@Postchi1
♦️مکالمه واقعی روی فرکانس اضطراری! این یک مکالمه واقعی است.
اسپانياييها (با سر و صداي متن): A-853 با شما صحبت ميكند. لطفاً ۱۵درجه به جنوب بچرخيد تا از تصادف اجتناب كنيد. شما داريد مستقيماً به طرف ما ميآييد. فاصله ۲۵ گره دريايي.
آمريكاييها (با سر و صداي متن): ما به شما پيشنهاد ميكنيم ۱۵ درجه به شمال بچرخيد تا با ما تصادف نكنيد.
اسپانياييها: منفي. تكرار ميكنيم ۱۵ درجه به جنوب بچرخيد تا تصادف نكنيد.
آمريكاييها (يك صداي ديگر): كاپيتان يك كشتي ايالات متحده آمريكا با شما صحبت ميكند. به شما اخطار ميكنيم ۱۵ درجه بشمال بچرخيد تا تصادف نشود.
اسپانياييها: اين پيشنهاد نه عملي است و نه مقرون به صرفه. به شما پيشنهاد ميكنيم ۱۵ درجه به جنوب بچرخيد تا با ما تصادف نكنيد.
آمريكاييها (با صداي عصباني): كاپيتان ريچارد جيمس هاوارد، فرمانده ناو هواپيمابر يو اس اس لينكلن با شما صحبت ميكند. ۲ رزم ناو، ۵ ناو منهدم كننده، ۴ ناوشكن، ۶ زيردريايي و تعداد زيادي كشتيهاي پشتيباني ما را اسكورت ميكنند. به شما پيشنهاد نميكنم، به شما دستور ميدهم راهتان را ۱۵ درجه به شمال عوض كنيد. در غير اينصورت مجبور هستيم اقدامات لازمي براي تضمين امنيت اين ناو اتخاذ كنيم. لطفاً بلافاصله اطاعت كنيد و از سر راه ما كنار رويد !!!
اسپانياييها: خوآن مانوئل سالاس آلكانتارا با شما صحبت ميكند. ما دو نفر هستيم و يك سگ، ۲ وعده غذا، ۲ قوطي آبجو و يك قناري كه فعلاً خوابيده ما را اسكورت ميكنند. پشتيباني ما ايستگاه راديويي زنجيره ديال ده لاكورونيا و كانال ۱۰۶ اضطراري دريايي است. ما به هيچ طرفي نميرويم زيرا ما روي زمين قرار داريم و در ساختمان فانوس دريايي A-853 Finisterra روي سواحل سنگي گاليسيا هستيم و هيچ تصوري هم نداريم كه اين چراغ دريايي در كدام سلسله مراتب از چراغهاي دريايي اسپانيا قرار دارد. شما ميتوانيد هر اقدامي كه به صلاحتان باشد را اتخاذ كنيد و هر غلطي كه ميخواهيد بكنيد تا امنيت كشتي كثافتتان را كه بزودي روي صخرهها متلاشي ميشود تضمين كنيد. بنابراين بازهم اصرار ميكنيم و به شما پيشنهاد ميكنيم عاقلانهترين كار را بكنيد و راه خودتان را ۱۵ درجه جنوبي تغييردهيد تا از تصادف اجتناب كنيد!
آمريكاييها: آها! باشه! گرفتيم! ممنون
(گفتگويي كه واقعاً روي فركانس اضطراري كشتيراني، روي كانال ۱۰۶ سواحل Finisterra Galicia ميان اسپانياييها و آمريكاييها در ۱۶ اكتبر ۱۹۹۷ضبط شدهاست.)
#بستجی
@Postchi1
تنها از یک نفر نمیتوان سبقت گرفت
از آن کسی که به راه خودش میرود.
#مارلون_براندو
@Postchi1
@Postchi1
🔰قدیما بیسکویت ها هم باوفا بودند "مادر"!
اما الان بیسکویت ها هم بی وفا شدند "های بای"!
نیومده میره، سلام خداحافظ...
نمیدونم قد ما کوتاه بود یا قدیما برف بیشتر میومد!
نمیدونم دل ما خوش بود یا قدیما بیشتر خوش میگذشت!
نمیدونم سلامتی بیشتر بود یا ما مریض نبودیم!
نمیدونم ما بی نیاز بودیم یا توقع ها پایین بود!
نمیدونم همه چی داشتیم یا چشم و هم چشمی نداشتیم!
نمیدونم اون موقع ها حوصله داشتیم یا الان وقت نداریم!
نمیدونم چی داشتیم چی نداشتیم اما روزای خوبی داشتیم.
#بستجی
@Postchi1
@Postchi1
♦️استادى از شاگردانش پرسید: «چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد میزنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند میکنند و سر هم داد میکشند؟»
شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها گفت: «چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست میدهیم.»
استاد پرسید: «این که آرامشمان را از دست میدهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد، داد میزنیم؟ آیا نمیتوان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد میزنیم؟»
شاگردان هر کدام جوابهایى دادند امّا پاسخهاى هیچکدام استاد را راضى نکرد. سرانجام او چنین توضیح داد: «هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلبهایشان از یکدیگر فاصله میگیرد. آنها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر کنند.»
سپس استاد پرسید: «هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى میافتد؟ آنها سر هم داد نمیزنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت میکنند. چرا؟ چون قلبهایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلبهاشان بسیار کم است.»
استاد ادامه داد: «هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى میافتد؟ آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمیزنند و فقط در گوش هم نجوا میکنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر میشود. سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بینیاز میشوند و فقط به یکدیگر نگاه میکنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصلهاى بین قلبهاى آنها باقى نمانده باشد.»
@Postchi1
"رام" باش،
ولی "شیرِ رام" باش!
"موشِ رام" که باشی،
هر وقت هر کس میل مبارکَش
بکشد، له ات می کند!!!
"شیرِ رام" که باشی،
همه حواسشان هست...
@postchi1
@Postchi1
♦️پیرزنی یک همسایه کافر داشت. هر روز و هر شب با صدای بلند همسایه کافر رو لعنت می کرد و می گفت خدایا جون این همسایه کافر من رو بگیر طوری که مرد کافر می شنوید. زمان گذشت و پیرزن بیمار شد. دیگه نمی تونست غذا درست کنه ولی در کمال تعجب غذای پیرزن سر موقع در خونه اش ظاهر می شد. پیرزن سر نماز می گفت خدایا ممنونم که بندتو فراموش نکردی و غذای منو در خونه ام ظاهر می کنی و لعنت بر اون کافر خدا نشناس. روزی از روزها پیرزن خواست بره غذا رو بر داره دید این همسایه کافرِ هست که غذا براش میذاره. از اون شب به بعد موقع دعا و عبادت می گفت خدایا ممنونم که این مرتیکه شیطان رو وسیله کردی برای من غذا بیاره، من تازه حکمت تو رو فهمیدم که چرا جونشو نگرفتی.
@Postchi1
@Postchi1
♦️در یک شهربازی، پسرکی سیاهپوست به مرد بادکنک فروشی نگاه می کرد که از قرار معلوم فروشنده مهربانی بود. بادکنک فروش برای جلب توجه یک بادکنک قرمز را رها کرد تا در آسمان اوج بگیرد و بدینوسیله جمعیتی از مشتریان جوان را جذب خود کرد. سپس بادکنک آبی و همینطور یک بادکنک زرد و بعد از آن یک بادکنک سفید را رها کرد. بادکنک ها سبکبال به آسمان رفتند و اوج گرفتند و ناپدید شدند. پسرک سیاهپوست هنوز به تماشا ایستاده بود و به یک بادکنک سیاه خیره شده بود. تا این که پس از لحظاتی به بادکنک فروش نزدیک شد و با تردید پرسید: «ببخشید آقا! اگر بادکنک سیاه را هم رها می کردید آیا بالا می رفت؟»
مرد بادکنک فروش لبخندی به روی پسرک زد و با دندان، نخی را که بادکنک سیاه را نگه داشته بود برید و بادکنک به طرف بالا اوج گرفت و پس از لحظاتی گفت: «پسرم آن چیزی که سبب اوج گرفتن بادکنک می شود رنگ آن نیست بلکه چیزی است که در درون خود بادکنک قرار دارد.»
چیزی که باعث رشد آدمها میشه رنگ و ظواهر نیست. رنگ ها و تفاوت ها مهم نیستند. مهم درون آدمه، چیزی که در درون آدم ها است تعیین کننده مرتبه و جایگاهشونه و هر چقدر ذهنیات ارزشمندتر باشه، جایگاه والاتر و شایسته تری نصیب آدم ها میشه.
#بستجی
@Postchi1
سکوت و لبخند
دو ابزار قدرتمندهستند
لبخند راهی است
برای حل بسیاری از مشکلات
سکوت روشی است
برای اجتناب از مشکلات بسیار.
@postchi1
@postchi1
♦️نقاشی مردی که بزی را روی دوش خود
حمل می کند
روی شانه های خود چه چیزهایی حمل می کنید؟
کشاورز فقیری برغالهای را از شهر خرید. همانطور که با بزغاله به سمت روستای خود باز میگشت، تعدادی از اوباش شهر فکر کردند که اگر بتوانند بزغاله آن فرد از بگیرند میتوانند برای خود جشن بگیرند و از خوردن گوشت تازه آن بزغاله لذت ببرند. اما چگونه میتوانند این کار را عملی کنند؟ مرد روستایی قوی و درشت هیکل بود و این اوباش ضعیف نمیتوانستند و نمیخواستند که به صورت فیزیکی درگیر شوند. برای همین فکر کردند و تصمیم گرفتند که از یک حقه استفاده کنند.
وقتی مرد روستایی داشت شهر را ترک میکرد یکی از آن اوباش جلوی او آمد و گفت: «سلام، صبح بخیر» و مرد روستایی هم در پاسخ به وی سلام کرد. بعد آن ولگرد به بالا نگاه کرد و گفت: «چرا این سگ را بر روی شانههایت حمل میکنی؟»
مرد روستایی خندید و گفت: «دیوانه شدهای؟ این سگ نیست! این یک بز است.»
ولگرد گفت: «نه اشتباه میکنی، این یک سگ است و اگر با این حیوان بر روی دوش وارد روستا شوی مردم فکر میکنند که دیوانه شدهای.»
مرد روستایی به حرفهای آن ولگرد خندید و به راه خود ادامه داد. در راه برای اطمینان خود، پاهای بز را لمس کرد و خیالش راحت شد که حیوان روی دوشش بزغاله است. در پیچ بعدی اوباش دوم وارد عمل شد و دوباره سخنان دوست اوباش خود را تکرار کرد. مرد روستایی خندید و گفت: «آقا این بزغاله است و نه یک سگ.»
ولگرد گفت: «چه کسی به تو گفته است که این بزغاله است؟ به نظر میرسد کسی سر تو کلاه گذاشته باشد. این یک بز است؟» و به راهش ادامه داد.
روستایی بز را از دوشش پایین آورد تا ببیند موضوع چیست؟ اما آن قطعاً یک بزد بود. فهمید هر دو نفر اشتباه میکردند اما ترسی در وجودش افتاد که شاید دچار توهم شده است. آن مرد همانطور که داشت به سمت روستای خود برمیگشت نفر سوم را دید که گفت: «سلام، این سگ را از کجا خریدهای؟»
مرد روستایی دیگر شهامت نداشت تا بگوید که این یک بز است. برای همین گفت: «آن را از شهر خریدهام.»
مرد روستایی پس از جدا شدن از نفر سوم، ترسی وجودش را گرفته بود. با خود فکر کرد که شاید بهتر باشد این حیوان را با خود به روستا نبرد چرا که شاید مورد سرزنش قرار بگیرد. اما از طرفی برای خرید آن حیوان پول داده بود. در همین زمان که دودل بود، اوباش چهارم از راه رسید و به مرد روستایی گفت: «عجیب است! من تا به حال کسی را ندیدهام که سگ را بر روی دوش خود حمل کند. نکند فکر میکنی که این یک بز است؟»
مرد روستایی دیگر واقعاً نمیدانست که این حیوان بز است و یا یک سگ. برای همین ترجیح داد خود را از شر آن حیوان خلاص کند. اطراف را نگاه کرد و دید کسی نیست. بز را که فکر میکرد دیگر سگ است آنجا رها کرد و به روستا برگشت. ترجیح داد از پول خود بگذرد تا اینکه اهالی روستا او را دیوانه خطاب کنند. با این حقه اوباشها توانستند بز را به راحتی و بدون هیچ گونه درگیری تصاحب کنند.
شما روی شانههای خود چه چیزهایی حمل میکنید؟ آیا به آنها باور دارید؟ چگونه به آن باور رسیدهاید؟
#بستجي
@Postchi1
برای طولانے زیستن
لازم نیست بہ روزهای زندگےات اضافه ڪنے
تلاشت این باشد ڪہ
"زندگے" را بہ روزهایت اضافه ڪنے
@Postchi1
@Postchi1
♦️کارگری هر روز بعد از اتمام کار در کارخانه برای انجام مراسم نیایش عصر به معبد می رفت .
یک روز به دلیلی در کارخانه گرفتار شد ونتوانست به آغاز مراسم برسد .
پس از اتمام کارش به سوی معبد دوید . وقتی که به آنجا رسید دید که پوجاری کاهن معبد بیرون می آمد.
کارگر پرسید : آیا مراسم دعا تمام شده است ؟
پوجاری گفت : بله ، مراسم تمام شده است .
مرد کارگر آهی حاکی از اندوه کشید .
پوجاری با مشاهدهء اندوه بسیار او گفت: آیا حاضری آه اندوهت را با ثواب به جا آوردن مراسم نیایش عصر با من عوض کنی ؟
مرد کارگر گفت: بله ،با خوشحالی حاضرم این کار را بکنم. زیرا همیشه مراسم نیایش عصر را به جا آورده بود ،
اما پوجاری گفت : همان آه صمیمانه و سادهء تو ارزشمندتر از همهء مراسم نیایشی است که من در تمام عمر خود به جا آورده ام
@Postchi1
@Postchi1
♦️تو پارک نشسته بودم داشتم تو گوشی میچرخیدم. یه پسر پنج شش ساله اومد گفت: «عمو یه آدامس میخری؟»
گفتم: «همرام پول کمه ولی میخای بشین
کنارم، الان دوستم میاد میخرم.»
گفت: «باشه» و نشست کنارم.
بعد مدتی گفت: «عمو داری چیکار میکنی؟»
گفتم: «تو فضای مجازی میگردم.»
گفت: «اون دیگه چیه عمو؟»
خواستم جوابی بدم که قابل درک یه بچه پنج شش ساله باشه. گفتم: «عمو، فضای مجازی جاییه که نمیتونی چیزی لمس کنی ولی تمام رویاهاتو اونجا میسازی!»
گفت: «عمو فضای مجازیو دوس دارم. منم زیاد توش میگردم.»
گفتم: «مگه اینترنت داری؟!»
گفت: «نه عمو، بابام زندانه، نمیتونم لمسش کنم ولی دوسش دارم. مامانم صبح ساعت 6 میره سر کار شب ساعت 10 میاد که من میخابم، نمیتونم ببینمش ولی دوسش دارم. وقتی داداشی گریه میکنه نون میریزیم تو آب فک میکنیم سوپه، تاحالا سوپ نخوردم ولی دوسش دارم. من دوس دارم درس بخونم دکتر بشم ولی نمیتونم مدرسه برم باید کار کنم. مگه این دنیای مجازی نیست عمو؟»
اشکامو پاک کردم. نتونستم چیزی بگم. فقط گفتم: «آره عمو دنیای تو مجازی تر از دنیای منه.»
@Postchi1
.
🔰انشايم كه تمام شد،
معلم با خط كش چوبی اش زد پشتِ دستم و گفت:
"جمله هايت زيباست ...
گفتم:
"اجازه آقا؟!
پس چرا می زنيد؟!"
نگاهم كرد،
پوزخندِ تلخی زد و گفت:
ميزنم تا همیشه يادت بماند،
خوب نوشتن و
زيبا فكر كردن در اين دنيا، تاوان داره
@Postchi1
@Postchi1
♦️روزی زنی روستائی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود، بیمار شد. شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از موتورش براى حمل و نقل کالا در شهر استفاده مىکرد براى اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد. زن با احتیاط سوار موتور شد و از دست پاچگی و خجالت نمی دانست دست هایش را کجا بگذارد که ناگهان شوهرش گفت: «مرا بغل کن.»
زن پرسید: «چه کار کنم؟» و وقتی متوجه حرف شوهرش شد ناگهان صورتش سرخ شد. با خجالت کمر شوهرش را بغل کرد و کم کم اشک صورتش را خیس نمود. به نیمه راه رسیده بودند که زن از شوهرش خواست به خانه برگردند.
شوهرش با تعجب پرسید: «چرا؟ تقریبا به بیمارستان رسیده ایم.»
زن جواب داد: «دیگر لازم نیست، بهتر شدم. سرم درد نمی کند.»
شوهر همسرش را به خانه رساند ولى هرگز متوجه نخواهد شد که گفتن همان جمله ى ساده ى «مرا بغل کن» چقدر احساس خوشبختى را در قلب همسرش باعث شده که در همین مسیر کوتاه، سردردش را خوب کرده است.
عشق چنان عظیم است که در تصور نمی گنجد. فاصله ابراز عشق دور نیست. فقط از قلب تا زبان است و کافی است که حرف های دلتان را بیان کنید.
@Postchi1
زندگی
تڪـرار
فرداهاے
ماســ ـــت
میرسدروزے
کہفردانیستـیم
آنچہمےماند فقط
نقشنکوست نقشها
مےماند و ما نیستیـ ـم
@Postchi1
@Postchi1
♦️از خدا پرسید: «خوشبختی را کجا میتوان یافت؟»
خدا گفت: «آن را در خواستههایت جستجو کن و از من بخواه تا به تو بدهم.»
با خود فکر کرد و فکر کرد: «اگر خانهای بزرگ داشتم بیگمان خوشبخت بودم.»
خداوند به او داد.
«اگر پول فراوان داشتم یقیناً خوشبختترین مردم بودم.»
خداوند به او داد.
اگر... اگر... و اگر...
اینک همه چیز داشت اما هنوز خوشبخت نبود.
از خدا پرسید: «حالا همه چیز دارم اما باز هم خوشبختی را نیافتم.»
خداوند گفت: «باز هم بخواه.»
گفت: «چه بخواهم؟ هر آنچه را که هست دارم.»
خدا گفت: «بخواه که دوست بداری، بخواه که دیگران را کمک کنی، بخواه که هر چه را داری با مردم قسمت کنی.»
او دوست داشت و کمک کرد و در کمال تعجب دید لبخندی را که بر لبها مینشیند و نگاههای سرشار از سپاس به او لذت میبخشد.
رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا خوشبختی اینجاست؛ در نگاه و لبخند دیگران.»
@Postchi1
@Postchi1
♦️ناصر خسرو تا چهل سالگی شرب مدام میکرد.. . در چهل سالگی بود که خواب حج میبینه و مرد دین میشه و به سفر حج میره .
پنج بار به سفر حج میره که جمعا 15سال از عمرش رو در سفر حج گذروند.
پس از 5 سفر ، دیگه به حج نرفت !
اهل شهر به ناصر خسرو گفتن چرا دیگه به حج نمیری ؟
گفت ؛ در سفر آخرم در راه رفتن به حج در میانه راه یکی از هم قطاران غذایی نداشت رویش نمیشد تا از کسی غذایی طلب کند، دیدم به یکباره از شدت ضعف در حال موت است؛ خرمایی داشتم به او دادم و حالش بهبودی یافت . . . در آن لحظه به ناگاه گمان کردم که کعبه را طواف مینمایم
و در همان هنگام این شعر را سرود :
" همه روز روزه بودن همه شب نماز کردن
همه سال حج نمودن سفر حجاز کردن
ز مدینه تا به کعبه سر و پابرهنه رفتن
ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن
شب جمعه ها نخفتن به خدای راز گفتن
به خدا که هیچکس را ثمر آنقدر ندارد
که به روی نا امیدی در بسته باز کردن "
شاعر شعر:شیخ بهایی
#بستجی
@Postchi1
هدایت شده از گستردهتبلیغاتیترابایت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔥اگه از رنگ مبل های خونت خسته شدی یا نگران کثیف شدنشون هستی رومبلی با پارچه وارداتی داریم سایز مبلتون دوخت میشه با بهترین کیفیت 👌
🔴شرایط پرداخت #اقساطی داریم فقط تافردا
https://eitaa.com/joinchat/1031536864Cd23a6bf65a
با کمترین بودجه میتونید #مبل_های _خونتون رو نو کن☝️☝️☝️☝️
هدایت شده از گستردهتبلیغاتیترابایت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ افرادی که اضافه وزن دارید کلیپ رو کامل ببینید👆🏻
این چربی سوز گیاهی جوری لاغرت میکنه که همه فکر میکنن عمل کردی 👌🏻
برای دریافت اطلاعات بیشتر و سفارش با 50درصد تخفیف روی لینک زیر کلیک کنید 👇🏻👇🏻👇🏻
https://landing.saamim.com/mGRhy
https://landing.saamim.com/mGRhy
هدایت شده از حس غم💔
❌کار در منزل با تسویه روزانه❌
✅روزانه بین ۵۰۰ تا ۱ میلیون تومان✅
🟠 مناسب خانم های خانه دار
🟠 مناسب کارمندان به عنوان شغل دوم
خانم ها روی لینک زیر بزنن👇
💰《کسب درآمد مخصوص خانم ها》
آقایون روی لینک زیر بزنن👇
💰《 کسب درآمد مخصوص آقایان》
نمونه درآمد و ویدئو اعضا کانال رو ببین😳👇
https://eitaa.com/joinchat/3201696057Cc93bf7a5af
سریع عضو شو تا پاک نشده❌