبق آمريكا (كشور شيطان بزرگ)" نيكسون" در نخستين نطق رياست جمهوريش به اين واقعيت اعتراف كرد و گفت:" ما گرداگرد خويش زندگانيهاى تو خالى مىبينيم، در آرزوى ارضاء شدن هستيم، ولى هرگز ارضاء نمىشويم"! يكى ديگر از مردان معروف آنها كه نقش او در جامعه به اصطلاح شادى آفريدن براى همه بود، مىگويد:" من مىبينم انسانيت در كوچه تاريكى مىدود كه در انتهاى آن جز نگرانى مطلق نيست"! جالب اينكه در روايات اسلامى مىخوانيم كه از امام صادق ع پرسيدند منظور از آيه مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً چيست؟ فرمود: اعراض از ولايت امير مؤمنان ع است" آرى آن كس كه الگوى خود را از زندگى على ع بگيرد همان ابرمردى كه تمام دنيا در نظرش از يك برگ درخت كم ارزشتر بود آن چنان به خدا دل ببندد كه جهان در نظرش كوچك گردد، او هر كس باشد، زندگى گشاده و وسيعى خواهد داشت، اما آنها كه اين الگوها را فراموش كنند در هر شرائط گرفتار معيشت ضنك هستند. در روايات متعددى اعراض از ياد حق در آيه فوق به" ترك حج" براى كسانى كه قادرند تفسير شده، و اين به خاطر آنست كه مراسم تكان دهنده حج ارتباط و پيوند مجددى براى انسان با خدا مىآفريند و همين ارتباط و پيوند راهگشاى زندگى او است، در حالى كه عكس آن سبب دلبستگى هر چه بيشتر به ماديات است كه سرچشمه معيشت ضنك مىباشد. 📚 تفسير نمونه، ج13، ص: 328 @Porseman_channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خوردن چه اعضایی از حیوانات حلال گوشت حرام است؟ @Porseman_channel خوردن چند چیز از حیوانات حلال گوشت، جایز نیست: 1. خون؛ 3. آلت نری؛ 4. آلت مادگی «فَرْج»؛ 5. بچه‌دان؛ 6. غُدَد که آن را «دشول» مى‌گویند. 7. تخم، که آن را «دنبلان» مى‌گویند. 8. چیزى که در مغز کلّه است و به شکل نخود مى‌باشد. 9. مغز حرام که در میان تیرۀ پشت بوده و به آن «نخاع» می‌گویند. 10. پى که در دو طرف تیرۀ پشت است. 11. زهره‌دان؛ 12. سپرز (طحال)؛ 13. بول‌دان (مثانه)؛ 14. حدقۀ چشم؛ 15. چیزى که در میان سُم است و به آن ذات الاشاجع مى‌گویند. البته در پرندگان، غیر از فضله، خون، زهره‌دان، سپرز و بیضه‌ها از چیزهایى که ذکر‌ شد، وجود ندارد. بنابراین، همان طور که گفته شد خوردن دنبلان و بیضه حرام، ولی خوردن کبد جایز است. @Porseman_channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حضرت عبدالمطلب داراي چه ديني بوده است؟ @Porseman_channel با كمي دقت و تأمل در سيره عملي حضرت عبدالمطلب در بين اقوام و جامعه عصر خويش به راحتي مي‌توان دريافت كه وي به چه ديني بوده است و در اين گفتار اندك به چند نكته از زندگي آن بزرگوار و به دو روايت كه دربارة وي از پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ و حضرت امام صادق ـ عليه السّلام ـ نقل شده، اشاره مي گردد: عبدالمطلب پس از وفات عموي خويش به رياست قريش مي‌رسد و مناصب پدرانشان كه سلسله‌وار به عمويش رسيده بود به وي واگذار مي‌شود. آن جناب در اثر بزرگواري و حسن تدبيري كه در ادارة كارها داشت به زودي در ميان قريش نفوذ كرده و محبوبيت زيادي به دست مي‌آورد و جرياناتي مانند حفر چاه زمزم و داستان اصحاب فيل كه پيش مي‌آيد برعظمت و مقام والاي او مي‌افزايند. در جريان اصحاب فيل عبدالمطلب در مقابل ابرهه كه وي را مورد عتاب قرار مي‌دهد كه عزّت و شرف خود و پدرانت در معرض هتك و زوال است، آن گاه تو در فكر شتران خويش هستي، ‌آن بزرگوار مي‌فرمايد: «أنا ربّ الابل و للبيتِ ربُّ سيَمنَعُه» من صاحب اين شترانم و كعبه نيز صاحبي دارد كه از آن نگاهداري خواهد كرد. و آن گاه كه براي وداع به سوي كعبه مي‌رود دست بر پردة كعبه چنين مي‌گويد: خداوندا براي مصون بودن از شر و گزند آنان اميدي به غير تو نيست. پروردگارا! بندة تو در خانة خود دفاع مي‌كند. تو نيز از خانة خود دفاع كن روزي را نرسان كه صليب آنان پيروز گردد و كيد و خدعه آنان غالب شود. فروغ ابديت، ج اول، ص119 الي 125. از حكايات و كلمات كوتاه و حكمت آميز وي چنين استفاده مي‌شود كه وي در ‌آن محيط تاريك در شماره مردان موحد و معتقد به معاد بوده است. او پيوسته اينگونه مي‌گفت كه: «مرد ستمگر در همين سراي زندگي به سزاي خود مي‌رسد و اگر اتفاقاً عمر او سپري شود و سزاي عمل خود را نبيند در روز بازپسين به سزاي كردار خود خواهد رسيد. همان. در تواريخ اهل سنت آمده كه از عبدالمطلب سنتهايي به جاي مانده كه بيشتر آنها در قرآن كريم نيز به صورت سنت و قانون آمده و از آن جمله است: «وفاي به نذر، منع از ازدواج محارم، بريدن دست دزد، نهي از كشتن دختران، حرمت شراب و زنا و نيز قدغن كرد كه كسي با بدن برهنه طواف كند.» رسولي محلاتي، سيد هاشم، زندگاني حضرت محمد خاتم النبيين، ص 28 و 29. مرحوم كليني در اصول كافي از امام صادق ـ عليه السّلام ـ روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «يحشُرُ عبدالمطلب يوم القيامه أمّةً واحدة عليه سيماء الانبياء و هيبةُ الملوك؛ عبدالمطلب در روز قيامت يك امت محشور مي‌گردد (يعني در زمان خود تنها او بود كه پيرو دين حق بود) و سيماي پيمبران و هيبت شاهان را داراست.» در حديث ديگري شيخ صدوق (ره) از رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ روايتي نقل مي‌كند و خلاصه آن اين است كه آن حضرت به علي ـ عليه السّلام ـ فرمود: همانا عبدالمطلب در زمان جاهليّت پنج سنت (قانون) قرار داد كه خداي تعالي آنها را در اسلام مقرّر فرمود: 1. زن پدر را بر پسران حرام كرد؛ 2. گنجي به دست آمده و خمس آن را جدا كرد و در راه خدا داد. 3. هنگامي كه زمزم را حفر كرد نامش را سقايت الحاج ناميد؛ 4. دية قتل را صد شتر قرار داد. 5. طواف كعبه را به هفت شوط مقرّر داشت. آن گاه رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ چنين فرمود: همانا عبدالمطلب به بتها قرعه نمي‌زد و آنها را نمي‌پرستيد و از آنچه براي بت ها قرباني مي‌كردند نمي‌خورد و مي‌گفت من بر دين ابراهيم باقي هستم. همان. با ذكر اين مطالب مي‌توان به اين نتيجه رسيد كه حضرت عبدالمطلب فردي موحّد، يكتاپرست و به دين حضرت ابراهيم بود و در تمام دوران زندگيش به جز خداي احد و واحد كس ديگر را نپرستيد و در آن زمانة تاريك و بت‌پرستي و گمراهي با ايمان راسخ خود توانست دين خود را حفظ كند. آري او يك موحد واقعي از تبار دين حنيف بود. آنزمان هنوز اسلام به آن حضرت عرضه نشده بود و نیز دیگر ادیان الهی به جز آئین حنیف ابراهیمی تماما به نحوی توحید از آنان رخت بسته بود می توان نتیجه گرفت که حضرت عبدالمطلب بر مکتب حنیف و توحیدی ابراهیمی بوده است نه دین دیگر. معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر: 1. زندگاني حضرت محمد خاتم النبيين، رسول محلاتي. 2. تاريخ پيامبر اسلام، دكتر آيتي. 3. منتهي الامال، شيخ عباس قمي. @Porseman_channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢شستن موهای بلند(بافته شده)💢 آيا در غسل شستن موهاى بلند بدن واجب است؟ @Porseman_channel همهمراجع (به جز امام، فاضل، مكارم و نورى): خير شستن موهاىبلند واجبنيست. آيات عظام امام، فاضل، مكارم و نورى: بنا بر احتياط واجب شستن موهاى بلند هم واجب است. تبصره. اگر رساندن آب به پوست، بدون شستن آنها ممكن نباشد؛ بايد موهاى بلند را بشويد كه آب به بدن برسد. @Porseman_channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حکم جوشاندن آبغوره چیست؟ @Porseman_channel آب انگور اگر به جوش آید خوردنش حرام است، مگر آن که دو سوم آن کم شود، ولی غوره که هنوز شیرین نشده است، در حکم انگور نیست و اگر آبغوره بجوشد، خوردنش حرام نیست، حتی اگر در خوشه هایی که چند دانه از آن انگور شده باشد؛ چون در نهایت عصاره آن شیرین نیست، به آن عصیر عنبی (آب انگور) گفته نمی شود، لذا جوشیدن آن اشکالی ندارد، نه نجس است و نه خوردن آن حرام است @Porseman_channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢گریه در نماز💢 @Porseman_channel اگر كسى براى امور دنيا عمدا با صداى بلند گريه كند نماز باطل مى شود ولى اگر از خوف خدا و قيامت باشد اشكال ندارد مگر آن كه طورى باشد كه از حال نمازگزار بيرون رود كه در اين صورت نماز اشكال دارد و بايد دوباره نمازش را بخواند. ولی در نمازهای مستحبی اشکال ندارد از مبطلات نماز (۱) آن است که برای کار دنیا عمداً با صدا گریه کند، ولی اگر برای کار دنیا بی صدا گریه کند اشکال ندارد (۲) ولی اگر از ترس خدا یا برای آخرت گریه کند، آهسته باشد یا بلند، اشکال ندارد، بلکه از بهترین اعمال است. (۱) (تبریزی:) بنا بر احتیاط..  (۲) (اراکی، گلپایگانی، خوئی، فاضل، صافی، تبریزی، نوری:) احتیاط واجب آن است که برای کار دنیا بی صدا هم گریه نکند.. (مکارم:) هشتم: گریه کردن. گریه کردن با صدا نماز را باطل می کند هر چند بی اختیار شود، بلکه بنا بر احتیاط واجب گریه بی صدا نیز نماز را باطل می کند؛ اینها در صورتی است که گریه از ترس خدا و برای آخرت نباشد، و الّا نه تنها نماز را باطل نمی کند، بلکه از بهترین اعمال و از کارهای اولیای خداست. (سیستانی:) هشتم از مبطلات نماز بنا بر احتیاط واجب آن است که برای کار دنیا عمداً با صدا یا بی صدا گریه کند ولی اگر از ترس خدا یا از روی شوق به سوی او یا برای آخرت گریه کند، آهسته باشد یا بلند، اشکال ندارد بلکه از بهترین اعمال است بلکه اگر برای خواستن حاجت دنیوی از خدا، از روی تذلّل در پیشگاه او گریه کند اشکال ندارد. (زنجانی:) مسأله گریه کردن با صدا برای کار دنیا بنا بر مشهور از مبطلات نماز است ولی ظاهراً گریه کردن نماز را باطل نمی کند و بنا بر احتیاط مستحب چنانچه گریه کند، چه با صدا باشد، چه بی صدا، نماز را تمام کرده آن را دوباره بخواند @Porseman_channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢تساوی ارث 💢 ارث زن در چه صورتی با مرد مساوی است ؟ @Porseman_channel به طور کلی در دو صورت ارث زن و مرد مساوی هست: 1ـ ارث پدر و مادر(در اکثر موارد) 2ـ ارث خویشاوندان مادری میت. و بالا بودن تعداد کارمندان زن، موجب تساوی یا عدم تساوی ارث زن و مرد نمی گردد. بله ما این گفته را می پذیریم که برای تعالی و رشد و پیشرفت جامعه در جهت صحیح، اشتغال زن در بیرون از منزل مورد تشویق اسلام نیست و در اسلام تامین هزینه های خانواده بر دوش مرد گذاشته شده است، ولی باید توجه داشت که آنچه در این باب گفته می شود حکمت است نه علت. به طور کلی در دو صورت زن و مرد (مذکر و مونث) در ارث مساوی هستند: الف) پدر و مادر در اکثر موارد در ارث از میت (فرزند) مساوی هستند مگر در چند صورت: 1) اگر وارث میت فقط پدر و مادر او باشند، مال به سه قسمت می شود، دو قسمت آن را پدر و یک قسمت را مادر می برد ولی اگر میت دو برادر، یا چهار خواهر، یا یک برادر و دو خواهر داشته باشد که همه آنان پدری باشند، یعنی پدر آنان با پدر میت یکی باشند، خواه مادرشان هم با مادر میت یکی باشد یا نه، اگر چه تا میت پدر و مادر دارد اینها (برادر و خواهر) ارث نمی برند، اما بواسطه بودن اینها مادر شش یک مال را می برد و بقیه را به پدر می دهند. 2) اگر وارث میت فقط پدر و مادر و یک دختر باشد چنانچه میت دو برادر یا چهار خواهر یا یک برادر و دو خواهر پدری داشته باشد مال را شش قسمت می کنند، پدر و مادر هر کدام یک قسمت و دختر سه قسمت می برد و یک قسمت باقیمانده را چهار قسمت می کنند یک قسمت را به پدر و سه قسمت را به دختر می دهند: مثلاً اگر مال میت را 24 قسمت کنند 15 قسمت آن را به دختر و 5 قسمت آن را به پدر و 4 قسمت آن را به مادر می دهند.] ب) اگر زن و مرد از خویشاوندان مادری میت باشند، مساوی ارث می برند. این صورت دارای مصادیق متعددی است از آنجمله: 1) برادر و خواهر مادری 2)برادر زاده و خواهر زاده مادری 3)عمو و عمه مادری 4)دائی و خاله (مادری یا پدری یا پدری و مادری) البته در این دو مورد اخیر (سه، چهار)احتیاط وجوبی آن است که در تقسیم ارث با یکدیگر صلح کنند.] @Porseman_channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢راهكار تحصيل خوش اخلاقى💢 @Porseman_channel راهكار تحصيل خوش اخلاقى و مبارزه با بداخلاقى و علاج آن عبارت است از: 1️⃣1 توجه به ارزش و آثار خوش اخلاقى و آثار نيك آن و همچنين زشتى بداخلاقى و آثار بد آن: براى اين منظور بهترين راه موجود، مطالعهى روايات و آياتى است كه در زمينه حسن خلق و سوء خلق وارد شده است راه ديگرى كه وجود دارد مطالعه در احوال مردمان است. در جامعه افراد خوش اخلاق و بد اخلاق فراوانند. با كمى دقت در احوال ديگران خواهيم ديد كه افراد خوش اخلاق در زندگى و روابط خود موفق تر و شادتر اند، سالم تر زندگى مى كنند، روزى آن ها بيشتر است، دوست داشتنى تراند و بيشتر مورد احترام مردم هستند. مردم به آن ها اعتماد و وثوق بيشترى دارند و از لذت و سعادت بيشترى برخوردارند و در مقابل آدم هاى بداخلاق كم روزى، منزوى، غمگين، بيمار و داراى شخصيتى شكننده تر هستند و از زندگى خود جز رنج و زحمت نصيبى ندارند. 22️⃣ پرورش عواطف انسانى: يكى از ابعاد مهم وجودى انسان عواطف طبيعى، انسانى و ايمانى او است. دوست داشتن ديگران و ايجاد رابطه عاطفى با ساير انسان ها قابل رشد و تربيت است. انسان هاى مهربان شاخص ترين و دوست داشتنى ترين افراد جامعه و يك فاميل هستند. قسمت بزرگى از لذت و شادى زندگى از طريق ايجاد ارتباط عاطفى با ديگران تأمين مىشود بايد توجه نمود كه اين شادى و لذت از طريق خوش اخلاقى، يعنى ايجاد رابطهى عاطفى مثبت، محبت كردن و دوست داشتن ديگران بدست مىآيد و بد اخلاقى كه در واقع همان رابطهى عاطفى منفى است، موجب كدورت و عذاب زندگى خواهد بود و ديگران را از گرداگرد انسان مىپراكند. على (ع) فرمود: بداخلاقى زندگى را سخت مىكند و موجب عذاب نفس است. 3 3️⃣تمرين و نهادينه سازى: از راه هاى ديگر تحصيل خوش اخلاقى و رفع بداخلاقى تمرين عملى خوش اخلاقى هنگام برخورد با ديگران است. هر كس قادر است با يك تصميم قوى و عزم جزم با رعايت اصل تدريج، به تمرين عملى در اين زمينه بپردازد. اگر كسى تصميم بگيرد حداقل به مدت چهل روز در برخورد خود نسبت به اطرافيان تجديد نظر نمايد و در اين مدت باروئى گشاده، لبى خندان و رابطهاى صميمى برخورد نمايد، نرم و زيبا سخن بگويد، قطعا نتايج خوبى خواهد گرفت. يكى از مهمترين كار هايى كه در اين زمينه بايد تمرين كرد برخورد شاد است. سلام و احوالپرسى توأم با تبسم، دست دادن و گاهى كه فاصله ها زياد مى شود، معانقه همراه با صميميت و احترام، اولين فن موثر ارتباطى، به منظور تمرين خوش اخلاق بودن و همچنين جلب محبت ديگران است. اولين لحظه ملاقات از اهميت فوقالعادهاى برخوردار است، به نحوى كه موفقيت يا شكست در امر دوستيابى به آن بستگى دارد. معمولاً افرادى كه ما با آنها ملاقات مىكنيم دو دستهاند: دسته اول برخوردى شاد و صميمى دارند. اين دسته داراى محبوبيت اجتماعى و دوستان فراوانترى هستند دسته دوم در برخورد اوليه خشك و بىروح مىنمايند. كسانى كه لبخندزدن به چهره ديگران بر ايشان دشوار است. افراد اين گروه يا تنها هستند و يا دوستان كمى دارند. در فرهنگ دينى ما، نسبت به سلامكردن، مصافحه و تبسم، احترام، محبت و ابراز علاقه قلبى سفارش و اهتمام فراوان شده است. عدى بن حاتم مىگويد: وارد مدينه شدم. پيامبر خدا (ص) مرا شناخت از جاى خود برخاست و دست مرا گرفت و به خانه خود برد... من از فروتنى وى غرق حيرت شدم و از اخلاق پسنديده و ملكات فاضله، و از احترام فوق العادهاى كه نسبت به تمام افراد قائل بود دريافتم كه وى فرد عادى، و فرمانرواى معمولى نيست. حتّى وقتى كه عميقاً غمگين و ناراحت هستيد، سعى كنيد خود را شاد نشان دهيد و تبسم نماييد. چنان كه امام على (ع) در توصيف مؤمن مىفرمايد: شادى مؤمن در چهره او، واندوه وى در دلش پنهان است. (المؤمن بِشره فى وجهه، و حزنه فى قلبه). به قول حافظ: با دل خونين لب خندان بياور همچو جام نى گرت زخمى رسد آيى چو چنگ اندر خروش. 4- 4️⃣شوخ طبعى: يكى ديگر از عوامل خوش اخلاقى، داشتن روحيه شوخى و مزاح است. به عبارت ديگر جدى بودن زياد سبب سرد شدن روابط مى شود، بنابراين گاهى هم شوخى و مزاح لازم است. ولى بايد توجه داشت كه شوخى كردن رفتار بسيار ظريفى است كه اگر مناسب نباشد تأثير معكوس مى دهد. يعنى به جاى شاد كردن، سبب ناراحتى فرد مى شود. پس بايد در شوخى ها به شخصيت فرد لطمه وارد نشود و احترام او كاملا حفظ شود و شخصيت و وقار فرد شوخى كننده نيز تضعيف نگردد.
55️⃣ نگرش توحيدى: راه بنيادين تحصيل خوش اخلاقى، نگاه توحيدى و عرفانى به هستى و انسان ها است يعنى توجه به اين معنى كه تمامى انسان ها در حقيقت مظاهر و آفريده هاى حق تعالى هستند و هر گونه برخوردى با آن ها، در واقع برخورد با آفريننده آنان محسوب مىشود. احترام و مهربانى با هر انسانى، در واقع احترام به پديدآورندهى او به حساب مى آيد و ترش روئى و نا مهربانى با ايشان نيز بى ارتباط با خالق آن ها نيست. در يك مثال ساده چگونه است كه احترام و برخورد نيك و بد ما با فرزند كسى كه او را مى شناسيم، به نحوى به پدر او باز مى گردد، ما اگر با فرزند شخصيتى كه او را دوست مى داريم روبرو شويم، او را به خاطر پدرش گرامى مى داريم و يا ممكن است نسبت به فرزند يك شخصت ستمگر و دشمن خدا، روى خوش نشان ندهيم، هرگونه معامله اى با خلق نيز در حقيقت معامله با خالق آنها به حساب مىآيد. بايد به اين نكته مهم توجه داشته باشيم كه ما از طريق روابطى كه با خلق خداى تعالى داريم و نوع برخورد شايسته و نا شايست، در حقيقت با خدا معامله مى كنيم و به خدا نزديك يا دور مى شويم. تمامى اين انسان ها بندگان خداى هستند و او است كه همه آن ها را آفريده و آفريدگان خود را دوست دارد و هرگز راضى نمى شود كسى با ايشان به ناحق برخوردى نامناسب و ناشايست داشته باشد، از آن روى يكى از راه هاى مهم جلب رضايت خويش را در گشادهروئى با خلق و تحصيل رضايت مخلوق و خدمت به آن ها، قرار داده. به خاطر همين پيوند عميق ميان خالق و مخلوق است كه در روايات وارد شده است: من لم يشكر المنعم من المخلوقين، لم يشكر الله عزوجل. 7 كسى كه از مخلوق تشكر نمى كند در حقيقت از خالق آنها تشكر نكرده است. اين يك قاعده كلى است و كسى كه نسبت به مخلوقات الهى ترش روئى نمايد، اين نوع برخورد، به نوعى ترش رويى با خداوند محسوب مى شود. نگرش توحيدى باعث مى شود كه ما بسيارى از كينه هايى كه نسبت به ديگران داريم فراموش كنيم، دشمنى ها را كنار بگذاريم، اهل گذشت باشيم و بدى هاى آنان را به دل نگيريم، هرگز با كسى خشونت نورزيم، به خاطر خداوند، درشتى آن ها را تحمل كنيم، با بردبارى و مدارا با همگان رفتار نماييم و خوش اخلاق باشيم. 6️⃣6- اصلاح شخصيت اخلاقى: دومين راه بنيادين تحصيل خوش اخلاقى، اصلاح شخصيت اخلاقى و ملكات درونى است. اخلاق خوش ظاهرى و گشاده رويى از جهتى برآيند و بازتاب شخصيت درونى و فضايل خلقى نهادينه شده در باطن انسان است. كسى كه از ديگران متنفر است و نسبت به آنها كينه دارد، چگونه مى تواند در برخورد اجتماعى خود با آنها، روى خوش، چهره اى خندان و همراه با صميميت داشته باشد. آدم حسود همين طور. چطور مى توانيم توقع داشته باشيد كه يك آدم حسود با محسود خود شاد برخورد نمايد، خود خواهى، خودبينى، تكبر، غرور و خودپسندى، خشم و عصبانيت و پرتوقع بودن، همه عوامل بد اخلاقى هستند. اگر بخواهيم در ظاهر انسان خوش اخلاق و خوش برخوردى باشيم، يكى از راه هاى اساسى آن اين است كه رزايل اخلاقى را از درون خود بپالاييم، تا درون انسان پاك و زلال نباشد، آبى كه از چشمه وجود او مى جوشد، زلال و شفاف نخواهد بود. به قول شاعر از كوزه همان برون تراود كه در او است. @Porseman_channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢روزه مستحبی فرزند💢 @Porseman_channel مسأله ۱۷۴۱ روزه مستحبی اولاد اگر اسباب اذیت پدر و مادر یا جدّ شود جایز نیست بلکه اگر اسباب اذیت آنان نشود (۱) ولی او را از گرفتن روزه مستحبی جلوگیری کنند احتیاط واجب آن است که روزه نگیرد. (۱) (اراکی:) ولی پدر یا جدّ او را از گرفتن روزه مستحبی جلوگیری کنند نباید روزه بگیرد. (گلپایگانی، صافی:) مسأله روزه مستحبی اولاد اگر باعث اذیت پدر یا مادر شود با نهی آنان حرام است، بلکه اگر از آن نهی نکنند ولی سبب اذیت آنان شود، یا جدّ نهی نماید و روزه سبب اذیت او شود بنا بر احتیاط واجب روزه اولاد جایز نیست. (خوئی، تبریزی، زنجانی:) مسأله روزه مستحبی اولاد اگر اسباب اذیت پدر و مادر (خوئی، تبریزی: یا جدّ) شود حرام است. (سیستانی:) مسأله روزه مستحبی اولاد اگر اسباب اذیت ناشی از شفقت پدر و مادر شود حرام است. (نوری:) مسأله اولاد با نهی پدر و مادر، مخصوصاً در صورتی که روزه گرفتن آنها موجب اذیت پدر و مادر باشد از گرفتن روزه مستحبی خودداری کنند. (مکارم:) مسأله روزه مستحبی اولاد اگر اسباب اذیت پدر و مادر شود جایز نیست، ولی اجازه گرفتن از آنها لازم نمی باشد. (بهجت:) مسأله بنا بر احتیاط مستحب ّ در صحیح بودن روزه مستحبی فرزند، اذن پدر و مادر شرط است، گر چه بنا بر اقوی همین که موجب ناراحتی آنها نشود و یا نهی نکرده باشند روزه اش صحیح است. (فاضل:) مسأله روزه مستحبی اولاد اگر اسباب اذیت پدر و مادر یا جدّ به خاطر شفقت بر اولاد شود جایز نیست. مسأله ۱۷۴۲ اگر پسر بدون اجازه پدر (۱) روزه مستحبی بگیرد و در بین روز پدر (۲)، او را نهی کند (۳)، باید افطار نماید. (۱) (۲) (زنجانی:) یا مادر.. (۳) (خوئی، تبریزی، زنجانی:) چنانچه مخالفت او موجب اذیتش باشد.. (گلپایگانی، صافی:) اگر در مخالفت نهی، اذیت می شود.. (فاضل:) به نحوی که از روزه گرفتنش به خاطر شفقت بر وی اذیت شود.. (سیستانی:) مسأله اگر فرزند بدون اجازه پدر یا مادر روزه مستحبی بگیرد و در بین روز پدر یا مادر او را نهی کند، چنانچه مخالفت او موجب اذیتش که ناشی از شفقت اوست باشد، باید افطار نماید. @Porseman_channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیامبری از حضرت یوسف(ع) به بنیامین رسید؟ چرا؟ @Porseman_channel 1. بنابر تحقیق و جست‌وجو در منابع شیعه و اهل سنت؛ برای بنیامین مقام نبوّت و پیامبری گزارش نشده است؛ حتی در جریان طالوت بن عوق(ع) تصریح شده است که بنیامین دارای نبوّت نبود؛ مانند این‌که گفته شده است: «نبوّت در فرزندان لاوی بود و حکومت در فرزندان یوسف(ع). و طالوت از فرزندان بنیامین بن یعقوب بود، نه از خانواده نبوت و نه پادشاهى و حکومت». ، 📚تفسیر قمى، ج 1، ص 81، ، جامع البیان فى تفسیر القرآن، ج 2، ص 378، -تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج 2، ص 382، 2. پس از حضرت یوسف(ع) تا زمان موسی کسی به «مقام نبوّت و پیامبری» نرسید؛ هر چند پس از یوسف جانشینان و مبلّغانی به امر خدا قیام کردند که مردم را به یکتاپرستی و کارهای نیک دعوت می‌کردند، 📚إثبات الوصیة للإمام علی بن ابی طالب(ع)، ص 50 – 51، همان‌طور که شیخ صدوق(ره) می‌گوید: «خداى تبارک و تعالى دوازده سبط (نسل) را بعد از یوسف فرستاد سپس موسى و هارون را در مصر به فرعون و پیروانش مبعوث کرد». 3. به هر حال، بین دوازده پسر حضرت یعقوب(ع)، تنها حضرت یوسف(ع) به مقام نبوّت و پیامبری رسید؛ و هر چند بنیامین با ایمان و با تقوا بود، ولی این دلیل نمی‌شود که هرکسی که با تقوا بود، حتماً پیامبر شود. خداوند مصلحت ندید که بنیامین به مقام نبوّت برسد. 4. بعد از عوق فرزند بزرگوارش طالوت براى دین خدا قیام کرد و او فرماندهى است که بر بنى اسرائیل از طرف خدا به واسطه بعضى از پیامبران آنها، تعیین گردید، ولى بنى اسرائیل با او مخالفت می‌کردند، مضمون مخالفت بنى اسرائیل همان است که خدا در قرآن کریم می‌فرماید: «آیا از [حال] سران بنی‌اسرائیل پس از موسى خبر نیافتى آنگاه که به پیامبرى از خود گفتند: پادشاهى براى ما بگمار تا در راه خدا پیکار کنیم، [آن پیامبر] گفت: اگر جنگیدن بر شما مقرر گردد، چه بسا پیکار نکنید. گفتند: چرا در راه خدا نجنگیم با آن‌که ما از دیارمان و از [نزد] فرزندانمان بیرون رانده شده‌ایم. پس هنگامى که جنگ بر آنان مقرر شد، جز شمارى اندک از آنان، [همگى] پشت کردند، و خداوند به [حالِ] ستمکاران داناست. و پیامبرشان به آنان گفت: در حقیقت، خداوند، طالوت را بر شما به پادشاهى گماشته است. گفتند: «چگونه او را بر ما پادشاهى باشد با آن‌که ما به پادشاهى از وى سزاوارتریم و به او از حیث مال، گشایشى داده نشده است؟ پیامبرشان گفت: در حقیقت، خدا او را بر شما برترى داده، و او را در دانش و [نیروى] بدن بر شما برترى بخشیده است، و خداوند پادشاهى خود را به هر کس که بخواهد می‌دهد، و خدا گشایش‌گر داناست» 📖 بقره، 246 و 247. @Porseman_channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢حکم نماز با خون حجامت💢 @Porseman_channel در چهار صورت اگر بدن یا لباس نمازگزار نجس باشد، نماز او صحیح است: ١ـ به‌واسطه زخم یا جراحت یا دملی که در بدن اوست، لباس یا بدنش به خون آلوده شده باشد و به گونه ای است که آب کشیدن بدن یا لباس کار مشکلی است. تا وقتی که زخم یا جراحت یا دُمَل خوب نشده است، می تواند با آن خون نماز بخواند. اما اگر می تواند لباس نجس را تعویض کند یا زخم یا اطراف آن را تطهیر کند باید چنین کند. ۲ـ بدن یا لباس او به مقدار کمتر از دِرهم ـ که تقریباً به اندازه بند سر انگشت سبابه (انگشت شهادت) می‌شود ـ به خون آلوده باشد. ۳ـ ناچار باشد با بدن یا لباس نجس نماز بخواند. ۴ـ لباس‌های کوچک او مانند جوراب و عرقچین، نجس باشد. لازم به ذکر است که پس از حجامت نیاز به غسل خاصی نیست. فقط باید بدن را از خون برای نماز تطهیر نمود. مطابق نظر آيت الله خامنه ای تا زمانی که آب برای محل حجامت ضرر دارد نماز خواندن با آن مانعی ندارد، اما اگر اطراف محل حجامت یا لباسش نجس شده است باید تطهیر نماید. حضرت آیت الله مکارم شیرازی اگر نتواند خون ها را بشوید و نیز خون در اعضای وضو نیست، به همان صورت وضو بگیرد و نماز را بخواند و اگر جراحت در اعضای وضو باشد، به صورت جبیره ای وضو بگیرد. حضرت آیت الله العظمی سیستانی مسأله ۳۸۲. اگر جبیره بعضی از اعضای وضو را فرا گرفته باشد – مثل تمام صورت یا تمام یک دست – وضوی جبیره‌‌ای کافی است ولی اگر جبیره تمام اعضای وضو یا نزدیک به تمام اعضای وضو را فرا گرفته باشد، بنابر احتیاط واجب، باید هم تیمّم نماید و هم وضوی جبیره‌‌ای بگیرد. مسأله ۳۸۳. اگر جایی از اعضای وضو را رگ زده یا حجامت نموده، در صورتی که آب برای آن ضرر دارد حكم آن، حكم زخم و جراحت است كه در مسائل قبل ذکر شد ولی اگر آب برای آن ضرر ندارد امّا نمی‌‌تواند آن را به دلیل نجاست عضو یا بند نیامدن خون، آب بکشد باید تیمّم نماید. حضرت آيت الله بهجت: «۷۱۳» اگر در بدن یا لباس نمازگزار خون زخم یا جراحت یا دمل باشد، چنانچه طوری است که آب کشیدن بدن یا لباس یا عوض کردن لباس برای بیشتر مردم سخت است، تا وقتی که زخم یا جراحت یا دمل خوب نشده است، می‌تواند با آن خون نماز بخواند، و اگر طوری است که برای مردم آب کشیدن آن سخت نیست، ولی برای شخص او سخت و مشکل است، صحت نماز با این لباس یا بدن خالی از وجه نیست؛ و همچنین است اگر چرکی که با خون بیرون آمده یا دوایی که روی زخم گذاشته‌اند و نجس شده، در بدن یا لباس او باشد. «۷۱۴» اگر خون بریدگی و زخمی که به زودی خوب می‌شود و شستن آن آسان است، در بدن یا لباس نمازگزار باشد، نماز او باطل است. «۷۱۵» اگر جایی از بدن یا لباس که با زخم فاصله دارد، به رطوبت زخم نجس شود، جایز نیست با آن نماز بخواند. ولی مقداری از بدن یا لباس که معمولاً به رطوبت زخم آلوده می‌شود، نماز خواندن با آن مانعی ندارد. @Porseman_channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا